چالدره تنکابن

در جایی از شمال سبز در مسیر تلاقی رودخانه های (دو هزار) و (سه هزار ) ، کمی بالاتر از تنکابن ، جایی هست که گویا طبیعت آن را برای خودش جدا کرده است ، «چالدره » . قبول دارم چالدره اسم خوش آوایی …

در جایی از شمال سبز در مسیر تلاقی رودخانه های (دو هزار) و (سه هزار ) ، کمی بالاتر از تنکابن ، جایی هست که گویا طبیعت آن را برای خودش جدا کرده است ، «چالدره » .
قبول دارم چالدره اسم خوش آوایی نیست ،اما این منطقه که چند صدمتر از سطح دریا فراتر است ، با رونقی از سبز و آبی هایش ، دنیای دل انگیزی خلق کرده که در سایر روستاها و مناطق یافتنی نیست . از همین روست که به این منطقه از سالیان پییشتر به چشم تفرجگاه نگریسته اند . در بلندتر ین یال ا ین ساحت یگانه (جایی که دو رود یاد شده در طرفین آن جاریاست ) ، آثاری از قلعه ای قدیمی مشاهده می شود مشاهده می شود. وضعیت آب انبار ، پی بنا و….تاریخ چالدره را به سده های پیشتر از اسلام پیوند می دهد . گویا اجداد ما بر آن فراز شگفت ، از بهشت پاسدار ی می کرده اند .
اینجا (چالدره ) به زمان نیازی نیست . نبض ساعتها آرام است و اضطراب لحظه ها در هماهنگی آبی رودخانه ها محو می شود . درختان ، آسمان و طلایی های خورشید به تو نیز رخصت می دهند تا در مکالمه زندگی بخش و روح افزایشان مشارکت بورزی …تا … خود شکوفایی ات را حس کنی .
در این میهمانی بهشت آرامش و پذیرش که گل می کنی ، همه جا را چه زیبا در سیال بودن رویاها غوطه ور می بینی که چشم تماشایت ژرف تر می نگرد و خدایی که در همین نزدیکی حس می شود . در چالدره تنکابن با همه قدمت هزاره ای اش ، طنین هایی هست که کوهساران جان تورا می آکند از نابی آرامش و خلوص رویاها . حتی امکانات رفاهی زبده وزیادی که در چالدره فراهم شده به رنگ و شانی است که با طبیعت منطقه هماهنگ و هم آواز باشد(که هست ) تا مسافران ایرانی و خارجی با خاطری آسوده به تفرج در طبیعت بپردازند … و تو ییز در این دنج ناب در می یابی که هنوز جنگل می تواند تو را در خودش گم کند… و تو انسان پیچیده معاصر . در اضلاع و زاویه های پیچیده اش محو شوی (هنوز جنگل ابعاد بیشمار خودش را نمی شناسد) .
صبحگاهان ،خورشید بر این خطه طلا می پاشد و می باراراند . ظهرها ابعاد آسمان در گردش اطلسی ابر قدم می زند . عصرها بارانی که از حریر و شبنم است ، انگار بر طراوت خاک ، نوازش می ریزد و می بارد . شباهنگام ، همان انتظاری که نیما می گفت ، روحت را پر می سازد و ستاره باران احساست کامل می شود . اینجا گویا جایی است که رحمت الهی به طرزی خاص برای همیشه اش در برگرفته است ، از همین روست که گفته اند :«همه جا: آفتاب ، چالدره باران » در چالدره تنکابن چقدر آسمان به مساحت های زمین نزدیک و چقدر خدا اینجایی است ، چقدر!
و این شعر سپهری ، جان زلالت را آکنده است ، « ترا یافتم /آسمان را پی بردم / ترا یافتم ، درها را گشودم / شاخه هارا خواندم …»