اِبْنِبَرْهان، ابوالقاسم، عبدالواحد بن علی عُکْبَری (ح 375- 456ق/ح 985-1064م)، فقیه، نحوی، لغوی، نسابه، متکلم و محدث. باخرزی (3/1512) نام پدر وی را حسین ذکر کرده است. ولی تاریخ نگاران قبل و بعد از او در اینکه نام پدر وی علی بوده است اتفاق نظر دارند (خطیب بغدادی، 11/17؛ ابن ماکولا، 1/246). برهان نیز نام یکی از نیاکان اوست. وی اندکی بیش از 80 سال داشت که وفات یافت (ابنجوزی، 8/234،237). برخی تاریخ درگذشت وی را450ق/ 1058م (ابن انباری، 243-244) و یا 442ق/1050م (ابن ابی الوفا، 334) دانستهاند، ولی هیچ یک از این دو گفته درست نیست، زیرا باخرزی (همانجا) او را در 455ق در بغداد دیده است. از آنجا که همگان وی را به شهرک عکبرا در نزدیکی بغداد نسبت دادهاند (مثلاً خطیب بغدادی، همانجا؛ ابن انباری، 243)، شاید بتوان پنداشت که در آن شهرک زاده شده است. از دوران کودکی و جوانی او اطلاعی در دست نیست، همین قدر میدانیم که در بغداد، در مجلس درس بسیاری از علما حاضر میشد و ادب، فقه و کلام را نزد آنان میآموخت (ابن ماکولا، 1/246-247؛ قس: ابن انباری، 243-244؛ ابن ابی الوفاء، 333؛ یافعی، 3/78). خوی شگفت و عادات غریب او موجب شده است که بسیاری از نویسندگان به خصایص اخلاقی او اشاره کنند. مثلاً نوشتهاند او مردی تندخوی بود (ابن جوزی، 8/236) و یا آوردهاند که اگر با شاگردان خود خوشرفتاری میکرد، حتماً از او آثاری مکتوب باقی میماند، زیرا وی از دانش، توشهای فراوان اندوخته بود (قفطی، 2/215، به نقل از ابن هلال). همچنین نوشتهاند که وی آداب و رسوم اجتماع را پاس نمیداشت، زیرا هرگز شلوار نمیپوشید و نیز همواره با سر برهنه بیرون میرفت (ابن جوزی، 8/237؛ قس: ابن اثیر، 10/43؛ قفطی، همانجا؛ ابوالفدا، 1/185)، و اگر مردم از مقام علمی و پارسایی او آگاه نمیبودند، هر آینه او را به سبب آن هیأت ناهنجار سنگباران میکردند (سیوطی، 317). از کسی هدیه نمیپذیرفت (ابن جوزی، ابن اثیر، قفطی، همانجاها)، چنانکه وقتی عمیدالملک کندری وزیر به بغداد وارد شد و او را به خدمت خویش فراخواند و کلام ابن برهان موجب اعجاب او گردید، مالی به وی بخشید اما ابن برهان از قبول آن خودداری کرد. وزیر در عوض آن، مصحفی و عصایی زیبا برای او فرستاد. ابن برهان نخست آنها را پذیرفت، ولی چون ابوعلی بن ولید متکلم او را - با داشتن قرآن در سینه و عصایی در دست - از پذیرفتن هدیهٔ وزیر ملامت کرد، ابن برهان آنها را نیز توسط ابوعبدالله بن دامغانی قاضی القضاهٔ نزد وزیر پس فرستاد (کتبی، 2/415؛ سیوطی، همانجا). برخی کوشیدهاند ابن برهان را به غلامبارگی متهم کنند، مثلاً ابن جوزی که با وی به سبب تمایلش به آیین مرجئهٔ معتزله نظر خوشی نداشت، محبت او را نسبت به کودکان و نوجوانان خالی از شائبه نمیدید (8/237)، اما او مردی پارسا بود و علاقهاش به کودکان رنگ گناه نداشت. او نوجوانان را در محضر پدرانشان میبوسید (کتبی، همانجا؛ قس: ابن حجر، 4/82؛ ابن جوزی، همانجا)، اما چون پدرانشان از دیانت و وارستگی وی به