مرد متمكنی، كه از خصایل و رفتار دو فرزندش گلایه دارد،قبل از مرگ به آنها میگوید كه ثروتش را با گلدان عتیقهای تعویض و در جایی پنهان كرده است، و در صورتی كه رفتار هر یك از فرزندان نیكوتر باشد از طریق آدمهائی كه وكیل او هستند به وی تعلق میگیرد.
پس از مرگ پدر دو برادر بهجای عمل كردن به وصیت پدر میكوشند یكدیگر را از میدان به در كنند. آنها عاقبت در مییابند كه هدف پدر ترقیب كردن آن دو به راست كرداری بوده است.