اِبْنِ جَوزی، محییالدین ابومحمد (و ابوالمحاسن: ابن رجب، 2/258؛ یا ابوالمظفر؛ یونینی، 1/332) یوسف بن عبدالرحمان (13 ذیقعدهٔ 580 - مق صفر 656ق/15 فوریهٔ 1185 - فوریهٔ 1258م)، فقیه، اصولی، واعظ و محتسب حنبلی مذهب بغداد و استاذالدار (رئیس تشریفات دربار) آخرین خلیفهٔ عباسی. وی فرزند کهتر ابوالفرج عبدالرحمان بن جوزی (ه م) است. در بغداد زاده شد، نزد پدرش و کسانی چون یحیی بن اسعد بن بوش و ابومنصور عبدالله بن محمد بن عبدالسلام و ابن مغطوش و ابوالحسن بن محمد بن یعیش، ذاکر بن کامل و ابن کلیب حدیث شنید (ابن رجب، همانجا؛ ذهبی، 23/373) و قرائات را در واسط نزد ابن باقلانی فرا گرفت (یونینی، 1/334- 335) و از مستعصم خلیفه اجازهٔ روایت یافت (ابن کثیر، 13/204). وی همچنین از شیخ ضیاءالدین عبدالوهاب بن سکینه خرقه گرفت (ابن رجب، همانجا). در 17 سالگی پدرش درگذشت و مادر خلیفه الناصر حمایت از او را به عهده گرفت و به اشارت همو، پس از وعظ در برابر فقیهان بغداد اجازه یافت که به جای پدر به وعظ بنشیند و خلیفه او را خلعت داد (ابن شاکر، 4/352؛ ابن رجب، 2/259). اما به گفتهٔ ابن ساعی (9/231، 232) که کهنترین مأخذ دربارهٔ محییالدین است، وی در ذیعقدهٔ 604ق/1208م پس از آنکه قاضی القضاهٔ ابوالقاسم بن دامغانی شهادت او را پذیرفت، منصب حسبت دو سوی بغداد یافت و اندکی بعد به وعظ نشست و همچنین به نظارت اوقاف عامه و نیز اوقاف جامع سلطان منصوب شد (ابن رجب، 2/258؛ ابن کثیر 13/49). ابن منصبها برای فقیه جوانی چون او که 24 سال بیش نداشت، اسباب شگفتیها بود و کنایهها، چنانکه وقتی فخرالدین ابن تیمیهٔ خطیب در 605ق وارد بغداد شد و در «باب پدر» وعظ کرد، به تعریض بر محییالدین خرده گرفت که بر جای فقیهان و واعظان بزرگ تکیه زده است (همو، 13/51). شاید همین واکنشها سبب شد که خلیفه در 609ق ابتدا وی را از حسبت و سپس از نظارت بر اوقاف عزل کند و وی در خانه به وعظ و افتا و تدریس پرداخت، اما در 615 ق دوباره به شغل حسبت منصوب شد (ابن رجب، همانجا) و در آغاز سال بعد فرمانی مبنی بر تشدید مبارزه با منکرات صادر کرد (ابن کثیر، 13/82). در 623ق از سوی خلیفه الظاهر با خلعتهایی نزد ایوبیان مصر و شام رفت (ابن واصل، 4/175، 176) تا آنان را از اتحاد با جلالالدین خوارزمشاه باز دارد (ابن کثیر، 13/112). وی در همان سفر به مصر نزد الکامل ایوبی رفت و در این دیدارها هدایایی کلان از ایوبیان دریافت داشت. وی با همین اموال توانست مدرسهٔ جوزیه را در دمشق بنا کند (همو، 13/30، 112). توفیق سیاسی ابن جوزی در این سفر سبب شد که از آن پس از سوی خلیفه به رسالت نزد ایوبیان که در آن وقت پراکنده شده و با یکدیگر کشمکشها داشتند، گسیل شود. چنانکه در 630ق بار دیگر به مصر نزد الکامل رفت و سپس در نزاع میان الصالح اسماعیل و الکامل واسطهٔ صلح شد (همو، 13/135، 148). نیز در سالهای 634 و 635ق به مصر نزد الکامل، به حلب نزد العزیز، به دمشق نزد الاشرف که همه از ایوبیان بودند، فرستاده شد، همچنین به آسیای صغیر نزد علاءالدین کیقباد سلجوقی به رسالت رفت و شگفت آنکه این امیران همه در همان ایام درگذشتند و محمود بن ارشد سنجاری در شعری، محییالدین را سفیر عزرائیل خواند (یونینی، 1/333) و الناصر داوود ایوبی امیر کرک در شعری خطاب به خلیفه میگوید: آیا او رسول است یا مرده شوی (همو، 1/334؛ قس: قلقشندی، 2/80). با اینهمه در روزگار حکومت العادل ایوبی در مصر، به رسالت نزد او رفت (ابنخلکان، 6/247). محییالدین در 632ق علاوه بر حسبت که بر عهده داشت به تدریس در مدرسهٔ مستنصریهٔ بغداد نیز گمارده شد (ابن کثیر، 13/211) و وی هرگاه