اَبوالْحَجّاجِ بَلَوی،یوسف بن محمد بن عبدالله بن غالب بلوی مالقی(529-رمضان 604ق/1135-آوریل 1208م)،فقیه مالکی،ادیب،متصوف و لغتشناسی اندلسی.وی به ابنشیخ نیز شهرت دارد(ابولحجاج،1/385،2/9؛منذری،2/147)و پسران او هم با این شهرت یاد شدهاند(ابن ابار،2/598؛ابنزبیر،35).اصلیترین منبع برای آگاهی از احوال او صلهٔ الصلهٔ ابنزبیر است که در کنار کتاب الف باء خود ابوالحجاج تصویر نسبتاً روشنی از زندگی و شخصیت وی به دست میدهد.ابوالحجاج در مالقه به دنیا آمد تولد او را در 527ق نیز ذکر کردهاند(ابنابار،2/737؛قس:منذری،همانجا).خاندانش از دینپروران مالقه بودند(ابنزبیر،217)و پدرش فقیه بودند(نکـ:ابوالحجاج،2/321).او در موطن خود و نزد ابنفخار به آموختن قرائات هفتگانه پرداخت(همو،1/4؛ذهبی،21/479)و هم از جوانی با یکی از مشایخ خود،خطیب ابومحمد عبدالوهاب قیسی،دوستی پایداری یافت(ابوالحجاج،1/48،65،152،162،387)و با وی مکاتبات بسیاری به نظم و نثر داشت(همو،1/323،387،428،2/28،69،114،207،415؛ابنزبیر،29).ابوالحجاج خود از کسانی چون ابن قُرقول،ابوعبدالله ابن سوره و ابومحمد قرطبی به عنوان مشایخ خود یاد کرده است(1/6،13،316).وی در سفر به اشبیلیه احتمالاً محضر موسی بن عمران قیسی را دریافت(نکـ:همو،1/60،453).ابندحمان،ابوزید سهیلی و ابوزکریا اصفهانی نیز از دیگر مشایخ او بودند(ابن زبیر،217).او در حدود 560ق آهنگ حج کرد(ابنابار،2/737؛ابنزبیر،همانجا)و در مسیر خود تا مکه دو توقف عمده داشت.نخست در بجایه به دیدار عبدالحق ازدی شتافت و از او اخذ حدیث کرد و هم وی را به تألیف کتابالاحکام برانگیخت و در بازگشت از حج ضمن اقامتی مجدد و چندماه در بجایه همان کتاب را از خود عبدالحق ازدی شنید و در استماع حدیث از وی،از دیگران پیش افتاد (ابنزبیر،217-218).از عبدالحق ازدی اشعار متعددی نیز در الف باء آورده است(1/152،2/336،342،456-457).ابوالحجاج در 561ق وارد اسکندریه شد(همو،2/536).او پس از گزاردن حج یکبار دیگر نیز در 562ق در اسکندریه توقف داشت(همو،1/18)و در آنجا از گروه بسیاری از جمله حافظ ابوطاهر سلفی اخذ حدیث کرد(ابنزبیر،218؛نیز نکـ:ابوالحجاج،1/39،242،256).آموزشهای او تنها به حدیث محدود نمیشد و به ویژه ادبیات و شعر را نیز در برمیگرفت.چنانکه مقصورهٔ ابندرید را نزد دیباجی خواند(همو،1/85،2/18)و اشعار بسیاری از سرودههای سلفی و دیباجی،یا به نقل از آنان روایت کرد(همو،1/34،113،116،170،453،2/183،301،343،366).از استادان دیگر او در اسکندریه باید از تقیه دختر غیث ارمناوی یاد کرد(منذری،2/147)که در ابوالحجاج از دیدار خود با او در 562ق/1167م یاد کرده است(2/493).در این دیدار تقیه برای نقل شعری از خود به ابوالحجاج و پسر او دستخط اجازهای داده است.بنابراین میتوان گفت که یکی از پسران ابوالحجاج نیز-احتمالاً پسر بزرگش عبدالله(نکـ:همو،2/20)-در این سفر همراه او بوده است.به هر تقدیر سفر او به اسکندریه سفری پربار بود(همو،1/455).ابوالحجاج در مکه نیز از ابوالحسن بن مؤمن قُرطبی استماع حدیث کرد(ابنابار،2/737)و کتاب الآیاث ابن ابیالدنیا را بر او خواند و از وی اجازه گرفت(ابوالحجاج،1/470).ابوالحجاج به گفتهٔ خود در 562ق در مالقه بوده است(2/540)و ظاهراً پس از بازگشت از سفر حج بود که در مالقه به روایت حدیث پرداخت و سمت خطابت شهر را به عهده گرفت(منذری،همانجا).بارزترین جنبهٔ شخصیت ابوالحجاج گرایش او به زهد و تصوف است،اما او زاهدی گوشهنشین نبود،بلکه از نمونههای فعال و پرتحرک زاهدان صوفی مشرب از شمار عالمان عامل بود و فعالیتهای اجتماعی بسیار داشت که در رأس آنها باید از شرکت فعالانهٔ وی در جنگهای صلیبی یاد کرد.