اِبْنِ مُرَحَّل، ابوالحکم مالک بن عبدالرحمان بن علی سَبتی مالقی (604 -699ق/1207-1300م)، فقیه، شاعر و ادیب اندلسی. خاندان او از موالی بنی مخزوم و منتسب به قبیلهٔ مصموده از قبایل بربر مغرب بودند (ابن قاضی، جذوهٔ، 327). او خود در مالقه زاده شد، اما بیشتر عمر را در سبته گذراند، از این رو نسبت مالقی و نیز سبتی یافت (همانجا؛ مقری، 7/453). در مالقه قرائات سبع را نزد احمد بن فحّام فراگرفت و چندی به حرفهٔ توثیق (ثبت و تنظیم قراردادها و نامههای رسمی) پرداخت. سپس به اشبیلیه رفت و از برخی استادان برجستهٔ آن دیار از جمله ابوالقاسم ابن بقی، ابوعلی شلوبین و ابوالحسن ابن دباح، ادب، نحو و قرائت آموخت. مدتی نیز قضای برخی از نواحی غرناطه و جز آن را برعهده داشت. از زندگی او در اندلس بیش از این اطلاعی در دست نیست. وی احتمالاً پس از سقوط اشبیلیه به دست مسیحیان (646ق/ 1248م)، راهیِ مغرب شد و دیری در سبته اقامت گزید، سپس به فاس رفت و پس از چندی بار دیگر به سبته بازگشت و به تدریس پرداخت. از جملهٔ شاگردان او در سبته احمد بن عبدالله انصاری معروف به رصافی و ابراهیم غافقی را میتوان نام برد (ابن قاضی، همان، 327- 328؛ ابن جزری، 2/36؛ سیوطی، 2/271؛ نباهی، 133؛ وزیر سراج، 824 - 826). وی به بارگاه سلاطین مرینی نیز که در آن زمان بر مغرب حکم میراندند، راه یافت و ابتدا کاتب امیر یعقوب بن عبدالحق (حک 656 - 685ق) شد و سپس در زمرهٔ شاعران و مدّاحان خاص وی درآمد و این مقام را تا دوران فرزندان یعقوب یوسف (حک 685 -706ق) و عبدالواحد حفظ کرد (ابن ابی زرع، الانیس، 308، 376، الذخیرهٔ، 123؛ سلاوی، 3/88). وی نیز همچون سایر شاعران دربار در تشویق مردم به حمایت از حاکمان وقت و تحقق بخشیدن به اهداف سیاسی ایشان سهیم بود، چنانکه در اوج کشمکشها و جنگهای مسلمانان و مسیحیان، به یاری یعقوب که در کار تدارک سپاهی برای دفاع از اندلس بود، برخاست و با اشعار خود مردم را به جهاد برضد دشمنان و پیوستن به سپاه یعقوب تشویق کرد (ابن ابی زرع، همان، 98-100؛ عنان، 47). بین او و برخی از شعرا و علمای همروزگارش از جمله ابن رشیق و ابن ابی ربیع رقابتی سخت وجود داشته که گاه در قالب هجوهای تلخ و گزنده نمودار شده است (نک: ابن خطیب، 1/472- 475؛ سیوطی، همانجا؛ مقری، 4/145). بعید نیست که نزدیکی بیش از حد وی به امیر، حسادت همگنانش را نسبت به او برانگیخته و باعث بروز این اختلافات و رقابتها شده باشد. ابن مرحل سرانجام در تاریخی که بر ما روشن نیست، از سبته به فاس رفت و همانجا درگذشت (ابن قاضی، همان، 327). وی در علوم مختلفی چون فقه، نحو و روایت شعر و ادب دست داشته (نک: همان، 328؛ زرکلی، 5/263؛ گنون، «قصهٔ الادب»، 32)، حال آنکه عمدهٔ شهرت وی در منظومههای اوست و در حقیقت او را باید یکی از بزرگترین سرایندگان اشعار تعلیمی به شمار آورد. آثاری که وی به نظم درآورده، عبارتند از: 1. التیسیر ابوعمرو دانی با نام التبیین و التبصیر، در بیش از 200 بیت (ابن جزری، ابن قاضی، همانجاها)؛ 2. فصیح ثعلب به نام الموطأهٔ، در حدود 300 ،1بیت که در عین حال الفاظ و برخی معانی دشوار آن را نیز شرح کرده است. این قصیده در بین علمای مغرب زمین شهرت داشته (نک: گنون، «التعریف»، 129؛ ابن عاشور، 695) و محمد بن طیب فاسی آن را در 2 جلد شرح کرده است (بغدادی، 2/583). نسخههای متعدد الموطأهٔ در مصر، مراکش، عراق و دمشق موجود است (ازهریهٔ، 4/1؛ نقشبندی، 110؛ سید، 3/170؛ ظاهریه، 192-193؛ گنون، «المخطوطات»، 182؛ مجلهٔ معهد، 194؛ علوش، 2(1)/368؛ حجی، 391-392)؛ 3. غریب القرآن ابن عزیز؛ 4. اختصار اصلاح المنطق ابن عربی؛ 5. ثلث اول از کتاب ادب الکاتب ابن قتیبه؛ 6. الحلی و رتب الامثال ابوعبید (ابن قاضی، همانجا، درهٔ الحجال، 3/20). از 4 کتاب اخیر اثری بر جای نمانده است. ابن مرحل منظومههایی نیز در موضوعات مختلف سروده است، بدین قرار: ارجوزهٔ فی العروض (ابن قاضی، همانجا؛ )؛ GAL,I/324 ارجوزهٔ فی النحو الدوبیت ( 2 ، ESCشم 288 )؛ سلک المنحل لمالکبن المرحل؛ قصیدهٔ اللؤلؤ و المرجان و القصیدهٔالواضحهٔ (ابن قاضی، همانجا). نیز آنچه از اشعار او در مدح رسول اکرم(ص) (بدیعیات) در دست است، اینهاست: القصائد العشرینیّات المحمدیّات؛ القصیدهٔ الوتریهٔ فی مدح خیر البریهٔ؛ المعشّرات النبویهٔ (برای نسخ خطی هر سه مورد، نک: 2 ESC، شم و الوسیلهٔ الکبری المرجوّ نفعها فی الاخری (همانجا؛ نیز نک: مقری، 7/453-459). وی کتابی نیز به نام الرمی بالحصی و الضرب بالعصا در پاسخ به اعتراضات نحوی ابن ابی ربیع تألیف کرده بود. این کتاب که مقری آن را مبتذل و بیارزش خوانده (4/145)، ظاهراً تنها تألیف منثور ابن مرحل بوده که در سه جزء تألیف شده بود و بخشی از جزء اول آن را عبدالله گنون با تصرف و تلخیص در کتاب النبوغ المغربی (2/409- 425) آورده است. دیوان شعری نیز به او نسبت دادهاند که برخی آن را الجوالات خواندهاند (نک: ابن قاضی، زرکلی، همانجاها؛ فروخ، 6/336).