اِبْنِ باذِش، ابوجعفر، احمد بن علی انصاری (491-542ق/ 1098-1147م)، خطیب، مقری، محدث و نحوه غرناطی جیانی الاصل. پدر وی نیز به ابن باذش شهرت داشت (نک: ه د، ابن باذش، ابوالحسن). به گفتهٔ ابن ابار وی بیش از هشتاد و اندی استاد داشت ( المعجم، 29) که برخی از آنان در شمار بزرگان و مفاخر اندلس بودهاند. نخستین این استادان، پدرش بود که خود در نحو و ادب دستی تمام داشت و قرآن و زبان عربی تدریس میکرد. علاوه بر پدر، مشهورترین کسانی که وی از محضرشان بهرهمند شده است، عبارتند از ابوعلی بن سکره صدفی (د 514ق/1120م)،ابوعلیغسانی(د 498ق/1105م)وابوعباسجرجانی شافعی (د 482ق/1089م) (ابن بشکوال، 84؛ ابن ابار، همانجا). ابنابار، ابومحمد عبداللهبن محمدبن سارهٔ شنترینی (517ق/1123م) و ابوعباس احمدبن خلف جذامی (د 531ق/ 1137م) و ابوعباس احمدبن محمد زنقی را نیز از استادان او یاد کرده است ( التکملهٔ، 1/38، 39، 2/816). از میان این اساتید، برخی چون ابوعلی صدفی و ابوعلی غسانی به وی اجازهٔ روایت داده بودند (ابن خطیب، 1/202؛ ابن فرحون، 1/190؛ نیز نک: ابن جزری، 83). ابن باذش مردی ادیب، عالم به قرائات و در کار دانش ژرفنگر و نقاد بود، چنانکه وی را یکی از مفاخر زمان خود شمردهاند (ابن ابار، المعجم، 29). خود وی نیز بر آن بود که یکی از 3 نحوی بزرگ روزگار خویش است (پالنسیا، 186). ابن زبیر معتقد است که در علم اسناد هیچ کس به درجهٔ وی نرسیده است (نک: ابن خطیب، همانجا). ابن باذش شاگردان فراوانی داشته است که شاید معروفترین ایشان اینان باشند؛ محمد بن یوسف تمیمی مازنی (همو، 2/521)، محمد بن احمد بن ابی خیثمهٔ جیانی (نک: همو، 2/315، که در آن به جای جیانی، «جبائی» آمده است)، احمد بن طلحهٔ غرناطی (ابن عطیه، 18)، ابوبکر، عبدالله بن غالب محاربی غرناطی (همو، 19)، ابوخالد بن رفاعه، ابوعلی قلعی و ابومحمد عبدالمنعم (ابن خطیب، 1/203؛ ابن فرحون، 1/190). منابع قدیمتر تاریخ مرگ وی را 542ق/1147م ذکر کردهاند (ابن بشکوال، 84؛ ضبی، 200)، اما ابن ابار ( المعجم، 1/29) از قول ابوعباس وراق و یکی از شیوخ خود به نام ابوربیع بن سالم 540ق/1145م را نیز آورده است. شگفت آنکه منابع متأخرتر (از قرن 8 به بعد) سال 540ق را ترجیح دادهاند (ابن خطیب، 1/203؛ ابن فرحون، 1/191؛ ابن جزری، 1/83؛ سیوطی، 338؛ حاجی خلیفه، 2/1192؛ زبیدی، 381). آثار ابن باذش همه در زمینهٔ علوم قرآنی است. مجموعاً 3 کتاب به او نسبت دادهاند که از این میان تنها الاقناع فی القراآت السبع در دست است (دربارهٔ نسخههای خطی کتاب نک: کاراتای، 416 ؛ سید، 1/69). این کتاب در اسلامیکا1 مورد بررسی قرار گرفته و فهرست عناوین آن به تفصیل آمده است (پرتسل، .(VI/28 الاقناع از شهرت و اعتبار فراوانی برخوردار بوده است، چنانکه برخی از دانشمندان معتقدند که تاکنون کتابی همطراز آن نوشته نشده است (ابن خطیب، 203؛ ابن فرحون، 1/191؛ سیوطی، 338)؛ الغایهٔ فی القراءهٔ علی طریقهٔ ابن مهران، دومین اثر وی، ظاهراً از دست رفته است، اما حاجی خلیفه (2/1192) آن را در اختیار داشته و سطری از آغاز آن نقل کرده است (قس: بغدادی، 1/84)؛ سومین اثر او الطرق المنداولهٔ را فقط ابن جزری، (ص 83) نام برده است.