اَبوحَمزهٔ بَغْدادی،محمد بن ابراهیم بزاز(د269 یا 289ق/882یا 902م)،از مشایخ صوفیه.ابوحمزه را از اولاد(سلمی،294؛انصاری، 127)یا از موالی (ابونعیم،10/320؛ خطیب؛ 1/390؛ ابن جوزی المنتظم، 5/68) عیسی بن ابان دانستهاند .از دوران جوانی او اطلاعی در دست نیست، به نظر می رسد که نخستین دوره تحصیلات او در بغداد بوده است. وی در تفسیر و فقه و حدیث تبحر داشت و جمعی از بزرگان بغداد چون محمد بن سلام جمحی، خیر نساج و ابوبکر کتانی از او روایت کردهاند (قشیری، 26؛ انصاری، 126؛ عطار، 723). ابوحمزه در علم قرائت به خصوص قرائت ابوعمرو دست داشت (سلمی، خطیب، همانجاها) و در مجلس احمدبن حنبل حاضر می شد و احمد در مسائل مختلف از او نظر می خواست (سلمی؛ ابونعیم، خطیب، همانجاها؛ عین القضاه، 21؛ قس: ابن ابی یعلی، 1/268، که سبب این نظر خواهی را اصلاح نظریات ابوحمزه می داند).گفته اند که احمدبن حنبل ابتدا صوفیان را به دیده انکار می نگریست، اما پس از مجالست با ابوحمزه، فرزند خود را به صحبت با ایشان ترغیب کرد (نبهانی، 1/449). وی با سری سقطی و مشایخ دیگری که در بغداد بودند، صحبت داشت و با جمعی از بزرگان صوفیه چون بشر حافی، خیرنساج، ابوعلی رودباری، ابونصر تمار و ابوالحسین نوری دیدار کرد و از صحبت آنان بهره گرفت (سراج، 183، 262؛ سلمی، 294،324؛ ابونعیم، همانجا؛ هجویری، 194؛ ابن ابی یعلی، همانجا). ابوحمزه یک چند در بغداد در مسجدهای رصافه و مدینه همان شهر به وعظ پرداخت (سلمی، 294؛ خطیب، همانجا) و جمع کثیری از بغدادیان چون جنید و خیرنساج از صحبت وی فایده بردند (همو، 1/390، 393؛ هجویری، عین القضاه، همانجاها؛ انصاری، 127؛ ابن ملقن، 150).او سفرهای متعددی به بصره و مکه داشت و در بسیاری از سفرهای خود با ابوتراب نخشبی همراه بود (سلمی، انصاری، همانجاها؛ خطیب، 1/390). وی هرگاه از سفری به بغداد باز میگشت ، چمع کثیری مشتاقانه به استقبالش می شتافتند (سلمی، همانجا؛ خطیب، 1/392، 393؛ ابن عساکر، 14/783). آنچه درباره ملاقات او با جوانی در بیت المقدس نقل کرده اند (نک: ابن جوزی، تلبیس، 270-271). ظاهراً مربوط به ابوحمزه دمشقی است.در تصوف به روش حسن مسوحی گرایش داشت که از استادان او بود (سلمی، همانجا؛ انصاری، 127،215). گفتهاند که وی نخستین کسی بود که در بغداد از تصوف و از قرب، انس، شوق و محبت سخن راند و پیش از او کسی آشکارا از این معانی سخن نگفته بود (خطیب، 1/393؛ عینالقضاه، همانجا؛ ابنملقن، 151). عرفان ابوحمزه بر زهد مبتنی بود، لذا موضوعاتی چون صبر، فقر، قناعت، ترک دنیا و توکل در میان نظریات و اقوال وی جایگاه ویژهای دارد (سلمی، 296-297؛ ابونعیم، 10/320-322؛ خطیب، 1/391؛ عطار، 725؛ ابنملقن، 151-154). مسأله قرب از نکات بارز تعلیمات اوست (نک: سراج، 57؛ قشیری، 46؛ انصاری، 130). اساس تعالیم وی بر تطبیق با شریعت قرار داشت ( نک: سلمی، قشیری، همانجاها) و ایمان را در قول و تصدیق و عمل می دانست (هجویری، 368). انصاری او را در طریقت، نزدیک به بشر حافی میشمارد ( ص 127 ).در بعضی از منابع در ضمن داستانهایی که درباره او نقل شده است، نسبت حلولی به او دادهاند (ابونعیم، 10/321؛ هجویری، 226-227؛ عینالقضاه، همانجا؛ عطار، 723-724). ولی در عین حال از کرامات او نیز سخن گفتهاند (سراج، 325؛ ابونعیم، 10/320-321؛ خطیب، 1/391-393). گویا کلامش گاهی رنگ شطح میگرفته است (نک: ذهبی، 13/166) و حتی گاهی ادعا میکرد که رودرروی باحضرت حق تعالی دیدار داشته است (عطار، 724). ذهبی شطحیات او را درای تأویل میداند (ذهبی، همانجا؛ نیز نک: عطار، همانجا). از زندگانی خصوصی او اطلاعی در دست نیست. ظاهراً در بعضی غزوات شرکت میکردهاست (خطیب، 1/390-391؛ ذهبی، همانجا).