آفتاب
ورود | عضویت
چهارشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۱ ۰۱:۵۹
  • اخبار
    • اخبار سیاسی
    • اخبار اقتصادی
    • اخبار فرهنگی
    • اخبار ورزشی
    • اخبار اجتماعی
    • اخبار فناوری
    • اخبار سلامت
    • اخبار ایران و جهان
    • پیشخوان روزنامه ها
  • دانش سرا
    • مقالات
    • کتاب الکترونیکی
    • دانستنی ها
    • لینک های مفید
    • فرهنگ فیلم
    • لغت نامه دهخدا
    • دائره المعارف
    • کتابهای منتشر شده
    • بانک های اطلاعاتی
  • چندرسانه ای
    • 60 ثانیه با اخبار
    • کیوسک آفتاب
    • فیلم
    • عکس
    • پادکست
    • اینفوگرافی
    • آفتاب پلاس
  • دیجیتال مارکتینگ
    • خدمات دیجیتال مارکتینگ
    • نیازمندیها
    • بانک مشاغل
    • وبگردی
    • بنر
    • مشاوره کسب و کار
    • رپورتاژ آگهی
    • کمپین
    • خدمات
    • سایتچین
  • گردشگری
    • مجله گردشگری آفتاب
    • گزارش لحظه ای جاده ها
    • نقشه ترافیک تهران
  • تفریح و سرگرمی
    • شبکه های اجتماعی
    • موسیقی
    • فیلم و سریال
    • تئاتر
    • آشپزی
    • کارت تبریک
    • فیلم های سینما
    • بازی های اینترنتی
    • شعر و ادب
    • گل و گیاه
    • ضرب‌المثل
    • فتوبلاگ
    • سخن بزرگان
    • تعبیر خواب
    • داستان سرا
    • فال و طالع بینی
    • چیستان
    • شخصیت‌ها
    • لطیفه

دائره المعارف بزرگ اسلامی

جلد یکم (آب - آل داوود)

جلد دوم (آل رشید - ابن ازرق)

جلد سوم (ابن ازرق - ابن سیرین)

جلد چهارم (ابن سینا - ابن میسر)

جلد پنجم (ابن میمون - ابوالعر قلانسی)

جلد ششم (ابوعزه - احمدبن عبدالملک بن شهید)

جلد هفتم (احمد بن علویه - ازبک خان)

جلد هشتم (ازبکستان - اشبیلیه)

جلد نهم (اشتب - البیره)

جلد دهم (البیری - باباطاهر)

جلد یازدهم (بابافرج تبریزی - برماوی)

جلد دوازدهم (برمکیان - بوسنوی)

