اِبْنِ تَغْری بِردْی ابوالمحاسن جمالالدین یوسف بن تغری بردی ابن عبدالله ظاهری حنفی (ح 812 -874ق/1409- 1469م)، مورخ مسلمان. وی در خانهٔ امیر منجک، جنب مدرسهٔ سلطان حسن در قاهره زاده شد (مرجی، 1/10) و به گفتهٔ خود ابن تغری بردی در النجوم (14/118) تولدش تخمیناً پس از 811ق بوده است. نام تغری بردی مرکب است از دو واژهٔ ترکی تغری (تنگری) و بردی (بیردی یا ویردی) که جمعاً به معنای «خداداد» است و اکنون نیز ترک زبانان، به ویژه ترکان خاوری، الله ویردی و خدای ویردی و مانند آنها را در نامگذاریها به کار میبرند. تغری بردی پدر ابوالمحاسن را - که از غلامان ترک نژاد رومی بود - ملک ظاهر برقوق پادشاه مصر در اوایل سلطنتش خرید و آزاد ساخت و او از خاصگی و ساقیگری کار را آغاز کرد تا به اتابکی (فرماندهی) سپاه مصر و نیابت شام رسید و سرانجام در 815ق درگذشت. از تغری بردی 10 فرزند - 6 پسر و 4 دختر - ماند و یوسف کوچکترین فرزندان او بود (ابن تغری بردی، 14/115- 118). پس از درگذشت پدر، تربیت یوسف را ناصرالدین محمد، معروف به ابن عدیم یا ابنابیجراد که شوهر خواهر او بود، به عهده گرفت. وی قاضیالقضاهٔ مصر بود.خواهر یوسف، پس از درگذشت ابن عدیم (819ق) به عقد شیخالاسلام قاضی القضاهٔ جلال الدین عبدالرحمان بلقینی شافعی (762-824ق/1360-1421م) درآمد و تربیت یوسف نیز بر عهدهٔ وی قرار گرفت. ابن تغری بردی از حق تربیت بلقینی بر خویشتن به صراحت یاد میکند و از ابن عدیم در برابر نکوهشهای مقریزی به دفاع میپردازد (همو، 14/143-237؛ مرجی، 1/10). بلقینی حفظ قرآن را به ابن تغری بردی آموخت. یوسف مختصر قدوری را نیز از بر کرد و باز به جست و جوی دانش پرداخت. وی فقه را از شمسالدین محمد رومی حنفی و بهاءالدین ابوالبقاء حنفی، قاضی مکه، و بدرالدین محمود عینی حنفی فرا گرفت و نحو را از تقیالدین شمنی آموخت و ملازمت وی داشت و در فقه نیز از او استفاده برد و تصریف را از علاءالدین رومی و دیگران فراگرفت. مقامات حریری را نزد علامه قوام الدین حنفی خواند و بدیع و ادبیات را از علامه شهاب الدین احمد بن عربشاه دمشقی حنفی آموخت (مرجی، 1/10-11) و معانی و بیان و شرح عقاید سعدالدین را نزد محییالدین کافیهجی خواند (ابن صیرفی، 176) و مقدار زیادی از اشعار شیخ الاسلام شهاب الدین احمد بن حجر عسقلانی (773- 852ق/1371- 1448م) را نزد او نوشت و در درسش حاضر شد و از مجالس وی سود برد. همچنین نزد ابن ظهیره قاضی مکه (789-827ق/ 1387-1424م) از شعر او و دیگران نوشت و نیز از شاعران مکه، علامه بدرالدین بن علیف (ز 794ق/1392م) و قطب الدین ابوالخیر بن عبدالقوی (782-852ق/1380- 1448م) استفاده برد (مرجی، 1/11-12). نجمالدین غزی (1/94) محمد توزی را نیز از استادان ابن تغری بردی شمرده و نوشته است که در طلب کیمیا نزد او خدمت کرده است. بسیاری از دانشمندان یاد شده و نیز مقریزی، محمود بن احمد عینی، عبدالرحمان زرکشی، عبدالرحیم ابن فرات، شمسالدین محمد نواجی و جز آنان برای وی اجازه نوشتند که مرجی ترکمانی، دوست و شاگرد و کاتب وی، از آنان به تفصیل یاد کرده است (1/14- 15). این تغری بردی خود نیز اشاراتی به بعضی از اجازههای خود دارد، مثلاً اجازهٔ مفصل ابن عربشاه را در النجوم الزاهرهٔ نقل کرده است (15/549 -551). از مسموعات وی سنن ابوداوود، جامع ترمذی، شمایل المصطفی ترمذی، مشیخهٔ فخر بن بخاری، مسند ابن عباس و فضل الخیل دمیاطی را یاد کردهاند. وی از ابن قریج (768- 845ق/1366-1442م)، ابن بردس (762-846ق/1360-1443م) و ابن ناظر (762- 849ق/1360-1446م) حدیث شنید و اجازه گرفت (مرجی، 1/13). ابن تغری بردی به دانش تاریخ دل بست و ملازمت مورخان روزگار خود عینی و مقریزی را اختیار کرد و در این امر جهد فراوان به کار بست، جودت ذهن و فهم صحیح، ابن تغری بردی را یاری کرد تا در این علم سرآمد شد و به تألیف و تصنیف پرداخت (همو، 1/12). وی همچنین در موسیقی، فنون جنگی چون تیراندازی و نشانهزنی و گوی و چوگان نیز مهارت یافت. مرجی ترکمانی (1/16). دیانت، خویشتنداری، عفت، کنارهگیری از مردم، دوری از اعیان دولت، خوش مشربی و حشمت و حیای وی را ستوده و ابن ایاس او را از نوادر شمرده است (3/46). سخاوی، با وجود اعتراف به دانش و شخصیت ستودهٔ ابن تغری بردی، مؤلفات وی را دارای «وهم کثیر» و سقطات و حذف و تکرارهای بیجا و قلب و تصحیف و تحریف دانسته و برای هر مورد مثالی ذکر کرده است ( الضوء اللامع، 10/306- 308). البته سخاوی بر نام بسیاری از بزرگان روزگار خویش انگشت انتقاد گذارده و بر بسیاری آزار روا داشته است، چنانکه بزرگترین مورخ این روزگار، مقریزی را به قصور و ضعف روایت و بیان متهم کرده است ( التبر المسبوک، 21-24). همچنین ابن خلدون و بقاعی محدث نیز از نیش قلم وی در امان نبودهاند و سیوطی این عمل وی را در رسالهٔ مقامهٔ الکاوی علی تاریخ السخاوی نکوهش کرده است (عدوی، 22-24). ابن صیرفی نظم ابن تغری بردی را در مرتبهای پست میداند و او را عامی میشمارد و در تاریخ نویسی به تعصب متهم میسازد و در چند مورد مثال میآورد (ص 177-182). مهمترین اثر ابن تغری بردی کتاب النجوم الزاهرهٔ فی ملوک مصر و القاهرهٔ در تاریخ مصر است. این کتاب از فتح مصر و فرمانروایی عمروعاص در آنجا (20ق/641م) آغاز شده و تا رخدادهای 872ق/1467م یعنی دوران سلطنت ملک اشرف قایتبای محمودی را در بردارد. این کتاب به ترتیب تاریخی حکومت والیان، خلفا و سلاطین مصر تألیف شده و در آن وقایع مربوط به دوران حکومت هر فرمانروا و رخدادهای آن عهد چه مربوط به مصر و چه متعلق به دیگر نواحی جهان اسلام به ویژه سرزمینهای نزدیک به مصر آمده و در پایان هر سال وضع آن رودنیل ثبت شده است. مطالب این کتاب به ویژه آن قسمت که در عصر مؤلف اتفاق افتاده و خود شاهد آنها بوده است، برای محققان تاریخ مصر و جهان اسلام از اهمیت خاص برخوردار است. زیرا هم مؤلف، خود پیوند نزدیک با حکام داشته و هم حوادث را مفصلتر از همهٔ مورخان نوشته است. فهیم شلتوت، دانشمند مصری، در مقدمهٔ مجلد شانزدهم النجوم الزاهرهٔ مؤلف را به «صدق در احکام و شجاعت در اعلان آنها» میستاید (ص «و»). ابن تغری بردی در این اثر بارها از مقریزی نقل قول کرده است. در کتاب النجوم الزاهرهٔ شماری از اصطلاحات دیوانی مصر که اغلب ریشهٔ فارسی دارند، آمده است؛ مثلا: استادار، استاداریه، امیرآخور، بشخاناه، جمدار، خشداش و خجداش، خاصگی، خَوَنْد، دوادار، رنگ (اشعار)، رکبخاناه، زردخاناه، لالا و جز آنها. این کتاب که قبلاً قسمتهایی از آن به نام تاریخ ابوالمحاسن ابن تغری بردی (از سال 