موسیقی!، چه نوع؟ به چه اسمی؟

موسیقی ایران، موسیقی جهان، موسیقی ایرانی، موسیقی جهانی، کلاسیک، سنتی، اصیل، محلی، فولکلور، نواحی، مناطق و ده ها اسم دیگر. برای همه ما که درگیر موسیقی و این اسم ها هستیم، نام …

موسیقی ایران، موسیقی جهان، موسیقی ایرانی، موسیقی جهانی، کلاسیک، سنتی، اصیل، محلی، فولکلور، نواحی، مناطق و ده ها اسم دیگر. برای همه ما که درگیر موسیقی و این اسم ها هستیم، نام ها و اسم هایی آشنا هستند. ولی باور کنیم که ما به این اسم ها عادت کرده ایم. حال از شما می پرسم، چه فرقی بین این اسم ها می شود یافت؟ آیا برای شما (پس از تفکر و مرور بر روی اسم ها) فرقی می کند؟ برای چه؟ و حال بازگویی یک واقعیت. چند شب پیش، در برنامه ای که از شبکه یک سیما (اواخر شب) پخش شد، استاد حسین دهلوی مهمان برنامه بودند. آنچه بین این عزیز و جناب داریوش ارجمند رد و بدل شد، خلاصه اش این بود که موسیقی در این کشور به وضعیتی دچار شده که واقعا باید کاری اساسی صورت گیرد تا جایگاهی در خور برای آن در نظر بگیریم. آیا می شود قبول کرد که از تلویزیون یک کشور فقط و فقط هر چند ماه یک بار گفت و گویی جدی راجع به جدی ترین نیاز انسان انجام شود؟ آری موسیقی یکی از مهم ترین نیازهای ماست. ناخودآگاه درگیر آنیم و اگر نباشد، خلا آن به شدت احساس می شود. حسین دهلوی در قسمتی از سخنانش به این نکته اشاره کرد: موسیقی در ایران هنوز جایگاه واقعی خود را پیدا نکرده است. ما و همه می دانیم. به همه ما ثابت شده. با یک نگاه به برنامه های تلویزیون می توان این قضیه را اثبات کرد. میزان اخبار، برنامه ها، گزارش ها و سایر موارد پخش شده راجع به ورزش، رقم و درصدی عجیب را به نسبت موسیقی به دست می دهد. چقدر راجع به سینمای ورشکسته و مبتذل بحث می شود؟ چند برنامه در مورد سینما و نقد و بررسی فیلم ها سراغ دارید؟
چند برنامه از بررسی فیلم های غیرایرانی سراغ دارید و به نسبت آن چند برنامه در مورد موسیقی؟!موسیقی؟... چه کلمه جالبی...! گاهی اوقات به یاد دوران دانشجویی می افتم که ساز به دست در خیابان به راه می افتادیم. همه جور دیگری نظاره گرمان بودند. بعضی خوششان نمی آمد و بعضی برعکس. چقدر راجع به موسیقی و مسائل آن بحث می کردیم. چقدر به دنبال هنر و هنری بودن و از این قضایا بودیم، غافل از اینکه درست پس از پایان تحصیلات، به یک بیکار خانه نشین اضافه (از دید جامعه و خودمان) بدل خواهیم شد. آری ... برای فارغ التحصیل موسیقی هیچ جایگاهی در این جامعه یافت نمی شود و خیلی راحت بگوییم، آینده ای روشن (به معنی عام و خاصش) در انتظار نیست. مقایسه برنامه ها و بحث های تلویزیونی با موسیقی نتیجه دیگری نیز پیش روی ما می گذارد. که موسیقی به نوعی عاملی شده برای عدی ای، که از آن فقط و فقط در راه کسب درآمد استفاده می کنند. و این رسانه به عنوان رسانه ای فراگیر نقشی در بالا بردن فرهنگ، شعور و آگاهی مردم ندارد. آیا باز هم باید گفت؟ حال دوباره می پرسم... موسیقی سنتی با موسیقی ملی، پاپ، کلاسیک، محلی، فولک و... چه فرقی می کند؟ و جواب: هیچ فرقی را نمی شود در آن ها یافت. چرا که همه به بدترین شکل ممکن پخش و نشان داده می شوند. نخست باید موسیقی درست تعریف شود، سپس به دنبال انواع آن باشیم.
همه ما در گیر این هستیم که قبل از سبز شدن چراغ چهار راه، از روی چراغ سمت دیگر حدس بزنیم که چراغ ما نیز سبز خواهد شد و آنقدر ساده لوحانه به این قضیه رسیدیم که اگر بتوانیم زودتر از بقیه از چهارراهی که هنوز چند صدم ثانیه به سبز شدن چراغش مانده عبور کنیم، به فتحی بزرگ دست یافته ایم که این را می شود در تک تک چهارراه های شهر مشاهده کرد. و چه مثال خوبی بود. آری ما به این حد از شعور رسیده ایم. وقتی چنین باشیم، دیگر انتظاری از کسی می شود داشت؟ حال با این طرز فکر، نوع زندگی و شیوه رفتار اجتماعی، فکر کردن به اینکه اگر در گوشه درآمد ماهور فلان مضراب راست را چپ بزنیم، موسیقی مان به هم می ریزد فقط برای یک دانشجوی موسیقی می تواند جالب باشد.

رضا کلانتری