ابن کرامه

اِبْن‌ِ کَرّامه‌، ابوسعد حاکم‌ محسّن‌ بن‌ محمد بن‌ کرّامهٔ جُشَمی‌ بیهقی‌ (413- مق 494ق‌/1022-1101م‌)، متکلم‌ معتزلی‌ و شخصیت‌ برجستهٔ زیدی‌. کنیهٔ او را ابوسعید نیز آورده‌اند (ابن‌ شهر آشوب‌، 93). وی‌ از اعقاب‌ حضرت‌ علی‌(ع‌) و سیزدهمین‌ پشت‌ از محمد حنفیه‌ (بیهقی‌، 369) و از ناحیهٔ بیهق‌ (فارسی‌، 692)، از قصبهٔ جشم‌، از توابع‌ نیشابور بوده‌ است‌ (بیهقی‌، 367؛ یاقوت‌، 2/141). جشم‌ نام‌ قبیله‌ای‌ از عرب‌ هم‌ بوده‌ و احتمال‌ می‌رود که‌ قبیلهٔ مزبور در خراسان‌ ساکن‌ شده‌ بوده‌ است‌. از آنجا که‌ حاکم‌ بنابر نسب‌نامه‌اش‌ عرب‌ بوده‌ و مورخان‌ او را از قبیلهٔ جشم‌ گفته‌اند، بسا که‌ مقصود از انتساب‌ حاکم‌ به‌ جشم‌، انتساب‌ او به‌ این‌ قبیله‌ بوده‌ باشد و قصبهٔ جشم‌ نیز به‌ سبب‌ سکنای‌ این‌ قبیله‌ در آنجا چنین‌ نامیده‌ شده‌ باشد (زرزور، 67، 68). امری‌ که‌ بیهقی‌ بودن‌ حاکم‌ را تأیید می‌کند، این‌ است‌ که‌ او تفسیری‌ مبسوط و نیز تفسیری‌ موجز به‌ زبان‌ فارسی‌ نوشته‌ (ابن‌ ابی‌ الرجال‌، 4/413) و نیز شاهدی‌ در دست‌ است‌ که‌ بعضی‌ کتابهایش‌ را به‌ فارسی‌ تصنیف‌ کرده‌ بوده‌ است‌ (نک: زرزور، 95). حاکم‌ در خراسان‌ نشو و نما یافت‌، سپس‌ از آنجا مهاجرت‌ کرد و به‌ مکه‌ رفت‌. زمان‌ این‌ مهاجرت‌ دانسته‌ نیست‌ و معلوم‌ هم‌ نیست‌ که‌ آیا از ابتدا به‌ مکه‌ رفته‌ بوده‌ است‌ یا به‌ جای‌ دیگر؟ البته‌ این‌ حقیقتی‌ است‌ که‌ در اواسط سدهٔ 5ق‌ منازعات‌ بین‌ شعیه‌ و سنی‌ در نیشابور بالا گرفت‌ (همو، 68 -69). در واقع‌ پس‌ از انحطاط دولت‌ آل‌ بویه‌ و زوال‌ قدرت‌ آنان‌ وضع‌ معتزله‌ به‌ خطر افتاد و در معرض‌ آزار و تضییق‌ قرار گرفتند. در 456ق‌ در جامع‌ منصور، معتزله‌ را لعن‌ کردند و از آن‌ پس‌ لعن‌ و ضرب‌ و شتم‌ و حمله‌ به‌ آنان‌ کاری‌ متداول‌ و پسندیده‌ شد (همو، 37). در چنین‌ اوضاع‌ و احوالی‌ طبیعی‌ بود که‌ معتزله‌ از جاهایی‌ که‌ بر ایشان‌ خطر ایجاد می‌کرد، به‌ نواحی‌ امن‌ مهاجرت‌ کنند. بدین‌ لحاظ بسیاری‌ از علمای‌ معتزل‌ از نیشابور و خراسان‌ خارج‌ شدند. آرامش‌ مکه‌ و اینکه‌ بسیاری‌ از بزرگان‌ زیدیه‌ در این‌ شهر مقیم‌ بودند، آنجا را تبدیل‌ به‌ مرکزی‌ برای‌ جذب‌ زیدیه‌ کرده‌ بود و اگر حاکم‌ نیز به‌ آنجا رهسپار شده‌ باشد، تعجبی‌ ندارد، ولی‌ در مورد او نکتهٔ پذیرفتنی‌تر این‌ است‌ که‌ در اواخر عمرش‌ به‌ مکه‌ رفت‌ و دلایلی‌ نیز وجود دارد که‌ این‌ فرض‌ را تأیید می‌کند (همو، 69 -70 و بعد). ابن‌ کرامه‌ بر اثر سوءقصدی‌ در مکه‌ به‌ قتل‌ رسید و کسانی‌ که‌ به‌ قتل‌ او اقدام‌ کردند، احتمالاً داییهای‌ او و گروهی‌ از جبریه‌ بودند و این‌ به‌ سبب‌ کتابی‌ بود که‌ با نام‌ رسالهٔ الشیخ‌ ابی‌ مرهٔ یا من‌ ابی‌ مرهٔ الی‌ اخوانه‌ المجبرهٔ نوشته‌ بود (ابن‌ ابی‌ الرجال‌، 4/414؛ جنداری‌، 32؛ زرزور، 73). وی‌ این‌ رساله‌ را در طعن‌ مجبّره‌ نوشته‌ و آنان‌ را از اتباع‌ ابلیس‌ انگاشته‌ بود. بعضی‌ نیز سبب‌ قتلش‌ را اعتزال‌ او و یا غلوّش‌ در اعتزال‌ و حب‌ اهل‌ بیت‌ دانسته‌اند ولیکن‌ به‌ اغلب‌ احتمال‌، عنوان‌ تحریک‌ کنندهٔ رسالهٔ مذکور و اینکه‌ داییهایش‌ نیز در معرض‌ تیغ‌ انتقاد او قرار گرفته‌ بودند، باعث‌ قتلش‌ شده‌ بود (زرزور، 73-74 و بعد). حاکم‌ که‌ عالمی‌ ذوفنون‌ بود، تصانیف‌ بسیاری‌ از خود برجای‌ گذاشت‌، به‌ ویژه‌ در علم‌ تفسیر که‌ او را فرید زمانش‌ خواندند (بیهقی‌، 216، 367؛ ابن‌ ابی‌ الرجال‌، 4/413؛ جنداری‌، همانجا؛ سید، ایمن‌، 95). در این‌ زمینه‌ زمخشری‌، مفسر معروف‌، از جمله‌ شاگردان‌ِ او بود (ابن‌ ابی‌ الرجال‌، همانجا) و گفته‌اند که‌ تفسیر کشاف‌ او از تفسیر حاکم‌ گرفته‌ شده‌ است‌، بجز اینکه‌ زمخشری‌ در آن‌ با تعقید سخن‌ گفته‌ است‌ (جنداری‌، همانجا). رابطهٔ استادی‌ و شاگردی‌ حاکم‌ و زمخشری‌ بر محققان‌ و عالمان‌ قدیم‌ و جدید تا حدود بسیاری‌ پوشیده‌ مانده‌ است‌. برخی‌ گفته‌اند اولین‌ تفسیر مبسوط معتزلی‌، تفسیر زمخشری‌ است‌ با نام‌ الکشاف‌ عن‌ حقایق‌ التنزیل‌، لیکن‌ حقیقت‌ این‌ است‌ که‌ زمخشری‌ در اثر خود به‌ تفسیر استادش‌ حاکم‌، نظر داشته‌ و بر آن‌ مبنا به‌ تفسیر اقدام‌ کرده‌ است‌ (سید، حاشیه‌ بر العقد، 6/218). از دیگر شاگردان‌ حاکم‌، قاضی‌ اسحاق‌ بن‌ عبدالباعث‌ بوده‌ که‌ در 441ق‌ نزد وی‌ رفته‌ و از او کسب‌ علم‌ و حدیث‌ کرده‌ است‌ (جنداری‌، همانجا). اولاد و اعقاب‌ ابن‌ کرامه‌ نیز در علم‌ و معرفت‌ از پایگاه‌ ویژه‌ای‌ برخوردار بودند و لقب‌ «حاکم‌» که‌ داشتند، می‌تواند دلیلی‌ بر مقام‌ علمی‌ آنان‌ باشد. از حاکم‌ فرزندی‌ به‌ نام‌ محمد و معروف‌ به‌ حاکم‌ باقی‌ ماند. حاکم‌ عفیف‌ القضاهٔ هادی‌ و حاکم‌ موفق‌ از فرزندان‌ حاکم‌ محمد بودند، از ابن‌ عفیف‌ القضاهٔ هادی‌ نیز فرزندی‌ به‌ نام‌ جدش‌ حاکم‌ ابوسعد محسن‌ باقی‌ ماند که‌ در ادب‌ و شعردستی‌ داشت‌ (بیهقی‌، 368-369). از استادان‌ حاکم‌ 3 تن‌ از همه‌ مهم‌ترند: ابوحامد احمد بن‌ محمد بن‌ اسحاق‌ نجار (یا نجاری‌، د 433ق‌) که‌ اولین‌ استاد او بود و بیشترین‌ اثر را بر وی‌ گذاشت‌، علی‌ بن‌ عبدالله‌ بن‌ احمد نیشابوری‌ (ابن‌ ابی‌ الطیب‌، د 457ق‌) که‌ ساکن‌ بیهق‌ بود و پس‌ از ابوحامد مهم‌ترین‌ مربی‌ او شمرده‌ می‌شد و قاضی‌ القضاهٔ ابومحمد عبدالله‌ بن‌ حسین‌ ناصحی‌ (د 447ق‌) که‌ حاکم‌ فقه‌ را نزد او خوانده‌ بود. وی‌ همچنین‌ از ابوعبدالرحمان‌ سلمی‌، ابوالحسین‌ عبدالغافر بن‌ محمد فارسی‌، قاضی‌ ابوالحسن‌ حافد، ابوالحسین‌ وخشی‌، ابوعلی‌ وخشی‌ و