اِبْنِ مَکانِس، عنوان چند تن از مشاهیر یکی از خاندانهای قبطی الاصل مصر که بعضی از آنان در عهد ممالیک برجی یا چرکسها، عهدهدار مناصب مهم حکومتی بودهاند. القاب و عناوین آنان نشان میدهد که در مصر از مقام و منزلت اجتماعی ممتازی برخوردار بودهاند. مشهورترین افراد این خاندان اینانند: 1. فخرالدین ابوالفرج عبدالرحمان بن شمسالدین عبدالرزاق بن عَلَمالدین ابراهیم (آخر ذیحجهٔ 745 - ذیحجهٔ 794/ مهٔ 1345- نوامبر 1392)، شاعر، کاتب و وزیر. او در قاهره تولد یافت (ابن تغری بردی، المنهل، 4/85). پدرش از دبیران دیوان بود. او نیز که کودکی باهوش بود، به ادب روی آورد و شعر را نزد برهانالدین قیراطی (د 786ق) و دیگران فرا گرفت و ملازمت بدرالدین محمد بن ابراهیم بشتکی را اختیار کرد (ابن حجر، الدرر، 3/119). فخرالدین با همهٔ ضعفی که در عربیت داشت، در پرتو هوش و ذکاوت خدا داد، در نظم و نثر عربی مهارت یافت و در فن کتابت کار آزموده شد. به علاوه خط خوشی داشت و علم حساب نیز میدانست، از این رو بارها به عنوان ناظر در دستگاههای دولتی به خدمت حکام برجی درآمد و نیز به مقام وزارت و دیگر مناصب عالی حکومتی دست یافت (ابن فرات، 9(1)/237، 9(2)/322؛ ابن حجر، همانجا، انباء، 3/132). در 792ق مورد خشم الملک الظاهر برقوق قرار گرفت، شکنجه شد و همهٔ داراییش مصادره گردید. او خود در دو بیت زیبا که به همین مناسبت سروده، انگیزهٔ این کار را جادوی شعر خویش و کینه توزی و حسادت بدخواهان یاد کرده است (همو، الدرر، 2/120؛ ابن تغری بردی، همانجا، النجوم، 12/131 ابن ایاس، 1/293). وی در ربیعالاول 794 از سوی برقوق به وزارت سرزمین شام منصوب گردید و راهی دمشق شد (ابن فرات، 9(2)/299) و هنگامی که برقوق به حلب عزیمت کرد، در رکاب وی بود. فخرالدین در حلب و دمشق در کنار امور حکومتی با فضلا و دانشمندان نیز مباحثاتی داشت (ابن حجر، همانجا). او در رمضان همان سال معزول گردید و همراه برادرش زینالدین و فرزندش مجدالدین به مصر احضار شد (ابن فرات، 9(2)/307؛ ابن تغری بردی، المنهل، همانجا؛ ابن ایاس، 1/298). گویند سلطان در نظر داشت منصب وزارت قاهره را به تفویض کند، اما وی را در بین راه مسموم کردند و او از آن توطئه جان سالم به در نبرد (ابن حجر، انباء، همانجا؛ ابن تغری بردی، همانجا). ابن فرات مرگ او را، هنگام مراجعت از شام، بر اثر بیماری ذکر کرده است (9(2)/323). در قاهره هیچ یک از اعیان و رجال در مراسم تشییع و تدفین او شرکت نکردند (همانجا). در منابع موجود از فخرالدین ابن مکانس به عنوان شاعری مسلمان و حنفی مذهب یاد کردهاند (همو، 9(2)/322؛ ابن تغری بردی، همانجا؛ فروخ، 3/826)، حتی بعضی با استناد به دو بیت شعر او که در مدح حضرت علی(ع) سروده (علی خان، 5/74)، وی را شیعی مذهب دانستهاند (شوشتری، 2/582؛ امین، 8/396)، اما او گرچه اسلام اختیار کرده بود، ظاهراً مانند دیگر قبطیان مصر در مسیحیت خویش پایدار بوده و چندان رعایت حرمت مقدسات اسلامی را نمیکرده است و به هنگام وفات، چند دختر در خانه داشته که همه ترسا بودهاند (ابن تغری بردی، همانجا، به نقل از مقریزی؛ ابن عماد، 6/334). شیخو با توجه به همین دلایل، وی را یک شاعر مسیحی قلمداد