خوبی آگاه بودند، بر این عمل اعتراض نمیکردند (کتبی، همانجا؛ دلجی، 153؛ سیوطی، همانجا). نسبت به شاگردان غریب نیز محبت میورزید و به پیشوازشان میرفت یا در رفع مشکلاتشان میکوشید، در عوض با بزرگ زادگان متکبرانه رفتار میکرد. در فقه نخست تابع مذهب حنبلی بود، اما پس از مدتی به مذهب حنفی گروید و سخت در آن مذهب تعصب ورزید (ابن انباری، 244؛ کتبی، 2/414- 415؛ دلجی، سیوطی، همانجاها). در کلام پیرو مذهب مرجئهٔ معتزله بود و به همین سبب خلود کفار را در جهنم انکار میکرد (ابن جوزی، 8/237؛ ابن اثیر، 10/43؛ ابوالفدا، 1/185؛ ذهبی، میزان الاعتدال، 2/675). وی در آغاز چندی به علم نجوم پرداخت، ولی عاقبت در سلک نحویان بغداد درآمد (ابن انباری، 244). ابن خلکان (3/443-444) گوید: ابوالقاسم عمر بن ثابت ثمانینی نحوی (د 442ق/1050م) با ابوالقاسم بن برهان در تعلیم مردم در کرخ بغداد رقابت میکرد، به گونهای که خواص نزد ابن برهان و عوام نزد ثمانینی به تعلم نحو میپرداختند. ظاهراً در کار نحو شهرت و اعتبار فراوانی کسب کرده بود، آنچنانکه ابن ماکولا (همانجا) گوید: با فوت ابن برهان علم عربیت از بغداد رخت بربست. وی در علم کلام و فقه نیز صاحب نظر بود (ابن ماکولا، همانجا؛ ابن اثیر، 10/42) و از علومی چون لغت، ایام عرب، اخبار و تواریخ و معانی قرآن بیبهره نبود و با وجود اینکه به حدیث علاقهٔ فراوانی داشت، از نقل آن خودداری میکرد (خطیب بغدادی، 11/17؛ ابن ماکولا، همانجا؛ قفطی، 2/213). همچنین علومی چون کیمیا، سحر و نجوم را مذمت مینمود (کتبی، 2/415-416). وی غالباً از ابوعبدالله ابن بطه استماع حدیث کرده و با وی مصاحبت داشته، ولی از وی نیز حدیثی نقل نکرده است (خطیب بغدادی، همانجا). نزد وی شاگردانی چون ابوالکرم مبارک بن فاخر نحوی تربیت یافتند (ابن انباری، 244). ابوالفرج غُندِجانی 3 بیت شعر نیز به او نسبت داده است (باخرزی، 3/513 -1514). آثار او عبارتند از: 1. الاصول اللغهٔ (حاجی خلیفه، 1/114؛ بغدادی، 1/634)؛ 2. الاختیار فی الفقه (بغدادی، همانجا)، ابن اثیر (10/42) و تاریخ نگاران بعد از او در ضمن شرح حال ابن برهان عبارت «له اختیار فی الفقه» را آوردهاند (ذهبی، العبر، 2/305؛ ابن عماد، 3/297)، که تنها بر این دلالت دارد که وی مجموعهای در فقه گردآورده بوده است؛ 3. اللمع، این کتاب در نحو نگاشته شده است و نسخهای از آن در کتابخانهٔ خدیویه وجود دارد (خدیویه، 4/91؛ قس: I/491 S, )؛ GAL, 4. شرح اللمع، این کتاب شرحی بر اللمع فیالنحو تألیف ابنجنی (د 392ق/ 1002م) است (حاجی خلیفه، 2/1562-1563). البته برخی در انتساب این شرح به ابن برهان تردید کرده و آن را به ابوالبقا عبدالله بن حسین بن عبدالله عکبری (د 616ق/1219م) نسبت دادهاند (لوفگرن، )، I/73 لیکن شرح اللمع فقط به فرد مذکور اختصاص ندارد و افراد متعددی کتاب معروف اللمع را شرح کردهاند که حاجی خلیفه (همانجا) اسامی گروهی از آنان را آورده است. نسخهای از این شرح در کتابخانه آمبروزیانا وجود دارد (لوفگرن، همانجا).