اَبوالْبَخْتَری، وهْب بن وهْب کبیر بن عبداللـه بن زمعۀ قرشی (د 200ق/816م)، دولتمرد، قاضی، مورخ و محدّث. ابن سعد (7 (2)/75) و در پی او ابن قتیبه (المعارف، 590) و ابن رسته (ص 228) نام جد او را نیز «وهب» گفتهاند. در برخی منابع نام نیای بزرگ او به تصحیف «کثیر» ضبط شده است (قس: ابن کلبی، 73؛ زبیر، 1/161). نسب او به شاخۀ اسد از قریش میرسید (ابن کلبی، همانجا) و جد دوم او عبداللـه از اصحاب پیامبر(ص) بود (ابن عبدالبر، 2/307-308). مادر ابوالبختری عبدۀ دختر علی بن یزیدبن رُکانۀ هاشمی بود (زبیر، 1/507) که گفته شده چندی در حِبالۀ نکاح امام صادق(ع) بوده است (ابن ندیم، 113؛ نجاشی، 430؛ طوسی، اختیار، 310، الفهرست، 105). براساس تخمین ذهبی (9/375) و دیگر قراین ولادت او را میتوان در فاصلۀ 120-130ق/738-748م در مدینه دانست. او در همین شهر به تحصیل و فراگیری سیره، حدیث و فقه پرداخت و به گفتۀ خود از مشایخی چون محمدبن اسحاق، مالک بن انس، هشام بن عروه، ابن جریج، و ثوربن یزید حدیث شنید (نک : ابن عدی، 7/2526-2529؛ ابن رسته، 25؛ قمی، 274). او احادیث بسیاری از امام جعفر صادق(ع) روایت کرده (حمیری، 25، جم ؛ ابن عدی، همانجا) و برقی (ص 19)، نجاشی (همانجا) و طوسی (رجال، 327) او را از اصحاب وی شمردهاند. به گفته ابن داوود (ص 523) وی صحبت امام باقر(ع٩ را نیز درک کرده، ولی باتوجه به وفات آن امام در 114ق این سخن پذیرفتنی نیست. در یکی از سفرهای هارونالرشید به مدینه، احتمالاً در 174ق/790م (نک : ابن قتیبه، الامامه، 2/183) که فقیهان برجستۀ مدینه او را از بالا رفتن بر منبر پیامبر(ص) باز داشتند، ابوالبختری با جعل حدیثی این امکان را برای او فراهم ساخت (وکیع، 1/248؛ خطیب، 13/452). ابوالبختری در حوالی همان سال مدینه را به قصد بغداد ترک گفت و در مسیر خود مدتی در کوفه اقامت گزید و به روایت حدیث پرداخت (ابن عدی، 7/2527). آشنایی پیشین هارون با وی و احتمالاً سعایت او از یحیی بن عبداللـه علوی نزد هارون (نک : ابوالفرج، 314) اسباب نزدیکی او را به هارون فراهم ساخت و از اینرو به منصب قضای «عسکر مهدی» واقع در بخش شرقی بغداد گمارده شد (ابن سعد، همانجا؛ وکیع، 3/326). وی در دسیسۀ دستگیری یحیی بن عبداللـه علوی شرکت فعالانه داشت و بدین منظور همراه فضل برمکی به ری رفت (ابوالعباس، 57). او در 176ق ظاهراً آنگاه که قاضی القضاه ابویوسف در بغداد حضور نداشت، در مجلس محاکمۀ یحیی به عنوان یکی از قضات شرکت کرد و همو بود که با طرح شبهات، حکم به محکومیت یحیی نموده، اسباب رضایت هارون را فراهم آورد (وکیع، 1/249؛ طبری، 6/454؛ ابوالعباس، 61-63؛ ابوالفرج، 318-319). گویا همین حکم موجب ترقی او در مسند قضا گردیده است (همانجا؛ ابوطالب، 81-82). وی در 180ق/796م به دربار هارون، در مقرّ وی واقع در رقّه که تحت حفاظت شدید امنیتی بود، آمد و شد داشت و صاحب نفوذ بود (نک : ابن سعد، 5/316). به تصریح برخی منابع، هارون پس از وفات ابویوسف در 182ق ابوالبختری را به سمت قاضی القضاتی منصوب کرد (خلیفه، 2/750؛ طوسی، الفهرست، همانجا؛ خطیب، 14/243) و عزل و نصب قضات دیگر ولایات به او واگذار شد (به عنوان نمونه، نک : کندی، 392). وی همچنین در بعضی سفرهای هارون از جمله سفرهای وی در 189ق به ری و در 190ق (یا 187) به سر حدات روم همراه او بود (وکیع، 1/250؛ خطیب، 13/453). عزل ابوالبختری از مناصب خود در بغداد در 192ق و اعزام او به عنوان والی، قاضی و امام به