تفاوت گلوله و آهو!

«محمود درویش» را به حقیقت می‌توان برجسته‌ترین شاعر فلسطینی و یکی از چهره‌های شناخته شده شعر در دنیای عرب و جهان به شمار آورد. او به سال ۱۹۴۱ در روستای «بروه» در نزدیکی شهر «عکا» چشم …

«محمود درویش» را به حقیقت می‌توان برجسته‌ترین شاعر فلسطینی و یکی از چهره‌های شناخته شده شعر در دنیای عرب و جهان به شمار آورد. او به سال ۱۹۴۱ در روستای «بروه» در نزدیکی شهر «عکا» چشم به جهان گشود؛ چشم‌هایی که بعدها شاهد دردها و رنج‌های خانواده و هم میهنانش به سبب جنایت رژیم خونخوار اسرائیل بود. دوران کودکی او مصادف بود با اتفاقات ناگوار، همزمان با پیدایش اسرائیل. با وجود آنکه پدر و مادرش روستائیانی بودند که سواد کمی داشتند اما از همان کودکی درویش در گوش او قصه‌ها و سرودهایی را می‌خوانند که شاید همین‌ها باعث شد تا او به ادبیات و شعر علاقه پیدا کند. او تنها هشت سال داشت که نیروهای صهیونیست روستای محل تولدش را به آتش کشیدند. این سال‌های پرالتهاب و روزهای رنج و ساعات لبریز از اندوه، بعدها در شعرهای او به زیباترین شکل به تصویر کشیده شد. او خوددر شعری چنین می‌سراید: «روستای کوچک ما/ در مرز تاریکی و رنج قرار داشت/ خانه‌ای که داشتیم/ پر از نور قصه‌های قدیمی بود.»
پس از آنکه نیروهای اسرائیلی خانه‌هاشان را ویران کردند و زمین‌های آنان را در چنگال خویش گرفتند، خانواده درویش به همراه ساکنان بروه به «حیفا» مهاجرت کردند. گویی مصیبت‌های او تمامی نداشت، چرا که پس از ورود به حیفا مادرش در آوارگی و با اندوه از دست دادن خانمان خود، به سرای باقی شتافت و روزگار داغی تازه بر دل درویش نهاد. در مدرسه هم تبعیضی که بین فلسطینی‌ها و یهودیان قائل می‌شدند چنان شعله‌ای را در درونش فروزان کرد که یک روز روی روزنامه‌ دیواری مدرسه نوشت: «ای گوشتخواران بی‌صفت/ از وطن من بیرون بروید.» این آتش افروخته هرگز در دل او خاموش نشد و با شعرهایی که بعدها سرود، آن را شعله‌ورتر ساخت. وی روزگاری را در مبارزه با نیروهای اشغالگر در جبهه «زمین» سپری کرد و حتی سه بار به زندان افتاد. پس از درگذشت پدرش مجبور شد در کافه‌ای اشرافی به عنوان پیشخدمت کار کند و اهانت‌ها و توهین‌های عده‌‌ای عیاش را تحمل نماید. روزگاری که بر او بسیار سخت گذشت. درویش در کنار فعالیت‌های سیاسی خود از شعر نیز غافل نشد، سلاحی که هر کلمه‌اش را به سمت دشمن غاصب نشانه رفته بود. در هجده سالگی کتاب «برگ‌های زیتون» را منتشر کرد، اما استقبال زیاد از کتاب باعث شد پلیس رژیم اسرائیل دستور به جمع‌آوری کتاب دهد. او همچنین با نشریات انقلابی فلسطینی همچون الاتحاد، الغد و الجدید به همکاری پرداخت. در سال ۱۹۶۷ به عضویت سازمان آزادیبخش فلسطین درآمد و در سال ۱۹۷۱ به قاهره رفت و رئیس بخش شعر کنگره ادیبان فلسطین به او واگذار شد.