اِبْنِ مَشْطوب، ابوالعباس احمد بن علی بن احمد بن ابی الهیجاء ابن عبداللهبن ابیالخلیلبن مرزبان هَکّاری، ملقب به عمادالدین (575 - 619ق/1179-1222م)، از امیران سلسلهٔ ایوبیان مصر و از اکراد هَکّاریّه. واژهٔ مشطوب به معنی «شکافته شده» است و چون پدرش اثر شکافتگی در صورت داشت، به این نام شهرت یافت (ابن خلکان، 1/180). پدر وی سیفالدین علی که از امیران بزرگ به شمار میرفت، جاه و منزلتی همانند شاهان داشت و شهر نابلس تیول او بود. پس از درگذشت وی در 588ق/1129م، سلطان صلاحالدین ایوبی ثلث آن را جهت مصارف بیتالمقدس تعیین کرد و بقیه را ابن مشطوب در اختیار گرفت (همو، 1/180-181). ابن مشطوب در 595ق/1199م که ملک عادل، احمد بن ایوب، حاکم مصر ارتفاعات ماردین را به تصرف درآورد، در خدمت او بود (ابن نظیف، 8). سپس در حدود 598ق به خدمت ملک ظاهر حاکم حلب پیوست. ملک ظاهر شهر مَنبِج و قلعهٔ نجم را به او واگذار کرد، اما دیری نپایید که ملک فائز پسر عادل در غیبت ملک ظاهر، منبج را از چنگ او به درآورد. ملک ظاهر از دمشق مراجعت کرد و منبج را بازپس گرفت و پس از آنکه قلعه و حصار آن را ویران ساخت، آن را به ابن مشطوب بازگرداند (ابن فرات، 4(2)/222-224؛ ابن نظیف، 20-22). چندی بعد ملک ظاهر تمام تیولی را که به او بخشیده بود، باز پس گرفت و ابن مشطوب ناگزیر به استخدام ملک اشرف درآمد و ملک اشرف شهر رأس عین را به او واگذار کرد (ابن نظیف، 25، 38-39). وی مدتی نیز مجدل از نواحی خابور را در اختیار داشت (همو، 60). در 614ق/1217م یعنی هنگامی که صلیبیان قصد تسخیر شهر دمیاط را داشتند، او با سپاهیانش در خدمت ملک کامل محمد بن احمد که از آغاز حکومتش چندان نمیگذشت، درآمد. هنگامی که ملک کامل در ساحل نیل راه را بر صلیبیان بسته بود، ابن مشطوب به همراه چند تن از امرا تصمیم به خلع ملک کامل و جانشینی برادرش ملک فائز گرفتند، اما کامل از این توطئه آگاه شد و شبانه به قریهای به نام اشموم طنّاح گریخت. سحرگاه که سپاهیان از ماجرا با خبر شدند، شتابزده و سراسیمه به ملک کامل پیوستند (ابن اثیر، 12/320)، ولی او که اعتمادش را نسبت به همهٔ سران لشکر از دست داده بود، ماندن در مصر را جایز ندید و قصد یمن داشت که برادرش معظم، عیسی بن احمد حاکم دمشق، به یاری او شتافت (ابوشامه، 116). به دنبال توطئهٔ ابن مشطوب و از هم گسیختن سپاه مسلمین، صلیبیان به آسانی از نیل گذشتند و بدون هیچ مقاومتی دمیاط را تسخیر کرده، به چپاول و غارت پرداختند و خسارات جبران ناپذیری بر دمیاط و اهالی آن وارد ساختند (ابن اثیر، 12/325-326). ملک معظم پس از این واقعه ابنمشطوب را با حیله از مصر اخراج کرد (مقریزی، 1(1)/197؛ ابن جوزی، 2(8)/602) و برادر خود فائز را نزد برادر دیگرش ملک اشرف فرستاد که در بین راه موصل به سنجار جان سپرد (ابوشامه، 123). ابن مشطوب به تنهایی رهسپار حماه شد و در آنجا رحل اقامت افکند تا اینکه سپاهی با 700 سوار فراهم آورد و به طرف حلب به راه افتاد و در سر راه به غارت و چپاول پرداخت. ملک اشرف به قصد ممانعت و سرکوب او سپاهی آماده ساخت و به سوی او شتافت. اما بین آن دو توافقی حاصل شد و ملک اشرف دو شهرِ رأس عینالخابور و زلیبا را به او بخشید (ابن نظیف، 77- 78)، ولی ابن مشطوب دوباره در 617ق بر ضدّ ملک اشرف آمادهٔ حمله شد و در سنجار حاکم ماردین، نجمالدین ابن ابی عصرون، به یاری او برخاست. دیری نگذشت که بین ملک اشرف و حاکم ماردین تفاهمی پدید آمد که در نتیجه، ابن مشطوب ناگزیر به طرف تل اعفر یا یعفر که قلعهای بین موصل و سنجار است به راه افتاد. فارس الدین ابن صبره از نصیبین و بدرالدین لؤلؤ از موصل به قصد ممانعت او رهسپار تل اعفر شدند و در آنجا محاصرهاش کردند. بدرالدین چون او را تسلیم دید، امانش داد و او را با خود به موصل برد و در آنجا آزادش گذاشت، ولی پس از چندی او را دستگیر کرد و به ملک اشرف تسلیم نمود. ملک اشرف که از ابن مشطوب خشمگین بود، او را در قلعهٔ حران در سیاه چالی به زندان افکند و به شکنجهاش پرداخت. عدهای از امیران و اطرافیان ملک اشرف از او شفاعت کردند، اما سودی نبخشید و سرانجام وی در حالی که دست و پایش در زنجیر بود و بدنش طعمهٔ حشرات شده بود، با وضع فجیعی زندگی را بدورد گفت. دخترش در شهر رأس عین برای او گنبدی ساخت و جسد او را از حرّان بدانجا منتقل کرد و به خاک سپرد (ابن جوزی، 2(8)/608 -609؛ ابن خلکان، 1/181).