امیر ابوالفضل‌ میکالی‌ نیز حدیث‌ آموخت‌ (بیهقی‌، 320، 367- 368؛ فارسی‌ 692 -693؛ زرزور، 76- 78). آراءِ حاکم‌: مربیان‌ اصلی‌ او از شاگردان‌ با واسطه‌ یا بی‌واسطهٔ قاضی‌ عبدالجبار، از اهل‌ عدل‌ (معتزله‌) بودند (زرزور، همانجا) و در شکل‌ دادن‌ به‌ تفکر معتزلی‌ وی‌ سهم‌ اساسی‌ داشتند. به‌ ویژه‌ که‌ در روزگار حاکم‌ فکر شیعی‌ و معتزلی‌ بر نیشابور غالب‌ بود (همو، 38). مورخان‌ به‌ اتفاق‌ آرا او را متکلم‌ معتزلی‌ و از مذهب‌ زیدیه‌ دانسته‌اند (برای‌ نمونه‌، نک: فارسی‌، 692؛ ابن‌ شهر آشوب‌، ابن‌ ابی‌ الرجال‌، جنداری‌، همانجاها)، تا جایی‌ که‌ از ائمهٔ زیدیهٔ معتزله‌ در عصر خویش‌ شمرده‌ شده‌ است‌ (سید، همانجا).وی‌ نخست‌ حنفی‌ مذهب‌ بود، ولی‌ از حنفیه‌ برید و به‌ شیعهٔ زیدیه‌ پیوست‌ (ابن‌ ابی‌ الرجال‌، همانا). اما در تاریخ‌ بیهق‌ خبری‌ از حاکم‌ نقل‌ شده‌ که‌ روایت‌ آن‌ با چند واسطه‌ از مالک‌ بن‌ انس‌ است‌ (بیهقی‌، 251) و این‌ می‌تواند حاکی‌ از تسامح‌ نسبی‌ او در تشیع‌ باشد - چنانکه‌ زیدیه‌ غالباً از چنین‌ تساهلی‌ برخوردار بودند. حاکم‌ را برجسته‌ترین‌ مورخ‌ معتزله‌ از بعد از ابوهاشم‌ جبائی‌ (د 321ق‌) تا اواخر سدهٔ 5ق‌ و یکی‌ از مهم‌ترین‌ مورخان‌ زیدیه‌ شمرده‌اند. در واقع‌ بعد از قاضی‌ عبدالجبار وی‌ برجسته‌ترین‌ فرد از مکتب‌ جبائیه‌ شمرده‌ می‌شود. موفقیت‌ او در تلخیص‌ دقیق‌ کتب‌ قاضی‌ و آراءِ جبائیه‌ و استفاده‌ از عبارات‌واضح‌ و دوری‌ از طرزبیان‌ مغلق‌ قاضی‌، به‌خصوص‌ چشمگیر است‌؛ به‌ طوری‌ که‌ بعد از قاضی‌ از مشهورترین‌ متکلمان‌ جبائیه‌ و شاید آخرین‌ رجل‌ این‌ گروه‌ بود. یحیی‌ بن‌ حمید در نزههٔ الا´نظار در ستایش‌ حاکم‌، او را «رأس‌ عدلیّه‌»، «ناصرِ عدلی‌ مذهبان‌»، «قاطع‌»و«قاصم‌» می‌خواند (زرزور،83 -84، 451-453). از جملهٔ خدمات‌ علمی‌ِ کم‌سابقهٔ حاکم‌ در این‌ زمینه‌، نگارش‌ فصلی‌ است‌ در باب‌ «خروج‌ اهل‌ عدل‌» که‌ آن‌ را بر طبقات‌ افزوده‌، و در آن‌ از جنگهای‌ معتزلیان‌ و کسانی‌ که‌ بر بنی‌ امیه‌ خروج‌ کرده‌ بودند، یاد کرده‌ است‌. در این‌ فصل‌ وی‌ پیوند بین‌ شیعه‌ و معتزله‌ و عدم‌ اعتزال‌ معتزله‌ در امر سیاست‌ را شرح‌ داده‌ است‌ (زرزور، 452). او در طریق‌ اهل‌ اعتزال‌ پیروی‌ ابوعلی‌ جبایی‌ را می‌کرد، اما سند مذهب‌ اعتزال‌ زمان‌ خود را با چند واسطه‌ به‌ محمد حنفیه‌ می‌رساند که‌ او نیز مستقیماً از پدر خود حضرت‌ علی‌(ع‌) و وی‌ از رسول‌ اکرم‌(ص‌) آن‌ را اخذ کرده‌ بود. به‌ عقیدهٔ حاکم‌ و دیگر معتزله‌ محمد حنفیه‌ در علم‌ کلام‌ از منزلتی‌ عظیم‌ برخوردار بود و حتی‌ از امام‌ حسن‌ و امام‌ حسین‌ (ع‌) نیز پیش‌تر می‌رفت‌ (ابن‌ مرتضی‌، 26، 125-126، 131). حاکم‌ اعتقاد راسخ‌ به‌ نظر و تفکر و