ذهبی(21/479)ابوالحجاج را«کثیرالغزو»خوانده و منذری(همانجا)گفته است که هیچ غزوهای در خشکی و دریا از او فوت نشد.اطلاعات بیشتری دربارهٔ سفرهای جنگی او در دست نیست،اما ابن زبیر گفته است که ابوالحجاج در کشرق اسلامی و در ناحیه شام همراه صلاحالدین ایوبی و در مغرب همراه با ابویوسف یعقوب موحدی معروف به المنصور به جنگ میرفت(ص218).او خود به شرکت در یکی از این غزوهها اشاره کرده است(2/310).گذشته از مجاهدتهایش در غزوهها،وی در مالقه به قولی 12مسجد(منذری،همانجا)و به قولی دیگر 25مسجد به خرج خود ساخت و در ساختن آنها چون کارگری خدمت میکرد(ابنزبیر،همانجا).همچنین حدود 50چاه آب نیز در مالقه حفر کرد(همانجا)و در جامع مالقه که امامت آن را داشت،از آن میگفت(همو،219).ابوالحجاج لباس خشن میپوشید و به اقامهٔ نماز توجه بسیار داشت،چنانکه به هیچ موضع طاهر نمیرسید،مگر بر آن نماز میگزارد و هر چاهی که حفر میکرد بر خاک تازهٔ آن نماز میخواند.از هیچ عمل صالحی،گرچه سخت و پرمشقت بود،روی برنمیتافت و با این همه عبادات خویش را پنهان میداشت(همو،218)و سخت مراقب بود که اوقات خود را در غیر طاعت حق صرف نکند(همو،219).ذهبی(همانجا)او را ربّانی و متأله و از ابدال میشمارد.نیز گفتهاند که مستجاب الدعوه بوده است(ابنابار،2/737؛ذهبی،همانجا).مسلماً این ویژگیها برای او نفوذ کلام فراوانی در دیارش فراهم کرده است.در واقع،با استفاده از همین نفوذ کلام بود که در 581ق توانست با شایعهٔ وقوع طوفانی شدید که مردم عامه از مصر تا اندلس را مضطرب ساخته بود،مقابله کند و شهروندان مالقه را از پیروی مردمان مصر که از شهرها میگریختند و در بیابانها پناهگاه میساختند،برحذر دارد(ابوالحجاج،2/504-506).درک محضر بزرگانی چون ازدی و سلفی و دیگران گروه بسیاری را مشتاق شنیدن حدیث از او ساخت(ابنزبیر،218)و کسانی چون ابومحمد قرطبی،ابواسحاق بن کماد،ابوعلی رندی،ابن عبدالمجید جیّار،ابومحمد ابن حَوط الله و برادرش ابوسلیمان،ابنقَطرال و ابوالربیع بن سالم از او روایت کردند(ابن ابار،همانجا؛ابن زبیر،219-220)و خطیب ابواسحاق اوسی و محمد بن عیسی بن هلال از او حدیث بسیار شنیدند.در میان شاگردان او از دو پسرش عبدالله و عبدالرحیم ونیز از عبدالعظیم نوهٔ او-پسر عبدالله-که در کودکی به استماع حدیث از جد خود توفیق یافت،باید یاد کرد(ابنزبیر،همانجا).عبدالله و عبدالرحیم هر دو سنت پدر را در زبد و صلاح ادامه دادند.عبدالرحیم به تولیت نماز و خطبهٔ جامع مالقه رسید و از مشایخ ابنابار بود(ابنابار،2/598).عبدالله نیز مجلس حدیث داشت(ابنزبیر،35).گذشته از مقام ابوالحجاج در فقه و حدیث،وی در ادب و لغت و شعر نیز مایهور بود(همو،218)و حتی ابنزبیر دانش او را در ادب،عمدهترین بخش دانشهای او میداند(ص219).او سرودههای بسیار داشت و به آسانی،حتی در ضمن سفرهای خود نیز شعر میگفت(نکـ:همانجا).به عنوان نمونه به شعری که در راه مکه در وصف کعبه(2/261)و نیز به شعر دیگری که در یکی از سفرهای جنگی خود(2/310)سروده است،میتوان اشاره کرد.در دیارش کسی،در اغت و ادب برتر از او نبود(ابنزبیر،218).از خلال کتاب الفباء او نیز چهرهٔ ادیبی برجسته نمایان است(مثلاً نکـ:1/16،ؤ68-69،114،399،2/143،457-459).شعرهای او اغلب آمیخته با آرایههای ادب تزیینی است.مثلاً می توان از شعری یاد کرد که مصراعهای نخستین از هر بیت و مصراعهای دوم از آنها خود به تنهایی شعری کامل است(1/386).