کرده است (1/424- 425). فخرالدین از شعرای برجستهٔ مصر در روزگار خود بود و هیچ یک از هم نژادانش در فضل و ادب و فصاحت و بلاغت به پای وی نرسیدهاند (ابن تغری بردی، النجوم، همانجا). وی به شیوهٔ جمالالدین ابن نباته (د 768ق) شعر میسرود (ابن حجر، الدرر، 3/119؛ نواجی، 8 -10؛ سلام، 1/133). شعر او با همهٔ صنعتگرایی، ساده و روان و مورد استقبال عموم بود. پس از وفات وی نیز نسخههای متعدد دیوانش تا دهها سال در میان مردم مصر دست به دست میشد (ابن تغری بردی، همانجا). فخرالدین در فنون مختلف مدح، حکمت، لغز، عتاب، وصف و خمریات شعر میسرود (همو، المنهل، 4/85 -87؛ نواجی، همانجا؛ فروخ، 3/826 -827). با توجه به قصیدهای که به تقلید از متنبی سروده (نواجی، 352-354) و ارجوزهٔ مشهور وی (شیخو، 1/425؛ نیز نک: آثار) و موشح 51 بندی او (نواجی، 308-311؛ نیز نک: سلام، 1/304) و نمونهٔ جالبی از زَجَل (ترانههای عامیانه) که ابن تغری بردی (همان، 87 - 90) از او نقل کرده، پیداست که او، از هیچ یک از سبکهای رایج در آن زمان رو گردان نبوده است (نک: شیخو، همانجا). اشعار وی از نظر صناعات بدیعی مورد توجه دانشمندان و ادبای پس از وی قرار گرفته است (نک: نواجی 9، علی خان، 2/53، 3/80، 88، 5/48، 73-74، 100-101، 104). نثر شیوهای او را نیز ابن حجر ستوده و با اشاره به قسمتی از رسالهٔ مفصل وی که به بدرالدین بشتکی نوشته (نک: آثار)، گفته است که تاکنون نثری نیکوتر از آن نشنیده است ( انباء، 3/132- 133؛ قس: فروخ، 3/826)؛ فخرالدین با عدهای از شعرا و ادبای همروزگارش مکاتبه داشت و قطعات منظوم و منثور رد و بدل میکرد که ابن حجهٔ حموی، بدرالدین بن صاحب و شرفالدین عیسی بن حجاج العالیه از آن جملهاند (ابن حجه، 381؛ سلام، 2/11، 15، 227- 228). ابن حجر نیز بارها با او دیدار کرده و از راویان شعر اوست (نک: الدرر، 3/120، انباء، 3/132). آثار: 1. دیوان او که فرزندش مجدالدین گرد آورده است (ابن عماد، 7/156). بروکلمان فهرستی از نسخههای خطی آن را معرفی کرده است II/7) GAL,S, .(GAL,II/16; ضمناً نسخهای عکسی نیز در کتابخانهٔ حکیم نجف (نجف، 1/118) و دارالکتب (سید، 1/454) وجود دارد که برگرفته از نسخهٔ ایاصوفیه (شم 3954) است. همچنین قصیدهای از فخرالدین در وین (فلوگل، و دو ارجوزه در لیدن ( ورهووه، موجود است (نیز نک: زیدان، 3/135؛ شیخو، همانجا). قصایدی از وی نیز در نسخهای از دیوان عمری موصلی آمده است (نقشبندی، 270). سیوطی (1/572)، زرکلی (3/310)، زیدان (همانجا) و دیگران اثری از او با عنوان دیوان انشاء یاد کردهاند، اما از آنجا که در فهرست هیچ یک از کتابخانهها به چنین اثری اشاره نشده، احتمال میدهیم که مراد از دیوان انشاء، بخشی از دیوان وی بوده باشد (نک: شیخو، همانجا)؛ 2. رسالهٔ، گفت و گویی است میان 54 نفر که هر یک از ایشان حرفهای جدا از دیگری دارد و شرط گفت و گو میان آنان این است که هر کدام فقط با عباراتی متناسب با حرفهٔ خود با دیگری صحبت کند. نسخهای از این اثر در دارالکتب (خدیویه، 4/314) موجود است؛ 3. الرسالهٔ للبشتکی، نامهای است خطاب به بدرالدین بشتکی (نک: ابن حجر، همانجا) که نسخهای از آن در برلین موجود است ( آلوارت، )؛ VII/456 4. عمدهٔ الحرفاء وقدوهٔ الظرفاء، ارجوزهای است در آداب ندیمی (خدیویه، همانجا). شیخ بهایی گزیدهای از آن را با اشاره به طولانی بودن آن نقل کرده و آن را به مجدالدین، فرزند مؤلف، نسبت داده است (1/117-123؛ نیز نک: آلوارت، .