ناصر پس از مرخص شدن از زندان به سراغ دوست قدیمیاش خسرو میرود. آن دو به همراه جلال تصمیم میگیرند تا به یك جواهرفروشی دستبرد بزنند. آنها شبانه نقشه خود را عملی میكنند و با سوراخ كردن كف یكی از اتاقهای مسافرخانهای كه بالای جواهرفروشی است مقداری جواهر میدزدند. ابتدا جلال به ناصر نارو میزند و بعد خسرو با مضروب كردن جلال كیف حاوی جواهرات را به خانه نامزدش پروانه میبرد. ناصر و جلال سراغ خسرو میروند و در خانه نامزدش با او درگیر میشوند. كیف جواهرات به دست جلال میافتد. اما قبل از آن كه موفق به فرار شود به دست ناصر كشته میشود. ناصر كه قصد دارد با قطار به جنوب برود در ایستگاه راه آهن با خسرو روبهرو میشود. ناصر با ضربه چاقو خسرو را از پا در میآورد و خودش با گلوله پلیس زخمی میشود.