به سفر میرفت، پسر خود جمالالدین عبدالرحمان را به تدریس در آن مدرسه و حسبت بغداد میگماشت (ابن شاکر، 4/352؛ ابن رجب 2/261). چون ابن علقمی استاد الدار مستعصم به وزارت منصوب شد (642ق) محییالدین به جای او برگزیده شد (ابن کثیر، 13/164) و تا هنگام یورش هلاکو به بغداد در همان شغل بود و چون مغولان وارد شهر شدند، او را با 3 فرزندش جمال الدین، شرف الدین، تاجالدین و بسیاری از رجال دربار خلافت به فرمان هلاکو به قتل رساندند (ابن خلکان، 3/142؛ یونینی، 1/340). ابن جوزی را مردی دانشمند و با هیبت و مردم دوست وصف کردهاند که سلاطین و امرا او را حرمت مینهادند و میستودند (ذهبی، 23/373؛ ابن شاکر، 4/352). سالهایی که محییالدین به تدریس در خانه و مدرسهٔ مستنصریه اشتغال داشت و یا در مصر و شام به هنگام مأموریتهای سیاسی حدیث میگفت (ابن رجب، 2/260)، بسیار کسان از محضر او استفاده کردند که بعدها از دانشمندان مشهور عصر خود شدند که از آن میان میتوان اینان را نام برد: تاجالدین احمد بن فوطی، که از استاد خود به عنوان «الصاحب السعید» و «شیخنا» یاد کرده است (4(1)/523، 769، 4(2)/753). ابن قصاب فقیه حنبلی و مدرس مستنصریه، ابن البدایع فقیه، دمیاطی و شهاب الدین احمد حنبلی که از محییالدین حدیث شنیدند یا اجازهٔ روایت گرفتند (همو، 4(1)/513، 552؛ ذهبی، 23/373؛ ابن شاکر، 1/86). او جز مدرسهٔ جوزیه که در دمشق بنیاد نهاد، در محلهٔ حلبهٔ بغداد نیز ساختمان مدرسهای را آغاز کرد که به انجام نرسید، اما ظاهراً دارالقرآن و آرامگاهی در محلهٔ حربیّهٔ بغداد برای خود ساخت (ابن رجب، 2/259). پسران محییالدین نیز از بزرگان عصر خود به شمار میرفتند، خاصه جمال الدین عبدالرحمان (606 -656ق/1209- 1258م) مردی دانشمند و محدث و واعظ بود و هنگامی که پدرش استادالدار بود، وی در مستنصریه تدریس میکرد و حسبت بغداد را نیز بر عهده داشت و همچون پدر به رسالت به مصر نیز رفت (همو، 2/261؛ یونینی، همانجا). آثار: الایضاح فی الجدل، یا الایضاح لقوانین الاصطلاح که در محرم 627ق آن را در 5 باب تألیف کرد (حاجی خلیفه، 1/213) و نسخهای از آن در کتابخانهٔ لالهلی هست I/920) S, )؛ GAL, المذهب الاحمد فی مذهب احمد که به چاپ رسیده است (زرکلی، 8/236)، معادن الابریز فی تفسیر الکتاب العزیز (ابن رجب، 2/260) که نشانی از آن به دست نیامد؛ دیوان شعر (کحاله، 13/308). همچنین ابن رجب (2/261) و یونینی (1/337) و قنوجی (ص 246، 247) اشعاری از او نقل کردهاند. مأخذ: ابن خلکان، وفیات؛ ابن رجب، عبدالرحمان، الذیل علی طبقات الحنابلهٔ، به کوشش محمد حامد الفقی، قاهره، 1372ق/1953م؛ ابن ساعی، علی، الجامع المختصر، به کوشش مصطفی جواد، بغداد، 1353ق/1934م؛ ابن شاکر، محمد، فوات الوفیات، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1973م؛ ابن فوطی، عبدالرزاق، مجمع الا¸داب، به کوشش مصطفی جواد، دمشق، 1384ق/ 1962م؛ ابن کثیر، البدایهٔ؛ ابن واصل، محمد، مفرج الکروب، به کوشش حسین محمد ربیع و سعید عبدالفتاح عاشور، قاهره، 1972م؛ حاجی خلیفه، کشف الظنون، استانبول، 1941م؛ ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش بشار عواد معروف و یحیی هلال السرحان، بیروت، 1405ق/ 1985م؛ زرکلی، خیرالدین، الاعلام، بیروت، 1986م؛ قلقشندی، احمد، مآثر الانافهٔ، به کوشش عبدالستار احمد فراج، کویت، 1964م؛ قنوجی، صدیق، التاج المکلل، به کوشش عبدالحکیم شرفالدین، بمبئی، 1383ق/1963م؛ کحاله، عمررضا، معجمالمؤلفین، بیروت، 1957م؛ یونینی، موسی، ذیل مرآهٔ الزمان، حیدرآباد دکن، 1374ق/1954م؛ نیز: GAL,S. بخش تاریخ (رب) 15/2/77 ن * 2 * (رب) 9/3/77 </p>