جدایی موسی از خانواده فرعون

خداوند می‌فرماید: وقتی که موسی به رشد رسید و توازن و تعادل جسمی و فکری یافت ما به او حکمت و علم الهی دادیم، ما همین طور به نیکوکاران پاداش می‌دهیم. موسی در یک فرصتی که اهالی کاخ …

خداوند می‌فرماید: وقتی که موسی به رشد رسید و توازن و تعادل جسمی و فکری یافت ما به او حکمت و علم الهی دادیم، ما همین طور به نیکوکاران پاداش می‌دهیم. موسی در یک فرصتی که اهالی کاخ فرعون غافل شدند از کاخ خارج شد و به شهر وارد شد. در شهر دو مرد را دید که با یکدیگر زد و خورد می‌کردند. یکی از آن دو، تابع موسی و دیگری دشمن موسی بود. آن کسی که پیرو موسی بود از موسی تقاضای کمک کرد، سپس موسی به یاری او شتافت و به دشمنش مشت زد و او را کشت. آنگاه گفت: این کار کشتن، از عمل شیطان است به درستی که شیطان دشمن و گمراه‌کننده آشکار است.
موسی به درگاه خدای بزرگ مناجات کرد که پروردگارا من به خودم ظلم کردم پس مرا عفو کن، آنگاه خداوند او را بخشید چرا که خدا بسیار آمرزنده و مهربان است. موسی گفت: پروردگارا من به خاطر نعمتی که به من دادی هرگز پشتیبان مجرمان نمی‌شوم.
● صبح فردا
موسی روز را در شهر به شب رساند و پنهان شد تا کسی او را دستگیر نکند و ترسان، شب را به صبح رساند و دائم مراقب اطراف خود بود. ناگهان کسی را که دیروز از او یاری خواسته بود دید که باز از او کمک می‌خواهد! موسی به او گفت: به درستی که تو گمراه آشکاری هستی چرا که تو، دیروز مخاصمه‌ای با قبطی داشتی و امروز نیز با قبطی دیگر! آنگاه که موسی اراده کرد که به سوی قبطی که دشمن موسی دشمن پیرو اوبود حمله‌ور شود به موسی گفت: آیا می‌خواهی مرا بکشی همان طوری که کسی را دیروز به قتل رساندی؟ تو تنها می‌خواهی از زورگویان در زمین باشی و اراده نکردی که از مصلحان و اصلاح‌طلبان باشی؟! موسی وقتی که این سخنان را شنید قبطی را رها کرد و به واقع اتهام قتل دیروز را پذیرفت. با انتشار خبر قتل توسط موسی در سطح شهر، فرعون و ایادی او متوجه خبر شدند و موسی از انتشار خبر قتل نگران شد.
● حرکت موسی به مدین
مردی از دورترین نقطه شهر (مراد قصر فرعون است) آمد و تلاش و شتاب می‌کرد تا خود را به موسی برساند، او شمعون یا خربیل نام داشت و به موسی گفت: اشراف قبطیان و فرعونیان با یکدیگر درباره تو مشورت می‌کنند تا تو را به قتل برسانند. از این شهر خارج شو، من برای تو از خیر خواهان هستم. در همان روز موسی از شهر فرعون در حالی که ترسان و مراقب اطراف بود خارج شد، گفت: پروردگارا مرا از دست ستمگران نجات بده.
● موسی در شهر مدین
موسی چون خبر تعقیب خود را در مصر شنید به سوی شهر مدین حرکت کرد. شهر مدین، نامدار سازنده آن، «مدین» پسر ابراهیم بود. در آن شهر شعیب پیامبر(ع) زندگی می‌کرد. موسی به هنگام حرکت گفت: باشد که خدای من مرا به راه راست هدایت فرماید: موسی بنا به نقلی هشت شبانه روز راه می‌رفت و از گیاهان صحرا می‌‌خورد تا اینکه به کنار آب شهر مدین رسید. آب مدین چاهی بود که گروهی زیادی از مردم جهت استفاده آب برای خودشان و احشام به آنجا می‌آمدند. موسی بر سر چاه مدین با دو دختر شعیب پیامبر(ع) آشنا می‌شود...