ـ برلین در هراس از قاتلی (لوره) است که دختران کوچک را بیرحمانه میکشد و پلیس هیچ سرنخی از او ندارد. خبرچینی و بدگمانی در شهر شایع شده و سران خلافکاران شهر که پیگرد پلیس را باعث محدود شدن فعالیت خویش مییابند، تصمیم میگیرند خود نیز دست بهکار یافتن قاتل شوند. آنان پس از جستوجوئی پردامنه او را مییابند و به محکمهای که برپا کردهاند میکشانند، هر چند پلیس به مخفیگاهشان حمله میکند و بساط آنان را برمیچیند.
ـ نخستین فیلم ناطق لانگ، یکی از شاهکارهای او و شاید تکاندهندهترین و برانگیزندهترین اثر استاد است. داستان تلخ و سیاه در فضای پرسایه و تهدیدآمیزی که لانگ از شهر میسازد، ارجاعی به الگوهای سنت اکسپرسیونیسم دارد اما آشکارا در قلمروی انحصاری لانگ نیز قرار میگیرد. او موفق میشود با قتلهائی که خارج از قاب تصویر رخ میدهند، تماشاگر را بهسوی تخیلی هراسناک سوق دهد و تمهیدات بصری فوقالعاده از قبیل زاویههای غیرعادی دوربین، تضاد نور و سایه، کاربرد دقیق دلالتگرانه صدا و صحنهظپردازی کلاستروفوبیک نیز بر حس و حال ناامن و پرتنش فیلم میافزایند. جستوجوی موازی پلیسها و تبهکاران به دنبال قاتلی که حرف M با گچ پشت لباسش نوشته شده، پیوند فوقالعاده گویائی میان دو قطب ظاهراً مضاد اجتماعی برقرار میکند و در عین حال هیستری جمعی جنونآمیز و عنانگسیخته را دم به دم تقویت میکند. لوره بهترین نقش عمرش را ایفاء میکند: قاتل روانپریشی که ناگزیر از جنایت است و مثل یک کودک، بیاراده و ترسان از عواقب کارش شخصیتی که "پدر" تمام قاتلهای زنجیرهای پرشمار سینما است.