تپلی جوانی است چاق و خل وضع كه همراه دوستش اسی در خدمت خانهای اربابی هستند. رفتار تپلی كه به نوازش كردن اشیای نرم علاقه دارد موجب میشود كه از خانه اربابی رانده شوند. آن دو در كارگاه چوب بری در منطقه جنگلی شمال استخدام میشوند و همراه پیرمردی برای آینده خود نقشه میكشد. اما همسر صاحب كارگاه تپلی را اغوا میكند و تپلی ناخواسته در حالی كه از خود بی خود شده است زن را خفه میكند. تپلی و اسی به جنگل پناه میبرند، در حالی كه بشیر. صاحب كارگاه و گروهی از كارگران در پی آن دو هستند. سركارگر كارگاه كه جانب تپلی و اسی را میگیرد، قبل از آن كه بتواند جلوی مهاجمان را بگیرد كشته میشود و اسی كه نمیخواهد تپلی به دست مهاجمان زجركش شود او را با گلوله از پا در میآورد.