سال ۱۹۳۴. اعضای یک گروه آنارشیستی موسوم به "اوستاشی" مصمم هستند کرواسی را از سلطه صربستان خارج کنند. آنان پس از کوششی ناموفق برای ترور "الکساندر"، پادشاه یوگسلاوی، به منطقهای در جنوب مجارستان میگریزند. بهزودی شک و تردید در دل افراد گروه راه پیدا میکند. آنان بدون اطلاع رهبرشان (بنفی) موافقتنامهای را با مقامات امضا میکنند. اما رهبر، بعداً از قبول موافقتنامه سرباز میزند؛ همچنین پیشنهاد خودکشی را رد میکند...
٭ یانچو شکلگرائی را انتخاب میکند تا هم بیانیه صادر نکند (که بلافاصله با سانسور دچار مشکل نشود) و هم تماشاگر را متوجه موقعیتها و کنشهای شخصیتهایش بکند (برای احتراز از رمانتیسیسم که طلب عامه سینمارو است). به همین خاطر فیلمش تنها از سیرده نما تشکیل شده که در قیاس با فیلمهای کارگردانی مثل آکیرا کوروساوا (بهطور مثال راشومون ۴۰۷ نما دارد) اصلاً قابل اعتنا نیست. تفاوت کوروساوا و یانچو، در واقع، تفاوت دو رویکرد به هنر و دو جهانبینی مختلف است. کوروساوا فیلم میگیرد تا ماده خامی برای تدوین داشته باشد و یانچو فیلم میگیرد تا برای تدوینگر کاری باقی نگذارد. باد گرم زمستانی زیباست و با حرکتهای دوربین، آدمها، اسبها و... استفاده از پسزمینه، یادآور وسترنهای جان فورد است؛ جان فورد به علاوه جبرگرائی فرانتس کافکا، بازسازی شد توسط گروه بازیگران همیشگی یانچو و اینبار چند هنرپیشه خارجی (مثل شاریه) که یکسره تصویری متفاوت از خود ارائه میدهند.