امروز با حافظ

‏ رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند ‏ ‏ چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند من ار چه در نظر یار خاکسار شدم ‏ ‏ رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند چو پرده‌دار به شمشیر می‌زند همه را‏ ‏ …

‏ رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند ‏
‏ چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند
من ار چه در نظر یار خاکسار شدم ‏
‏ رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند
چو پرده‌دار به شمشیر می‌زند همه را‏
‏ کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند
چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است ‏
‏ چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند
سرود مجلس جمشید گفته‌اند این بود ‏
‏ که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند
غنیمتی شمر ‌ای شمع وصل پروانه ‏
‏ که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند
توانگرا دل درویش خود به دست آور ‏
‏ که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند
بدین رواق زبرجد نوشته‌اند به زر ‏
‏ که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند
ز مهربانی جانان طمع مبر حافظ ‏
‏ که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند