ـ"پروفسور کوبینسی آدامز واگستاف" (گروچو) به سمت رئیس کالج هاکسلی منصور میشود که از زمان تأسیس در ۱۸۸۸ در هیچ مسابقه فوتبال آمریکائی برنده نشده است. به نصیحت پسرش (زپو) او میکوشد دو بازیگر حرفهای را برای تیم دانشجویان اجیر کندد، اما به اشتباه یک سگ جمعکن (هارپو) و یک یخفروش (چیکو) نصیبش میشوند، "واگستاف" به هر حال آنان را برای دزدیدن بازیگران برتر تیم کالج رقیب میفرستد که بهجائی نمیرسند. در این بین زنی بیقید و بند، "کانی بیلی" (تاد)، از سوی کالج داروین میکوشد تا "واگستاف" را بفریبد. بهرغم همه اینها، "واگستاف" و "هارپو" و "چیکو" وارد بازی میشوند و کاری میکنند که تیم هاکسلی برنده شود.
ـ این کمدی جنونآمیز فوقالعاده، از شاهکارهای برادران مارکس است که بیمنطقی و حادثههای باورناپذیر، گوشه به گوشهاش را پر کرده است. نباید بپرسید چهطور گروچو و چیکو و هارپو میتوانند با پوست موز، درشکه اسبی و توپهای اضافی و غیره قاعدههای فوتبال آمریکائی را زیر پا بگذارند، چرا مسئولان و دانشجویان کالج، اهانتها و سبکسریهای آنان را تحمل میکنند، یا اینکه "کانی بیلی" دیگر چه جور شخصیتی است، چون پاسخ معقول و مشخصی وجود ندارد. شاید هیچجا آنان چنین خودمختار و بیپروا ظاهر نشده باشند و گروچو هم سر به سر لعبتی ملیحتر و بانمکتر از تاد نگذاشته باشد. صحنههای مربوط به مغازله آن دو رودهبر کنندهاند و پایان فیلم، عروسی هر سه برادر با ناد، بینظیر است.