در این گونه تفنّنها که او البته با جدیّت دنبال میکرد،توجًه او به حریری قابل ملاحظه است(نکـ:2/219).در عین حال وی اشعار روان و محکمی در ترغیب مجاهدان جنگهای صلیبی داشته است که این نوع صنایع در آنها دیده نمیشود(نکـ:2/310).آثار:الف-چاپی:الفباء.ابوالحجاج این کتاب را به قصد تربیت کوچکترین پسر خود عبدالرحیم که در هنگام تألیف کتاب 11 ساله بود(نکـ:ابن عباد،2/598)،فراهم آورده است(1/3).این کتاب که در اواخر عمر مؤلف(603ق)نوشته شده(نکـ:1/153،453)،مجموعهای است از آموختههای بسیار ابوالحجاج(1/58-59)در زمینهٔ لغت،نحو،قراءت،فقه،حدیث،تاریخ،سیره،قصص قرآنی،حکایات،مواعظ و حکم،تفسیر،کلام،نجوم و تقویم،حساب و علوم طبیعی،او خود الفباء را از لحاظ تنوع موضوعات همانند الکامل مبرد دانسته است(1/59).اساس تبویت کتاب شرح بیت به بیت شعری است از خود مؤلف که در آغاز کتاب آمده است(11/1-12).بروکلمان(GAL,S,I/543)الف باء را دائرهٔالمعارف علوم عصر ابوالحجاج دانسته و به نظر پالنثیا(ص179)دانشنامهٔ مختصری است که در آن وجوه مختلف فرهنگ اوساط مردمان روزگار وی فراهم آمدهاست.وی در وصف و ذکر جزئیات چیرهدست بود،مثلاً وصفی که از کعبه(1/358)یا منارهٔ اسکندریه(2/537-538)یه دست داده است،بیانگر دقت نظر و تیزبینی اوست.پالنثیا(همانجا)وصف ابوالحجاج از منارهٔ اسکندریه را کاملترین و دقیقترین وصفی میداند که از این اثر ارزشمند باقی مانده است.بسبب شیوهٔ خاص تنظیم الفباء و حتی«نوع ادبی»آن،حاجی خلیفه(1/151)این اثر را تالیفی غریب معرفی میکند.نثر ابوالحجاج عموماً ساده است،اما در موارد گوناگون به ویژه در آغاز ابواب و صفحات آغاز کتاب،وی از نثر مسجع استفاده کرده است.با اینهمه،نثر مسجع او که در قالب جملههایی کوتاه شکل گرفته،نیز غیر متکلف است و خصلت سادگی عمومی نثر او دارد.نثر او گاه چنان ساده،آهنگین و بلیغ است که تاثیر آیات موزون قرآنی را به خوبی نشان میدهد.نسخههای متعددی از الفباء در کتابخانههای مختلف جهان وجود دارد(GAL,S,I/543-544)که نشانهٔ توجّه پیشینیان به این اثر و و جنبههای آموزشی و تربیتی آن است.چاپ این کتاب به کوشش مصطفی وهبی در قاهره(1287ق)صورت گرفته است که چاپی علمی محسوب نمیشود و فاقد تعلبقات و فهارس است.آثار یافت نشده:1.التکمیل.نام این اثر بارها در الفباء ذکر شده است و از آنجا که ابوالحجاج اغلب برای متن کامل اشعار خود و دوستش فقیه عبدالوهاب به آن ارجاع میدهد(1/167،210،399،461،2/143،164،177،188)،باید گفت مجموعهای از شعر بوده که پیش از الفباء یا همزمان با آن تألیف شده است.در این اثر ارجوزههایی تا 500بیت از ابوالحجاج وجود داشته(2/186)،اما غیر از شعر،ظاهراً حاوی رسالات و مکاتبات و حکایاتی نیز بوده است(نکـ:1/140،2/29،69،184)؛2.کتابی دربارهٔ صوفیان که خود ابوالحجاج از آن یاد کرده است(2/585).به گفتهٔ ابن زبیر،اخبار و مکتوبات ابوالحجاج و عبدالوهاب قیسی نیز گرد آوردی شده بود(ص30).مآخذ:ابنابار،محمدبنعبدالله،التکلمهٔ لکتاب الصلهٔ،به کوشش فرانسیسکو کودرا،مادرید،1882م؛ابن زبیر،احمد،صلهٔ الصلهٔ(القسم الاخیر)،به کوشش لوی پرووانسال،پاریس،1937م؛ابوالحجاج بلوی،یوسف بن محمد،الفباء،یه کوشش مصطفی وهبی،قاهره،1287ق؛پالنثیا،آنخل گنثالث،تاریخ الفکر الاندلسی،ترجمهٔ حسین مؤنس،قاهره،1955م؛حاجی خلیفه،کشف؛ذهبی،محمدبن احمد،سیر اعلام النبلاء،به کوشش بشار عواد معروف و محی هلال سرحان،بیروت،1404ق/1984م؛منذری،عبدالعظیم ابن عبدالقوی،التکملهٔ لوفیات النقلهٔ،به کوشش بشار عواد معروف،بیروت،1405ق/1984م؛نیز:GAL,S.محمد مهدی مؤذن جامی</p>