اِبْنِ رَبیب، ابوعلی حسن بن محمد بن احمد تمیمی تاهَرْتی قیروانی (د 420ق/1029م، سال 430ق در 2 EIاشتباه است)، ادیب، لغوی، نحوی، شاعر، نسبشناس و قاضی تاهرت. سیوطی (1/525) ظاهراً به تبعیت از یاقوت، وی را ابن زبیب خوانده و این اشتباه به آثار متأخر نیز راه یافته است (مثلاً نک: نویهض، 69). ابن فضلالله (11/319) نیز نام وی را حسین آورده که شاید از اشتباهات نساخ باشد. به نوشتهٔ صفدی (12/237) وی به هنگام مرگ بیش از 50 سال داشته است، اما کحاله (3/278) و به پیروی از وی، نویهض (همانجا) تولد او را در 340ق ولاجرم مدت زندگانیش را 80 سال پنداشتهاند. ابن شاکر (10/90) او را متبحر در «علم الجبر و المقابلهٔ» معرفی کرده، اما چون چنین دانشی در او سراغ نداریم و از طرفی میدانیم که وی نسبشناس مشهوری بوده است، گمان میبریم که ترکیب «علم الخبر» که در منابع (مثلاً ابن قفطی، 1/318؛ صفدی، همانجا) آمده به «علم الجبر و المقابلهٔ» تصحیف شده است. مجموعهٔ اطلاعاتی که از زندگی او به ما رسیده، این است که اصل او از تاهرت الجزایر بود (ابن قفطی، همانجا) و چون قضای آن شهر را به عهده گرفت (ابن شاکر، همانجا)، به قاضی تاهرتی معروف شد. درست نمیدانیم او در کجا پرورش یافت، شهر قیروان که نویهض (همانجا) ذکر کرده چندان مسلم نیست، اما میدانیم که در قیروان به طلب علم پرداخت (ابن قفطی، صفدی، همانجاها). در آن شهر بود که ادیب و عالم لغوی محمد بن جعفر نحوی معروف به قزّاز قیروانی (د 412ق/1021م) او را مورد عنایت و محبت قرار داد و ابن ربیب به یاری او در ادب و تاریخ و انساب به مدارج عالی دست یافت. نیز در آنجا به خاندان ابوالعرب که هم امیرزاده و هم اهل علم بودند، پیوست و محمد بن ابی العرب را مدح گفت (ابن قفطی، 1/319). بیشترین اخباری که دربارهٔ او به دست ما رسیده از طریق ابن رشیق نقل شده که بیتردید با وی آشنایی و همنشینی داشته است، زیرا هر دو در یک شهر میزیستند و استاد هر دو قزاز قیروانی بوده است. ابن رشیق، ابن ربیب را سخنوری توانا و در شعر و نثر تا حدی متکلف دانسته است و روایتی از عبدالکریم بن ابراهیم نهشلی نقل کرده که وی در آن، ابن ربیب را پس از خود بزرگترین شاعر قیروان دانسته است (ابن فضلالله، همانجا). سیوطی (همانجا) نیز به تقریب همین سخنان را به نقل از یاقوت آورده است، اما این قسمت گویا جزو همان بخشی از معجم الادباء یاقوت است که از میان رفته است. ظاهراً مأخذ ابن فضلالله نیز معجم الادباء بوده است. از شعر او چندان برجای نمانده است، اما همان مقدار کمی که ابن فضلالله (همانجا) و دیگران آوردهاند، بر چیرگی او در فن شعر دلالت دارد. ابن رشیق ابیاتی از مدیحهٔ او را که در حق ابن ابی العرب سروده شده، دلیل زبردستی او دانسته است (ابن قفطی، همانجا). همگان وی را نسبشناس میدانند و حتی ابن فضلالله (همانجا) در روایتی که نمیدانیم از چه کسی اخذ کرده، او را از زبیر بن بکار و بلاذری برتر دانسته است، اما از آثار او در این باب (قس: سیوطی، کحاله، همانجاها) چیزی در دست نیست. آنچه نام وی را در تاریخ ادبیات جاویدان ساخته، نامهٔ کمنظیری است که ابن بسام (1(1)/111-113) و با اندکی اختلاف مقری (3/156- 158) بخشهایی از آن را روایت کردهاند و گایانگوس روایت مقری را به انگلیسی ترجمه کرده است (نک: پلا، XIX/53 ; 2 EI). ابن ربیب در این نامه نخست به ذکر فضایل اندلس و اندلسیان پرداخته و سپس بر دانشمندان آن دیار خرده گرفته که چرا آنچنانکه شایسته است، مآثر سرزمین خویش را نمینگارند تا مانند دانشمندان دیگر بلاد، نامشان جاویدان شود و فضایل اندلس معروف همگان گردد. این نامه در واقع خطاب به ابومغیرهٔ ابن حزم نوشته شده است. ابومغیرهٔ در 414ق/1023م وزارت مستظهر را در قرطبه به عهده داشت. شاید با توجه به مقام علمی و سیاسی او بود که ابن ربیب نامهٔ خود را احتمالاً در همین ایام خطاب به وی نوشته است. به این نامه، دو تن پاسخ دادهاند: نخست ابومغیرهٔ ابن حزم که پاسخی بسیار مفصل نوشت و در آن پس از ستایشهای معمول با لحنی بسیار احترام آمیز به ابن ربیب یادآور شد که اندلسیان آنچنانکه وی پنداشته، سستی نکردهاند. خلاصهای از این پاسخ را، که ظاهراً بسیار مفصل بوده، ابن بسام (1(1)/113، 116) نقل کرده، اما متأسفانه وی بخشهای بسیار نافع از آن را حذف کرده است (قس: پلا، .(XIX/54 پاسخ دوم را ابومحمد علی بن حزم که پسر عمّ ابن حزم نخست بود، نوشته است. اما مخاطب ابن حزم، ابن ربیب نبوده، زیرا او خود گوید که نامهٔ ابن ربیب را در میان کتابها و اوراق ابوبکر مهلبی وزیر که اهل فضل و ادب بود، یافته و به همین جهت نامه خطاب به همو تدوین گشته است. پاسخ ابن حزم را ظاهراً به طور کامل مقری (3/158- 179) نقل کرده است. ابن خیر اشبیلی (ص 226) آن را با عنوان رسالهٔ فی فضلالاندلس و ذکر رجالها یاد کرده است. این نامه در واقع از 3 بخش تشکیل شده است: بخش نخست در باب تفضیل اندلس بر دیگر کشورهاست؛ بخش دوم، نام علمای اندلس و بیش از 80 عنوان کتاب از آثار آنان را در بردارد و بخش سوم عبارت است از مقایسه میان مشاهیر اندلس و مشرق زمین. این نامه را پلاّ همراه با مقدمهای کوتاه به زبان فرانسه ترجمه کرده است .(XIX/53-102) ابن سعید تکملهای بر این نامه نوشته که آن را نیز مقری (3/179-186) آورده است. به هر حال روشن نیست که چرا ابن ربیب از اینهمه آثار که در اندلس پدید آمده بود، اطلاعی نداشته و اگر اطلاع داشته به چه دلیل چنین نامهای به ابن حزم نوشته است.