اَبوالْحَسَنِِ بَتّی،احمدبن علی(د شعبان 405/ ژانویه ـ فوریهٔ 1015)،ادیب،دبیر و شاعر عراقی.یاقوت(بلدان،488/1) موطن او را شهرک بُتّ،از توابع بغداد در نزدیکی راذان میداند(قمس:سمعانی،81/2).از زمان تولد او اطلاعی در دست نیست،اما از آنجا که وی شعری از قاضی ابونصر یوسف ازدی(د365ق/967م)روایت کرده(تنوخی،4/ 256)و محضر زیدبن ابی بلال(د 358ق/969م)را دریافته است(یاقوت،ادبا،3/254؛ابن جزری،1/299)،میتوان تولد وی را حداقل دههٔ330 – 340ق تخمین زد.وی قرآن را که نزد شیوخ عصر و از جمله زیدبن ابیبلال فرا گرفته بود،به آوازی خوش تلاوت میکرد و گویند حافظ آن بود(ابن جوزی،7/263؛ ابن کثیر،11/372).در حدیث نیز دست داشت(یاقوت،همانجا) و از ابوبکر ابن مقسم مقری روایت میکرد(خطیب،4/320)و کسانی چون علیّ بن محسن تنوخی از او روایت کردهاند(همانجا؛سمعانی، 2/82).وی از هر دانشی بهرهای داشت و به گفتهٔ ابوالقاسم مغربی وزیر از یادگیری هیچ شاخهای از علوم ناتوان نبود(یاقوت،همان،3/257).خطیب بغدادی او را مردی دانشمند،شوخ طبع و بذلهگو معرفی کرده است(همانجا).نحوهٔ ارتباط وی با دربار آلبویه و خلفا روشن نیست،چنانکه نمیتوان دریافت که آیا بخشی از عمر خود را نزد دیلمان در ایران گذرانده،یا تنها در عراق بوده و همانجا با ایشان رابطه داشته است.به هر حال هنگامی که القادر بالله از چنگ الطائع میگریخت،به روایت ابناثیر(9/65-66)در بطیحه به مهذبالدوله پناه آورد(نیز نک:زرکلی،5/29)،اما به گفتهٔ یاقوت به سرای ابوالحسن بتی وارد شد(ادبا، 3/262).دانسته نیست که بتّی در آن زمان در بطیحه به چه کاری مشغول بوده است،اما میتوان پنداشت که منزلت اجتماعی ممتاز وی،سبب شد که بزرگی همچون القادر که اندکی بعد به خلافت رسید،به خانهٔ او رود.یاقوت(همان،3/254) گوید که ابوالحسن هنگام اقامت القادر در بطیحه کاتب وی بود؛به همین سبب چون القادر با حمایت بهاءالدوله در 381ق به خلافت رسید،ابنحاجب نعمان را از کتابت برداشت و ابوالحسن را به جای وی گماشت و او دبیر مکاتبات خلیفه با بهاءالدوله شد(همان،3/254،262)؛اما چنانکه خطیب بغدادی نیز اشاره میکند،مدت تصدی این مقام چندان به درازا نکشید،به ویژه که میدانیم ابنحاجب نعمان(ه.م)دوباره در 386ق به دیوان خلافت بازگشت و مدتی مدید کتابت خلیفه را بر عهده داشت.به نظر میرسد که خود ابوالحسن نیز چندان دلبستهٔ این مقام نبود(یاقوت،همان،3/262-263)،اما ظاهراً القادر،پس از آنکه او از کار کتابت کناره گرفت،«دیوان خبر و برید»را به وی سپرد(ابنجوزی،همانجا؛یاقوت،همان، 3/257؛قس:ابن کثیر،همانجا:دیوان خراج و برید).درست نمیدانیم وی چه مدت بر سر این کار بود.گویی مقامات و مناصب رسمی با طبع او سازگار نبود.از اشارهٔ یاقوت(همان،3/255) میتوان دریافت که ابوالحسن در آغاز و بلکه تا اوایل خلافت القادر بالله از بذلهگویی و شوخچشمی پرهیز میکرد و تنها پس از این دوران و گویی پس از آنکه در دربار استقرار یافت،طبیعت واقعی خود را که پنداری به ملاحظاتی،پنهان میداشت،آشکار گردانید.از این پس دیگر رد پای وی را نه در صف کاتبان دربار که در سلک ندیمان و در مجلس بهاءالدوله مییابیم(همانجا).