اِبْنِ سُکَّره، ابوالحسن محمد بن عبدالله هاشمی (د 11 ربیعالا¸خر 385ق/15 مهٔ 995م)، شاعر فکاههسرا و هزلگو و نکتهپرداز عهد عباسی. او به ابن رائطه (خطیب بغدادی، 5/465) یا ابن رابطه (ابن تغری بردی، 4/173) نیز شهرت داشته است. برخی (تنوخی، 258) جد او را سکره و بعضی (ثعالبی، 3/3) محمد ضبط کردهاند که احتمالاً محمد نام و سکره لقب او بوده است. ابن سکره از اعقاب مهدی، خلیفهٔ عباسی است (خطیب بغدادی، همانجا؛ ابن اثیر، 9/115). وی در روزگاری ظهور کرد که محیط فسادآلود و اشرافی بغداد، شعر مجالس عیش و نیز کوچه و بازار و حتی آنچه را به «سخف» و مجون مشهور بود، بسیار میپسندید. در آن فضای شگفت بود که شاعری چون ابن حجاج از شعر سخف مکتبی ساخت و ده پانزده جلد از دیوان خود را سراسر به آن موضوع اختصاص داد. ابن سکره که به همان مکتب میگرایید و همان معانی را به شعر در میآورد، هرگز نتوانست از سایهٔ سنگینی ابن حجاج سر برکشد و در تاریخ نامور گردد. با اینهمه، بسیاری شعر او را ستودهاند (مثلاً نک: ثعالبی، خطیب بغدادی، ابن تغری بردی، همانجاها؛ ابن خلکان، 4/410، 413). در برابر، نویسندگانی که هرگز جانب وقار و خردمندی را فرو نمینهادند، در وی به چشم تحقیر نگریستهاند؛ مثلاً ابوحیان (1/137) او و ابن حجاج را از عقل بیبهره خوانده و گرفتار گمراهی و زیانکاری دانسته است. هیچیک از مآخذ موجود سرگذشت زندگی ابن سکره را ضبط نکردهاند. برخی از اشعار او حکایت میکند که در ایام وزارت مهلّبی مورد عنایت او بوده و در رفاه و آسایش به سر میبرده است (نک: ثعالبی، 3/23-24). احتمالاً در همین روزگارِ آسایش بود که نیابت نقابت هاشمیان یافت (ابن کثیر، 11/318)، به مدح اعیان بغداد پرداخت و بخشندگیشان را ارج نهاد (ثعالبی، 3/26)، با ابراهیم بن هلال صابی و فرزندش مُحسَّنَ دوستی یافت (یاقوت، 1/88) و دربارهٔ قاضی القضاهٔ ابوسائب عتبهٔ بن عبیدالله (د 350ق) قصایدی سرود (همدانی، 1/179). زمانی که متنبی به بغداد آمده و از مدح مهلّبی وزیر خودداری کرده بود، گروهی از شعرای درگاه وزیر به هجو او پرداختند و موجب گریز او از بغداد شدند. یکی از این شاعران ابن سکره بود و دیگری رقیبش ابن حجاج (نک: ثعالبی، 1/99). بدینسان ملاحظه میکنیم که این دو شاعر، در بارگاه امیر، لاجرم همنشین یکدیگر بودهاند، به یک شیوه شعر میسرودهاند و عاقبت به مهاجات پرداختهاند. بغدادیان آنان را از دیدگاه هنر شاعری در یک صف مینهادند و باجریر و فرزدق قیاس میکردند (ثعالبی، 3/3). ابن سکره را گویا به حضرت امام علی(ع) و خاندان وی میلی نبود (نک: ابن اثیر، همانجا) و شاید هم گاه پای از حد ادب بیرون مینهاد؛ به همین سبب در شعری که در مدح امام علی(ع) سروده شده و به ابن حجاج منسوب است، ابن سکره از آن جهت که نسبت به خاندان آن حضرت بیحرمتی روا داشته، سخت مورد هجو و شماتت قرار گرفته است (نک: ه د، ابن حجاج). نیز شاید به همین سبب باشد که چون دیلمیان شیعی مذهب بر بغداد چیره شدند و در پناه ایشان، شیعیان چندی قدرت یافتند، وی از حمایت بزرگان دولت محروم گردید و بینوایی و تنگدستی گریبانگیرش شد. احتمالاً دو قطعهٔ کوتاه، ولی بسیار پرمعنایی که ثعالبی (3/22-23) نقل کرده، در همین دوران سروده شده است: در قطعهٔ نخست میپندارد که اصل و نسبش درِ روزی را بر وی بسته و از این رو، حسرت «کُستیج» زردشتیان و صلیبترسایان را میخورد؛ در قطعهٔ دوم به فرا رسیدن عیدی اشاره میکند، اما میگوید: «عید و سرور از آنِ من هاشمی نیست، بلکه از آنِ اهل قم و کاشان و کرج است». وی همین معنی را در قطعهٔ دیگری (همو، 3/25) تکرار کرده و گفته است که اقبال هرگز به او روی نمیآورد، زیرا پدرش «ابطحی نژاد» است و به قم و کرج انتساب ندارد. اما این اشعار نکتهآمیز سودی به بار نمیآورد و فقر همچنان بر وی غالب بود (همو، 3/23-24). از اینرو خطاب به وزیری که ندانستیم کیست، شعری سرود و از تنگی روزگار نالید و در وصف فقر خویش با وی گفت که حتی مردار بر وی حلال گشته است (همو، 3/24، 25). از مجموعهٔ آثار ابن سکره، اینک جز آن 410 بیتی که ثعالبی آورده و چند قطعهای که در منابع دیگر گردآمده، چیزی در دست نیست، اما گویند: دیوان وی مشتمل بر بیش از 50 هزار بیت بوده که بیش از 10 هزار بیت آن دربارهٔ کنیزک سیاهپوستی به نام خمره سروده شده بود (ثعالبی، 3/3). حکایتی که دربارهٔ خمره و اشعار هزلآمیز ابن سکره آوردهاند، کثرت اشعاری را که دربارهٔ این کنیزک سروده شده، توجیه میکند: همسرِ شاعر که دختر ابوتحفهٔ هاشمی بود. از توجه شوی به کنیزک سیاهپوست دچار حسد شد و شکایت بر نقیب هاشمیان برد، و سرانجام شاعر ناگزیر گردید که برای ارضای خاطر همسر، هر روز خمره را هجو گوید (نک: صابی، 377- 378). با اینهمه چنان که دیدیم، ابن سکره نتوانست شعر خود را سراسر در خدمت مکتب «سخف» نهد و به راستی رقیب ابن حجاج گردد؛ ما به نمونههایی از اشعار مدیح و عتاب او که به شیوهٔ دیگر شاعران سدهٔ 4ق/10م سروده شده و از «سخف» نیز تهی است، اشاره کردیم. علاوه بر این ثعالبی (3/3 بب) نمونههایی از تغزل و خمریه نیز آورده است. یافعی (2/428-429) هم شعری اندرزگونه، همراه با ستایش پیامبر(ص) از او نقل کرده است (برای نمونههای دیگر شعر او نک: جرجانی، 298؛ حریری، 257؛ همدانی، 1/184؛ ابن شجری، 281؛ شریشی، 3/39)، اما بیشتر اشعار او - مانند نمونههایی که دربارهٔ تنگدستیش ذکر کردیم - هزلآمیز است و میتواند برای بررسی جامعهٔ آن روزگار سودمند باشد.