(VI/84 علاوه بر نسخههایی که بروکلمان معرفی کرده ، GAL,S) همانجا؛ )، GAL,II/17 میتوان نسخهٔ موزهٔ عراق (نقشبندی، 429) را نیز بدانها افزود؛ 5. اللطائم و الاشناف، ارجوزهٔ دیگری است مشتمل بر 572 بیت که به شیوهٔ الصادح و الباغم اثر ابن هَبّاریه (ه م) به رشتهٔ نظم درآمده است (خدیویه، همانجا؛ نیز نک: ، GAL,S همانجا)؛ 6. مزدوجهٔ، که نسخهای از آن در دارالکتب (خدیویه، همانجا) و برلین ( آلوارت، موجود است؛ 7. وصیهٔ، ارجوزهای است در آداب ندیمی که نسخههایی از آن در دارالکتب (خدیویه، 7/145؛ ، GAL همانجا) موجود است (نک: شم 4). بغدادی نیز اثری با عنوان نبذهٔ من الدّر النظیم فی آداب الساقی و الندیم (1/532) به وی نسبت میدهد که در فهرست هیچ یک از کتابخانهها دیده نشد.2. کریمالدین عبدالکریم بن شمسالدین، برادر فخرالدین. اطلاع ما از زندی وی اندک است. وی نیز مانند برادرش نخست مسیحی بود و سپس اسلام آورد و به سمت قضا منصوب شد (شیخو، 1/428). در 788ق الملک الظاهر برقوق نظارت سپاه را به او سپرد (ابن ایاس، 1/264). در 789ق به دستور ملک او را به جرم برپا کردن مجالس لهو و لعب و شرابخواری دستگیر و مجازات کردند، اما پس از 10 روز به سر کار خود بازگشت (ابن فرات، 9(1)/5؛ ابن ایاس، 1/266؛ نیز نک: شیخو، 1/429). وی در 791ق در دستگاه دولت، عنوان مشیرالدوله یافت (ابن فرات، 9(1)/95). 3. زینالدین نصرالله بن شمسالدین، برادر دیگر فخرالدین که با لقب قاضی از او یاد شده است. وی در 791ق/1389م صاحب دیوان امیریلبغا ناصری گردید (همانجا). 4. مجدالدین فضلالله (769-822ق/1368-1419م)، فرزند فخرالدین، شاعر و ادیب. وی ادبیات عرب را نزد پدر فراگرفت و نحو و لغت و فقه حنفی را نیز آموخت (ابن تغری بردی، النجوم، 14/158). به گفتهٔ سخاوی (6/172) هنوز خردسال بود که در سرودن شعر چیره دست شد (نیز نک: ابن عماد، همانجا). ابن تغری بردی (همانجا) از وی با عنوان شاعری نامدار یاد میکند. سخاوی (6/173) گوید: از مجدالدین اشعار فراوانی در دست است که در عقود مقریزی آمده است. مجدالدین پس از مرگ پدر دچار تنگدستی شد و مدتی روزگارش به سختی گذشت، اما پس از چندی در دیوان انشا به کار گمارده شد و از آن پس پیوسته در سمتهای گوناگون به کار مشغول بود. وی سلطان مؤید سیفالدین (حک 815 -824ق) را مدح گفت و مورد عنایت او قرار گرفت (ابن عماد، همانجا). ابن حجر عسقلانی که با وی دوستی و مصاحبت داشت، ضمن ستایش از نظم و نثر او گوید: بیشتر عمر مجدالدین در تنگدستی و بدحالی گذشت و سرانجام به بیماری طاعون درگذشت (سخاوی، همانجا، به نقل از ابن حجر). از مجدالدین دیوان شعری برجای مانده است که نسخهای از آن در اسکوریال I/217) , 2 ESC) و برلین ( بستانی، 4/73) و نیز در مونیخ با عنوان دیوان الاشتیاق (آومر، موجود است. از این دیوان مختصری نیز با عنوان بهجهٔ النفوس الاوانس بمختصر دیوان المجدبن مکانس در گوتا ( پرچ، وجود دارد.