ظاهراً وی ندیم چند تن از وزیران بود و چنانکه گذشت،زمانی هم در زمرهٔ ندیمان بهاءالدوله داخل شد و در این دوره بیش از دیگر ندیمان از عطایا و بخششهای او بهرهمند گردید،اما سرانجام به مجلس فخرالملک پیوست.وزیر با دیدهٔ اعجاب و احترام به او مینگریست و گویا بتّی تا پایان عمر تحت حمایت وی قرار داشت(همان،3/255-256).پیداست که او بیش از آنکه دبیر باشد،ندیمی محبوب و خوشسخن بود و به سبب اطلاع از قصص نادر و اخبار و آداب،فصاحت زبان،ظرافت طبع و بداههگویی،سخت مورد توجه بود،به ویژه که چهرهای دلنشین و زیبا و مویی بلند که بنا به سنت گذشتگان فروهشته رها میکرد،بر جذابیت او میافزود.علاوه بر این وی در پوشیدن لباس نیز شیوهای خاص داشت،جامهای زیبا و گاه شگفت میپوشید و به سبک منشیان قدیم خود را میآراست(همان، 3/255).ابوالحسن چنان با دستگاههای آواز و آداب غنا آشنا شده بود که هر گاه آوازی خوانده میشد،وی تمام جزئیات آن را برمیشمرد(همان،3/267).ظاهراً بذلهگویی و شوخطبعی او هرگز به شخصیت اجتماعی او زیانی نرسانده،زیرا علاوه بر وزرا و خلفا و امیران که ممکن است شیفتهٔ هرزهگوییهای او بوده باشند،مردان بزرگورای چون شریف رضی و سید مرتضی نیز در وی به چشم دوستی و احترام مینگریستهاند(نک:شریف رضی،1/154-155).شاید این دوستی چندان با گرایشهای معتزلی او و جوّ شیعی آن روزگار در دارالخلافه بیارتباط نبوده باشد،هر چند که وی از لحاظ فقهی،از مذهب ابوحنیفه پیروی میکرد(یاقوت،همان،3/256،259،263).شماری از مشهورترین حکایات و مطایبات بتی در منابع نقل شده است(ابوحیان،3/100؛باخرزی،1/335-336؛ خطیب،ابن جوزی،همانجاها؛یافوت،همان،3/256-258،261-266).وی شعر نیز میسرود. اما یافوت با عبارت ظریفی از شعر او انتقاد میکند و میگوید که بهرهٔ او از علم بیش از شعر است(همان، 3/255).تصنیف چند اثر با نامهای القادری، العمیدی و الفخری به وی منسوب است(همان، 3/257).شاید بتوان گفت که آنها را برای القادر،فخرالدوله(یا فخرالملک) و ابن عمید(؟) نوشته باشد.از محتوای این آثار چیزی نمیدانیم،اما احتمالاً نوعی جْنگٍ ادبی بوده است(قس:,I/23 EI2, S).برخی منابع مرگ وی را در 403ق دانستهاند(ابن جوزی،همانجا).شریف رضی و سید مرتضی در مرگ وی مرثیههای بلندی سرودهاند(نک:شریف رضی،1/138؛یاقوت،همان،3/259-261).مآخذ:ابن اثیر، الکامل؛ ابن جزری، محمدبن محمد غایهٔالنهایهٔ، به کوشش گ. برگشترسر،قاهره،1351ق/1932م؛ابن جوزی،عبدالرحمن بن علی،المنتظم،حیدرآباد دکن،1358ق؛ابن کثیر،اسماعیل بن عمر،البدایهٔ و النهایهٔ،به کوشش احمدابوملحم و دیگران،بیروت،1407ق/1987م؛ابوحیان توحیدی،علی بن محمد،الامتاع و المؤانسهٔ،به کوشش احمدامین زین،قاهره،1944م؛باخرزی،علی بن حسن،دمیهٔالقصر،به کوشش محمد تونجی،دمشق،1391ق/1971م؛تنوخی،محسّن بن علی،تشوارالمحاضرهٔ،به کوشش عبّود شالجی،بیروت،1392ق/1972م؛خطیب بغدادی،احمدبن علی،تاریخ بغداد،قاهره،1349ق؛زرکلی،اعلام؛سمعانی،عبدالکریم بن محمد،الانساب،به کوشش عبدالرحمن معلمی یمانی،حیدرآباد دکن،1383ق/1963م؛شریف رضی،محمدبن حسین،دیوان،به کوشش احمدعباس ازهری،بیروت،مؤسسهٔالاعلمی للمطبوعات؛یاقوت،ادبا؛همو،بلدان؛نیز: EI2,S.محمدمهدی مؤذن جامی</p>