امروز با حافظ

مـعاشران گره از زلـف یار باز کـنید شـبی خوش اسـت بدین قصه‌اش دراز کـنید حـضور خـلوت انـس است و دوستان جمعند و ان یکاد بـخوانید و در فراز کـنید رباب و چـنـگ بـه بانـگ بـلـند …

مـعاشران گره از زلـف یار باز کـنید
شـبی خوش اسـت بدین قصه‌اش دراز کـنید
حـضور خـلوت انـس است و دوستان جمعند
و ان یکاد بـخوانید و در فراز کـنید
رباب و چـنـگ بـه بانـگ بـلـند می‌گویند
کـه گوش هوش بـه پیغام اهـل راز کـنید
بـه جان دوسـت کـه غم پرده بر شـما ندرد
گر اعـتـماد بر الـطاف کارساز کـنید
میان عاشـق و معـشوق فرق بـسیار اسـت
چو یار ناز نـماید شـما نیاز کـنید
نخسـت موعـظـه پیر صحبت این حرف است
کـه از مـصاحـب ناجـنـس احـتراز کـنید
هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
بر او نـمرده بـه فـتوای مـن نـماز کـنید
وگر طـلـب کـند انـعامی از شـما حافـظ
حوالـتـش بـه لـب یار دلـنواز کـنید