20 تا 356ق/641 -976م، در دو مجلد به کوشش یوینبل و ماتس، لیدن، 1855-1861م و از سال 366 تا 566ق/977-1171م و 746 تا 872ق/1345-1467م به کوشش پاپر، برکلی، 1909- 1929م) چاپ شده بود، اکنون به نام النجوم الزاهرهٔ فی ملوک مصر و القاهرهٔ در 16 مجلد به چاپ رسیده است (قاهره، 1348-1392ق/1929- 1972م). حاجی خلیفه، (2/1933) مینویسد که چون سلطان سلیم مصر را فتح کرد، این تاریخ را دید و پسندید و به احمد بن سلیمان بن کمال پاشا (د 940ق/1533م) دستور داد آن را به ترکی ترجمه کند. ابن کمال پاشا در آن زمان قاضی عسکر آناتولی بود. او در هر منزل جزئی از کتاب را ترجمه و حسن آشچیزاده آن را پاکنویس میکرد. ابن تغری بردی خود، کتاب النجوم الزاهرهٔ را تلخیص کرده، آن را الکواکب الباهرهٔ من النجوم الزاهرهٔ نام نهاده است. اثر دیگر وی المنهل الصافی و المستوفی بعد الوافی است. مؤلف در این کتاب، تقریباً شرح حال 3 هزار تن از سلاطین، امرا، وزرا، دانشمندان، شعرا، مورخان، خطاطان و مهندسان را یاد کرده است. اینان عبارتند از کسانی که در مصر و شام زندگی میکردهاند و نیز معاصران آنان از مغولان گرفته تا بزرگان عراق، یمن، حجاز، مغرب، اندلس و غیره. در این کتاب حتی شرح حال بعضی از شاهان اروپا چون لویی نهم و بعضی از زنان چون شجرهٔ الدر، همسر ملک صالح، و مونسه خاتون دختر سلطان ابوبکر عادل ایوبی نیز آمده است. المنهل الصافی به ترتیب حروف معجم تألیف شده و با شرح حال رجالی که در 650ق/1252م در عهد عزالدین ایبک ترکمانی درگذشتهاند، آغاز گردیده و تا 855ق/1451م ادامه یافته است. مؤلف، خود این کتاب را در یک مجلد مختصر ساخته و آن را الدلیل الشافی علی المنهل الصافی نام گذاشته است. نسخهای از این کتاب که به خط یونس بن سودون در حیات مؤلف در 860ق/1456م کتابت شده در کتابخانهٔ قره چلبی سلیمان بهشماره 226 نگهداری میشود (ابوالفضلابراهیم،ص«و»). منهل در مصر طبع شده است. اثر دیگری ابن تغری بردی حوادث الدهور فی مدی الایام و الشهور است که ذیل السلوک لمعرفهٔ دول الملوک مقریزی است. این کتاب چنانکه مؤلف نیز در مقدمه یاد میکند از وقایع 845ق/1441م آغاز میشود. منتخباتی از این کتاب به کوشش پاپر از سوی انتشارات دانشگاه کالیفرنیا در سالهای 1930-1942م چاپ شده است. مورد اللطافهٔ فی من ولی السلطنهٔ و الخلافهٔ کتاب دیگری است که ابن تغری بردی آن را با میلاد پیامبر(ص) آغاز کرده، سپس به ذکر غزوات و احوال آن حضرت و خلفای راشدین تا خلیفهٔ معاصر خویش القائم بامرالله، از خلفای عباسی مصر پرداخته و سرانجام احوال ملوک مصر را، از آغاز حکومت سلاطین ایوبی تا دولت اینالی، آورده است. جزئی از این کتاب با ترجمهٔ لاتینی آن به کوشش کارلایل در کمبریج در 1793م چاپ شده است. مرجی (ص 17) این کتاب را مختصر منهل الصافی دانسته است. آثار دیگر ابن تغری بردی عبارتند از البشارهٔ که تکملهٔ اشارهٔ ذهبی است؛ البحر الزاخر فی علم الاول و الا¸خر؛ حلیهٔ الصفات فی الاسماء و الصناعات؛ نزههٔ الرائی و رسالهای در موسیقی و جز آنها (همانجا؛ ابن صیرفی، 178؛ عدوی، 27- 28). ابن تغری بردی در نزدیک تربت اشرف اینال برای خود مدفنی ساخت و کتب و تصانیفش را وقف مسجد آن کرد. وی سرانجام پس از تحمل تقریباً یک سال بیماری قولنج درگذشت.