گرچه ابنندیم کتابی را با عنوان المنتمین من السیاح والعباد والمتصوفین به روایت شخصی از صوفیه به نام ابوالحسن احمدبن محمددینوری به وی نسبت میدهد (ص 237)، اما آنچه اکنون از وی باقی مانده، تنها عباراتی است در موضوعات عرفانی که ضمن شرح حیات وی، در کتب طبقات به طور پراکنده آمده است. در بسیاری از روایات میان ابوحمزه بغدادی و دیگر صوفی معاصرش یعنی ابوحمزه خراسانی خلط شده است. مثلا داستان افتادن در چاه و یا توکل و صبر کردن در سختی و رهایی به توسط حیوانی درنده (نک:ابونعیم، همانجا؛ خطیب، 1/391-392؛ ابن ابییعلی، 1/268-269)، به هردو آنها نسبت داده شده است (قس:ه د، ابوحمزه خراسانی).در تاریخ وفات ابوحمزه اختلاف است. پارهای از منابع به نقل از سلمی (ص 294) وفات او را در 289 ق میدانند (قشیری، 26؛ انصاری، همانجا؛ ابنملقن، 151)، اما اکثر مآخذ به استناد روایت ابوسعیدزیادی، وفات او را در 269 ق گفتهاند (نک:خطیب، 1/393-394؛ ابنابییعلی، 1/269؛ ابنعساکر، 14/785؛ ماسینیون، I/110). در منابعی که هر دو قول ذکر شده، نیز بر 269 ق تأکید شده است (خطیب، همانجا؛ ابنجوزی، المنتظم، 5/69؛ ذهبی، 13/168 ، به نقل از ابن اعرابی). در سال وفات وی گاه به سنواتی چون 209ق (فصیح خوافی، 281) و 287ق (حمدالله مستوفی، 645) نیز برمیخوریم که تصحیف و تحریف ارقام به نظر می رسد. در سبب مرگ وی حکایت کردهاند که روزی به هنگام وعظ، ناگهان حالتی بروی عارض شد و بیهوش گردید و از کرسی بیفتاد و در جمعه بعد، از دنیا برفت. در تشییع جنازه وی جمع کثیری از اهل علم و زهد شرکت داشتند و بدن او را جمعی از بنیهاشم غسل دادند. جنید برای نماز حاضر گردید، اما پسرش بر او نماز گزارد و او را در بابالکوفه به خاک سپردند (خطیب، 1/393؛ ذهبی، همانجا، به نقل از این اعرابی؛ سلمی، همانجا؛ قشیری، 63).مأخذ: ابنابییعلی، محمد، طبقات الحنابلهٔ، قاهره، 1371ق / 1952م؛ ابنجوزی، عبدالرحمنبن علی، تلبیس ابلیس، قاهره، 1368 ق؛ همو، المنتظم، حیدرآباددکن، 1357 ق؛ ابن عساکر، علیبن حسن، تاریخ مدینه دمشق، نسخه عکسی موجود در کتابخانه مرکز؛ ابن ملقن، عمربن علی، طبقات الاولیا، به کوشش نورالدین شریبه، بیروت، 1406 ق /1986 م؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابونعیم، احمدبن عبدالله، حله الاولیاء، قاهره، 1357 ق؛ انصاری هروی، خواجه عبدالله، طبقات الصوفیه، به کوشش عبدالحی حبیبی، کابل، 1341 ق؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1362 ش؛ خطیب بغدادی، احمدبن علی، تاریخ بغداد، قاهره، 1349 ق؛ ذهبی، محمدبن احمد، سیراعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنووط و علی ابوزید، بیروت، 1404 ق / 1984م؛ سراج طوسی، عبدالله بن علی، اللمع فی التصوف، به کوشش رنالد نیکلسون، لیدن، 1914 م؛ سلمی، محمدبن حسین، طبقات الصوفیه، لیدن 1960م؛ عطار، فریدالدین، تذکره الاولیاء، به کوشش محمداستعلامی، تهران، 1360ش؛ عینالقضاه همدانی، شکوی الغریب، به کوشش عفیف عسیران، تهران، 1382ق / 1962م؛ فصیح خوافی، احمدبن محمدمجمل فصیحی، به کوشش محمودفرخ، مشهد، 1341ش؛ قشیری، عبدالکریمبن هوازن، الرساله القشیریه، قاهره، 1379ق / 1959م؛ نبهانی، یوسف بن اسماعیل، جامع کرامات الاولیاء، به کوشش ابراهیم عطو، عوض، بیروت، 1409ق / 1989م؛ هجویری، علی بن عثمان، کشف المحجوب، به کوشش زوکوفکی، تهران، 1358ش؛ نیز:Massignon,Louis,Lapassion de Husaynibn Mansar Halldj,Paris,1975مریم صادقی</p>