رئیسجمهور آمریکا (آلدا) سالهاست کشورش را وارد هیچ جنگی نکرده و این خود بهخود دلیلی است طبیعی بر افت شدید محبوبیتش. پس مطمئنترین راه برای بالابردن محبوبیتش به راه انداختن یک جنگ و نمایش برتری آمریکاست. اما متأسفانه مشاورانش به او میگویند آمریکا در حال حاضر هیچ دشمنی ندارد، تا اینکه مشاور امنیت ملی رئیسجمهور، ̎استورات اسمایلی̎ (پولاک) به خبر کوچکی دربارهٔ به راه افتادن دعوا و مرافعه در تیم هاکی کانادا بهدلیل حرفهائی که کلانتر آمریکائی منطقه ̎باد بومر̎ (کندی) دربارهٔ آبجوی کانادائی زده، برمیخورد. خبر این ماجرای بیاهمیت باعث میشود تا ̎اسمایلی̎ به این فکر بیفتد که به افکار عمومی آمریکا اینطور وانمود کنند که کانادا دشمن جدید آنان است. بنابراین ̎بومر̎ تصمیم میگیرد برای اثبات قدرت غولآسای آمریکا به کانادائیها، عدهای آمریکائی خشمگین را تشویق به عبور از مرز و ارتکاب بالاترین جنایت از نظر کانادائیها، یعنی ریختن آشغال در آن کشور کنند. در هر صورت طرح حمله به کانادا شکست میخورد اما گافهای بیشمار ̎بومر̎ میتوانست یک جنگ ساختگی را به یک جنگ واقعی تمام عیار بدل کند.
● بیتردید مخالفان مور از شکست نخستین فیلم داستانی او خوشحال شدهاند. این کمدی بزنبکوب کارگری با گرایشهای چپی در حکم اعتراضی به طمع شرکتها، روابط بینالمللی و آبجوی بد ساخته شد. بیکن کانادائی روی کاغذ طرح خوبی بهنظر میآید ولی در اجرا ملالتبار از کار درآمده است. مشکل بیش از هر چیز به کارگردانی مور برمیگردد. البته او آنقدر باهوش است که سراغ حرفهایهای درجه اول از جمله وکسلر فیلمبردار و برنستاین آهنگساز میرود، ولی معلوم است که این مستندساز ̎چریکی̎، هیچ مهارتی در هدایت بازیگران ندارد. کندی که در فیلم بدل خود مور است، بازی گرم اما نامنسجمی ارائه میدهد و بازیگران قابلی مثل الدا و تورن در نقشهای دوم خود سرگردان هستند. مسلم است که مور خواسته با این کمدی پیامش را به طبقهٔ کارگر برساند ولی عملاً نمیتواند با تماشاگرانش ارتباط مناسبی برقرار کند.