اِبْنِ حاج، ابوالحسن ضیاءالدین، شیث بن ابراهیم بن محمد بن حیدرهٔ قناوی (510 - 598ق/1116-1202م)، فقیه، نحوی و ادیب مصری. وی در قِفط، شهری در مصر (قفطی، 2/73؛ ابن فرحون، 1/403) در خانوادهای که سنی مذهب و متعصب بودند و در آشکار کردن مذهب خویش در دورهٔ فرمانروایی فاطمیان پروا نداشتند، به دنیا آمد. وی در خانوادهای نیکوکار و شریف پرورش یافت (قفطی، همانجا) و از ابوطاهر سلفی و ابوالقاسم عبدالرحمان بن حسین بن حباب حدیث شنید (یاقوت، ادبا، 11/278؛ صفدی، 169) و همین ابوالقاسم عبدالرحمان و گروهی دیگر به وی اجازهٔ نقل حدیث دادند (ابن فرحون، 1/402)، اما اینکه نحو و ادب را نزد چه کسانی فرا گرفت، در هیچ یک از منابع ما به آن اشاره نشده است. گفتهاند که وی پس از چندی به قِنا (یا اِقْنا در نزدیکی قِفط، نک: یاقوت، بلدان، 1/238) سفر کرد و در آنجا ماندگار شد (ادفوی، 264). قفطی (2/74) بر آن است که این سفر در آخر عمر وی بوده است و علت اقامت وی را در قنا همانا قدرت و رواج مذهب اهل سنت در آن شهر دانسته است. غالب مآخذ مقام علمی او را ستودهاند. یاقوت ( ادبا، 11/277) وی را یکی از ادیبان بزرگ روزگار خود که در زبان عربی و فنون ادبی مهارت و برتری یافت، دانسته است و سیوطی از وی به عنوان فقیه دانشمند و نحوی زبر دست یاد میکند ( حسن المحاضرهٔ، 1/258؛ قس: ادفوی، 263؛ قفطی، 2/73) و برخی از مآخذ وی را عروضی نیز دانستهاند (ابن فرحون، 1/402؛ یاقوت، همانجا). ابن حاج در میان عامهٔ مردم نیز مورد احترام و توجه بود. مآخذ نزدیک به وی غالباً او را خوشبیان و محتاط (قفطی، 2/74)، با مهابت و موقر (یاقوت، همان، 11/278) یاد کردهاند. وی مردی زاهد و خوش سیرت بود و در رفتار و گفتار به شیوهٔ «سلف صالح» گرایش داشت (قفطی، همانجا؛ ابن فرحون، 1/402، 403)، هیچ کس خنده یا سبک رفتاری او را ندید (قفطی، همانجا). فیروزآبادی او را امام زاهد نحوی نامیده است (ص 95). چنین اوصافی از شخصیت وی او را به چهرهٔ اندیشمندی پرهیزکار که به هیچ چیز جز دانشاندوزی و رفتار نیک و زاهدانه نمیاندیشیده، جلوهگر میسازد. فرمانروایان مصر نیز وی را بزرگ میداشتند و از او با احترام یاد میکردند (قفطی، یاقوت، همانجاها)، چنانکه قاضی فاضل وزیر صلاحالدین ایوبی او را گرامی میداشت و شفاعت وی را دربارهٔ دیگران میپذیرفت (قفطی، همانجا). ظاهراً بین این دو، دوستی عمیقی برقرار بوده است، چه گزارشهایی دربارهٔ مکاتبات و مخاطبات بین آنان در دست است که در ضمن، دلیل بر زبردستی او در ترسل نیز هست (قفطی، همانجا). گمان میرود بعضی از این نوشتهها مکاتبات دیوانی او بوده باشد، اگرچه وی ظاهراً هیچ گونه مقامی در دستگاه حکومت نداشته است. به نظر میرسد که اینهمه تعظیم و تکریم، بیشتر از پیشوایی او در مذهب تسنن که مذهب بسیاری از مردم، حتی حکام و امیرانِ آن روزگار بود، حاصل شده باشد و نه تنها از جایگاه علمی او، زیرا چنین برمیآید که ابن حاج به رغم کوشش بیوقفهٔ خویش در دانشاندوزی، از استعدادِ چندان درخشانی بهرهمند نبود، چه آثار منسوب به وی و یا بر جای مانده از