اِبْنِ شُکْر، ابومحمد صفیالدین عبدالله بن علی بن حسین شَیْبی دَمِیری معروف به ابن شُکر (548 -622ق/1153- 1225م)، عالم و فقیه مالکی. وی در دمیره از توابع دمیاط متولد شد (یاقوت، 2/602؛ منذری، 3/157). هنوز کودک بود که پدرش مُرد و مادرش به عقد ازدواج برادرزادهٔ شوهر خود فخرالدین مقدام بن قاضی ابوالعباس احمد بن شُکر درآمد که تربیت او را برعهده گرفت (مقریزی، المواعظ و الاعتبار، 2/371). ابن شکر مذهب مالکی داشت و نزد فقهای مالکی آن روزگار به تحصیل پرداخت. نخست در قاهره نزد ابوبکر عتیق بجایی، و پس از آن در اسکندریه نزد ابوالقاسم مَخلوف بن علی معروف به ابن جاره، امام ابوطاهر اسماعیل بن مکی ابن عوف زُهری، ابوالطیب عبدالمنعم بن یحیی بن مَخلوف حِمیری و ابوالحسین محمد بن احمد بن ابی نوح نَوی درس خواند. از چندتن از اساتید شام همچون حافظ ابوطاهر احمد بن محمد اصفهانی و ابوالحسین احمد بن حمزهٔ بن علی سُلَمی و مانند ایشان حدیث آموخت و از ابن سُلَمی، ابوعبدالله محمد بن علی بن صَدقهٔ حَرّانی، ابومحمد عبدالرحمان بن علی بن مسلَم لَخْمی، ابوالفضل اسماعیل بن علی بن ابراهیم حَنْرَوی و مانند ایشان اجازهٔ روایت حدیث گرفت. چند تن از علمای مصر نیز مانند علاّمه ابومحمد عبدالله بن بَرّی بن عبدالجبار نحوی و ابوالقاسم هِبَهٔالله بن علی بن سعود انصاری [بوصیری] و ابوعبدالله محمد بن حَمْد بن حامد ارتاحی به او اجازهٔ روایت دادند. پس از آن مدتی در دمشق و قاهره و شهرهای دیگر به روایت حدیث اشتغال داشت (منذری، همانجا). زکیالدین ابومحمد منذری و شهاب قوصی از او روایت کرده و او را ستودهاند (ابن شاکر، 2/193). به درستی دانسته نیست که ابن شکر در چه سالی به خدمت دیوان درآمده است. مقریزی نوشته است وی در دهم صفر 580 در قاهره دیوان [استیفاء] را از ابن عثمان گرفت و حساب او را تسویه کرد ( السلوک، 1/88). همین مورخ در کتاب دیگر خود این تاریخ را 587ق نوشته است ( المواعظ و الاعتبار، 2/372). و نیز همو در وقایع سال 610ق از او با عنوان صاحب نام میبرد ( السلوک، 1/164- 165). او تا 606ق در وزارت باقی بود و هر روز بر احترامش افزوده میشد، چنانکه در 604ق خلیفه الناصرلدین الله از بغداد و به دست شیخ شهابالدین ابوعمر [صحیح: ابوحفص عمر بن محمد است] محمد بن عمویهٔ سهروردی برای ملک عادل و وزیرش خلعتهایی به دمشق فرستاد (مقریزی، همان، 1/167- 168). در 606ق ملک عادل بر او خشم گرفت و از وزارت برکنارش ساخت. از این تاریخ تا 611ق که به فرمان عادل، کار سرپرستی سنگفرش صحن مسجد اموی به او سپرده شد، دست کم دوبار دیگر وزارت یافت و باز معزول شد (مقریزی، همان، 1/171، 176). در 612ق، باردیگر به وزارت رسید و با قدرت و تسلط بسیار حکم راند، بر گروهی از بزرگان سخت گرفت، اموال برخی از منشیان و مستوفیان بزرگ و نیز جمعی از بنی حمدان، بنی الجباب و بنی الجلیس را مصادره کرد، تا جایی که قاضی اشرف از بیم او به بغداد گریخت و الناصرلدین الله، خلیفهٔ عباسی را به شفاعت برانگیخت. عادل نیز تا مدتها به رفتار وزیرش اعتراضی نداشت، اما سرانجام، بار دیگر او را معزول و تبعید کرد. این بار ابن شکر تا زمان مرگ سلطان در تبعیدگاه به سر برد (همان، 1/192؛ ابن کثیر، 13/64، 81). پس از درگذشت عادل، ابن شکر به مصر بازگشت و به وزارت ملک کامل رسید و تا پایان عمر در وزارت او باقی بود (مقریزی، همان، 1/259). کار ابن شاکر در سالهای آخر عمر و وزارت به افراط کشید، چنانکه در 617ق امر مصادرهٔ اموال تجار و منشیان را در مصر و قاهره گسترش داد و مالیاتهای سنگین بر املاک بست (همان، 1/205) و در نتیجه جمعی انبوه را به فقر و فلاکت کشاند (همان، 1/219). ابن شکر را مردی خوشرو، خوش سخن، بلند قد، تیز هوش، بدطینت و کینه توز توصیف کردهاند که در انتقام جویی باک نداشت و هیچ عذری را نمیپذیرفت، امّا چندان ساده و زودباور بود که در اثر تلقین و تملق فرومایگانی که در پیرامون خود گردآورده بود، خویشتن را در نویسندگی برتر از ابن عمید و در فقه همپایهٔ مالک و در شعر تواناتر از متنبی میدانست (ذهبی، سیر، 22/295) در عین حال به قوانین وزارت نیک آگاه بود (ابن تغری بردی، 6/280). زمانی که میان ملک کامل و سرداران فرنگ صلح افتاد و مقرر شد که اسیران دو طرف آزاد گردند، ابن شُکر از راه دریا به مصر بازگشت و اسیران فرنگی را که برخی از زمان صلاحالدین در بند بودند، آزاد کرد (مقریزی، السلوک، 1/209). غالب نویسندگان شرح حال او به علم و دانش او و نیز توجه فراوانی که به عُلما نشان میداده، اذعان دارند و حتی او را عالمی بزرگوار میدانند (مخلوف، 166) و معتقدند که همهٔ عنایت او مصروف علما و فقها و ادبا بود (ابن تغری بردی، 6/280). وی خود اهل دانش بود و کتابی به نام البصائر در فقه مالکی نگاشت (ابن فرحون، 451) که اثری از آن در دست نیست. وی در ایجاد مؤسسات عام المنفعه نیز کوشش داشت و آثار بسیاری در قاهره و دمشق به وجود آورد، مانند بنای مصلی برای عیدین، سنگفرش جامع اموی، تعمیر مسجد الفوّاره، تجدید بنای مسجد حَرَستا (دمشق) و جامع المزّه در دمشق (ابوشامه، 147). در قاهره نیز برای مالکیان مدرسهای ساخته بود (ابن خلکان، 7/30) که به صاحبیه مشهور بود (قلقشندی، 3/353). ابن شُکر با دانشمندان و شعرا مجالست داشت و چند تن از شاعران آن روزگار او را مدح گفتهاند، مثل ابوالفضل جعفر بن شمس الخلاقه (ابن خلکان، 1/362)، مظفر ضریر (همو، 5/214)، ابن ساعاتی، ابن سناء الملک، ابن نفاده، ابن نبیه، ابن عنین و چند تن دیگر (ابن شاکر، 2/196).