داستان زندگی "ورجیل استارکول" (آلن): او از کودکی مورد آزاربچههای قویتر از خودش قرار میگیرد. در نوجوانی به نوازندگی ویولنسل رو میآورد، اما موفقیتی کسب نمیکند و به کارهای خلاف کشیده میشود. با دختری (مارگولین) آشنا میشود که در یک رختشوئی کار میکند، و با هم ازدواج میکنند. "ورجیل" که تلاش میکند زندگی شرافتمندانهای را پیش بگیرد، بهدلیل پیشینهاش موفق نمیشود. به زندان میافتد، فرار میکند و به یکی از تبهکاران نامدار تبدیل میشود...
٭ نخستین تجربه کارگردانی آلن که میتوان آن را نقطه شروع سبک شخصی او دانست که در آثار بعدیاش تکامل مییابد. شاید مهمترین عنصر ساختاری فیلم، تلاش برای تقلید از شکل ظاهری آثار خبری و مستند باشد: مصاحبه با اعضای خانواده و آشنایان "ورجیل" در جای جای فیلم، استفاده از صدای راوی (جکسن بک) که با لحنی بسیار جدی (و ناهمخوان با فضای خود فیلم) داستان زندگی "ورجیل" را بازگو میکند، و استفاده از فیلمهای خبری واقعی (که درخشانترین نمونه کاربردش در صحنه توضیح مرگ پدربزرگ "ورجیل" ـ بر اثر اصابت توپ بیسبال به سرش ـ است). فیلم برای زمان خود، کمدی کاملاً نامتعارفی بهشمار میآید و ساختار اپیزودیک آن، به غیر منتظره بودن شوخیهای متعدد و بسیار موفقش کمک میکند.