او با توجه به طول عمرش بسیار اندک است. به ویژه که وی ظاهراً از آنچه لازمهٔ آرامش خاطر برای دانش اندوزی و تحقیق علمی است بهرهمند بوده است، زیرا خانوادهٔ اهل علم وی چندان متمول بودهاند که محلهای در قفط به نام آنان شهرت داشته (ادفوی، 264؛ صفدی، 170)، برادر وی محمد مقری در علوم قرآنی متبحر بوده (قفطی، 2/73) و احترام و بزرگداشت قدرتمندان نیز بیگمان با بخششها و عطایای ویژه همراه بوده است. با اینهمه گشایش، انتظار میرفت که وی آثار بیشتری تدارک دیده باشد. یاقوت 15 بیت از قصیدهای را که او دربارهٔ اسماءِ مذکر سروده، ثبت کرده است ( ادباء، 11/278-280)، به گفتهٔ همو این قصیده مشتمل بر 70 بیت بوده (همانجا) و ابن شاکر (2/108- 111) 68 بیت از آن را نقل کرده است. وی این قصیده را در 590ق/1194م یعنی در اواخر عمر خود در قنا برای شهاب الدین قوصی خوانده و آن را «اللؤلوهٔ المکنونهٔ و الیتیمهٔ المصونهٔ فی الاسماء المذکّرهٔ» نامیده است (صفدی، 168). بعدها شهاب الدین بر این قصیده شرحی نوشت (ابن شاکر، 2/111).افزون بر این به ابیات دیگری از سرودههای وی نیز در مآخذ اشاره شده است (نک: ابن فرحون، 1/403؛ یاقوت، ادبا، 11/281). شعر وی همانند شخصیتش از ظرافتهای شاعرانه تهی است، حتی آنجا که به تغزل میگراید، باز شعرش از احساس لطیف بیبهره است (نک: ابن شاکر، همانجا؛ 8 بیت آخر قصیدهٔ یاد شده).ابن حاج به نقل حدیث و تدریس نیز اشتغال داشت (یاقوت، همان، 11/278) و گروهی از جمله حسن بن عبدالرحیم بن حَجّون از وی استماع حدیث کردند (ادفوی، 263). بنابر آنچه گفته شد، ابن حاج را میتوان ادیبی درستکار و زاهد دانست که به نصیحت فرمانروایان در شیوهٔ رفتار با مردم و اصلاح جامعه توجهی خاص داشته است، چه وی کتابی نیز در همین زمینه برای صلاحالدین ایوبی نوشت (ابن شاکر، همانجا). آثار بر جای ماندهٔ وی یکی حزّ الغلاصمن فی افحام المخاصم (کحاله، 22) یا مسائل نحویهٔ است که مجموعهٔ پاسخهای اوست بر اشکالاتی که برخی نحویان بر او میگرفتهاند (قفطی، 2/73) و دیگر قصیدهای است که پیش از این بدان اشاره گردید. آثار منسوب به وی عبارتند از: 1. المختصر، ابن حاج در این اثر عوامل اعراب را در جدولی منظم ساخته و به گفتهٔ قفطی (همانجا) آنان که این کتاب را دیدهاند، برآنند که کسی همانند آن را ننوشته است؛ 2. المعتصر من المختصر (یاقوت، ادباء، 11/278) یا المقتصر من المختصر (حاجی خلیفه، 2/1636، 1793) که ادفوی آن را دیده بوده است (ص 263)؛ 3. الاشارهٔ فی تسهیل العبارهٔ؛ 4. تهذیب ذهن الواعی فی اصلاح الرعیهٔ و الراعی (یاقوت، همانجا) و الطائف السیاسهٔ فی احکام الرئاسهٔ (ابن فرحون، 1/402) که گویا ادامه و یا نام دیگر کتاب پیشین است؛ به گفتهٔ یاقوت، وی تعلیقاتی بر فقه مالکی نیز داشته است (همانجا). ظاهراً ابن حاج تا پایان عمر بجز یک بار از مصر خارج نشد که آنهم سفر به «شار» یمن بود (صفدی، 170؛ یاقوت، بلدان، 3/307). ادفوی (ص 265) و صفدی (همانجا) از زبان ابن الغمر، رؤیایی را دربارهٔ پیشبینی مرگ وی بازگو کردهاند که بیشتر به افسانه شبیه است.