مدینه را باید تنزِل ارج او نزد هارون دانست (نک : ابن سعد، 7 (2)/75؛ وکیع، 1/243-244؛ طبری، 6/529). او در زمان ولایت بر مدینه نیز مردی پرنفوذ بود و اقتدار او به مدینه منحصر نمیشد. نمونهای از اعمال نفوذ او در مقامات شام در جمهره نسب قریش (زبیر، 1/345) آمده است. ابوالبختری تا وفات هارون و حتی در اوایل خلافت امین بر مسند خود باقی بود (وکیع، 1/254؛ طبری، 7/93؛ مسعودی، التنبیه، 302)، ولی ظاهراً از نفوذ او در زمان امین کاسته شده بود و در 194ق امین وی را از ولایت و قضا عزل کرد (خلیفه، 2/753؛ وکیع، همانجا؛ طبری، 7/44، 93-94) و به دنبال آن ابوالبختری مدینه را ترک گفت و به بغداد بازگشت. به گزارش خلیفه (2/759) امین در 195ق مجدداً او را به قضا منصوب کرد، ولی حتی در صورت صحت این گزارش، ماندن او در این سمت دیری نپاییده است. ابوالبختری در اواخر عمر خود چندی را در صیدا (لبنان) گذرانیده است (ابن حیان، 3/74، 80؛ ابن عساکر، 12/329). ابن سعد (همانجا) رفتن او به شام را پیش از آمدنش به بغداد دانسته است. ابوالبختری سرانجام به بغداد بازگشت و در آنجا وفات یافت (همانجا؛ ابن ندیم، 113؛ خطیب، 13/451). اگرچه ابوالبختری به عنوان یک فقیه، راوی سیره، محدّث و نسبشناس شناخته میشود (نک : یعقوبی، 2/431؛ ابن ندیم، همانجا؛ طوسی، الفهرست، 105)، ولی وثاقت او به شدت مورد تردید رجالیان قرار گرفته است. ابن معین، احمدبن حنبل، ابن راهویه، ابوداوود، جوزجانی و دارقطنی او را کذاب و واضع دانستهاند (ابن معین، 3/183، 555؛ جوزجانی، 134؛ عقیلی، 4/324-326؛ دارقطنی، 384؛ خطیب، 13/456) و عثمان بن ابی شیبه او را «دجّال» خوانده است (همو، 13/455). از رجالیان شیعه نیز ابن غضائری، طوسی و نجاشی او را ضعیف و کذاب خواندهاند (ابن داوود، 523؛ طوسی، همان، 105، 173؛ نجاشی، 430) و فضل بن شاذان او را از دروغگوترین مردم دانسته است (طوسی، اختیار، 309). با این وصف جمع کثیری را در شمار راویان ابوالبختری آوردهاند که از آن جمله میتوان از محمدبن ادریس شافعی، قاسم بن سعیدبن مسیب، رجاءبن سهل صنعانی، سندی بن محمد کوفی، محمدبن خالد برقی، ابراهیم بن هاشم کوفی و مسیب بن واضح نام برد (نک : ابن عدی، 7/2527-2529؛ حمیری، 25؛ ابن بابویه، مشیخه، 78؛ طوسی، الفهرست، 173؛ خطیب، 13/451، 453؛ ابن حجر، 6/233).آثار: 1. مولد امیرالمؤمنین علی(ع). این کتاب در قرن 5ق/11م توسط نجاشی (ص 430)، طوسی (الفهرست، 173) و خطیب بغدادی (7/419) ذکر شده و مورد استفادۀ مسعودی (اثبات، 112-122) و احتمالاً کراجکی (ص 116) قرار گرفته است؛ 2. کتابی مشتمل بر قریب به 100 حدیث به روایت ابوالبختری از امام صادق(ع) که ظاهراً بهطور کامل توسط حمیری در قرب الاسناد (صص 25، جم( نقل شده است (قس: ابن بابویه، همانجا؛ نجاشی، طوسی، همانجاها)؛ 3. الرّایات یا الالویه و الرایات. ابن ندیم (ص 113) و نجاشی (همانجا) آن را ذکر کردهاند و قمی (274، 281-283) قطعاتی از آن را نقل کده است؛ 4. صفات النبی(ص). ابن ندیم و نجاشی (همانجاها) از آن یاد کردهاند. این کتاب ظاهراً مورد استفادۀ یعقوبی در تاریخ (2/88) و ابن بابویه در الخصال (2/425) قرار گرفته است. وی آثار دیگری هم دارد (نک : مسعودی، مروج، 3/138؛ ابن عدی، 7/2527؛ ابن ندیم، همانجا). جمعی از مؤلفان نیز بدون ذکر عنوان از آثار او استفاده و نقل کردهاند (نک : ابن حبیب، 185، جم ؛ ابن رسته، 25؛ ابن فقیه، 23، 197؛ مفید، 43؛ ابن شهر آشوب، 3/353).