تدبر داشت‌، اما به‌ شرطی‌ که‌ به‌ معرفهٔالله‌ منتج‌ شود. اتخاذ نظر به‌ اندیشه‌ و تعقل‌ شخصی‌ را لازم‌ می‌دانست‌ و ایمانی‌ را که‌ به‌ تقلید حاصل‌ آمده‌ باشد، فاسد می‌شمرد. بدین‌سان‌ برهان‌ و استدلال‌ را در امر دین‌ ضروری‌ می‌دانست‌. به‌ رغم‌ او هر مذهبی‌ که‌ دلیلی‌ برایش‌ نباشد، باطل‌ است‌ (زرزور، 197-202). به‌ عقید´ حاکم‌ برای‌ معرفت‌ نبوات‌ و شرایع‌، قول‌ به‌ عدل‌ و توحید از اول‌ِ ضروریات‌ است‌: «واجب‌ است‌ اولاً خداوند تعالی‌ به‌ صفات‌ و عدلش‌ شناخته‌ آید، سپس‌ تعلم‌ نبوات‌ و سپس‌ دانستن‌ فقه‌ و شرایع‌ و حدیث‌ و تفسیر، زیرا معرفت‌ شرع‌ جز به‌ معرفت‌ کتاب‌ و سنن‌ تمام‌ نمی‌شود و با این‌ ترتیب‌ این‌ علوم‌ واجب‌ می‌گردد» و نیز از اوست‌ که‌ «هیچ‌ علمی‌ از علوم‌ صحیح‌ نیست‌، مگر بعد از معرفت‌ خداوند و توحید و عدل‌ او» (همو، 175). معتزله‌ پس‌ از اعتقاد به‌ عدل‌ خداوند به‌ قبول‌ تفویض‌ معتقدند و هر که‌ به‌ تفویض‌ بی‌اعتقاد باشد، از شناخت‌ عدل‌ خدا و معرفهٔالله‌ قاصر آمده‌، گمراه‌ و سرگردان‌ است‌. پس‌ مخالفت‌ با جبر برای‌ معتزله‌ امری‌ غیر از دفاع‌ از دین‌ نیست‌. حاکم‌ با مذهب‌ جبر دشمنی‌ تمام‌ داشت‌، آن‌ را مناقض‌ قرآن‌ و از نمونه‌های‌ بارز کفر می‌شمرد. او به‌ فِرق‌ مختلف‌ چون‌ مرجئه‌ و خوارج‌ نیز پرداخت‌ و آنها را رد کرد، ولی‌ هیچ‌ یک‌ چون‌ جبریه‌ دشمنی‌ او را برنمی‌انگیختند. مذهب‌ جبر در نظر او شامل‌ هر عقیدهٔ مخالف‌ مذهبی‌ عدل‌ و توحید می‌شد. وی‌ حتی‌ بزرگ‌ترین‌ مناقض‌ مکتب‌ خود را قول‌ به‌ جبر می‌دانست‌، تا جایی‌ که‌ می‌گفت‌ «هر شری‌ از مذهب‌ جبر است‌». او و قاضی‌ عبدالجبار مذهب‌ اشعریه‌ را جزئی‌ از طایفهٔ گسترده‌ مجّبره‌ می‌دانستند و حاکم‌ در ردّ شدید خود بر این‌ طایفه‌ البته‌ اشاعره‌ را نیز در نظر داشته‌ است‌ (همو، 207-212). به‌ هر تقدیر اگر حاکم‌ در ابتدای‌ حال‌ - زمانی‌ که‌ حنفی‌ مذهب‌ بود - به‌ مکتب‌ اعتزال‌ و یا شاخهٔ بهشمیّهٔ آن‌ پای‌ بندی‌ تمام‌ داشت‌، پس‌ از انتقال‌ به‌ مذهب‌ زیدیه‌ قطعاً نمی‌توانست‌ با آنان‌ موافقت‌ تام‌ داشته‌ باشد، زیرا اگرچه‌ زیدیه‌ در بیشتر اصول‌ با متکلمان‌ معتزلی‌ متفقند، در قضیهٔ امامت‌ از آن‌ جدا می‌شوند، و حتی‌ در فقه‌ نیز با اینکه‌ فقه‌ زیدی‌ بسیار نزدیک‌ به‌ فقه‌ حنفی‌ است‌، ولی‌ با آن‌ مطابقت‌ کامل‌ ندارد. اینها همه‌ مجموعاً هویت‌ خاصی‌ به‌ زیدیّه‌ می‌بخشد. حاکم‌ نیز چون‌ دیگر زیدیه‌ از قائلان‌ به‌ امامت‌ زیدبن‌ علی‌ بود و دلیل‌ حقانیت‌ زید را مانند همفکران‌ خود، در روایاتی‌ که‌ به‌ رسول‌ اکرم‌(ص‌) یا به‌ ائمه‌(ع‌) نسبت‌ می‌داد، جست‌وجو می‌کرد (نک: ابن‌ مرتضی‌، 93). حاکم‌ تعلیم‌ بنیادی‌ زیدیه‌ را تفضیل‌ حضرت‌ علی‌(ع‌) بر دیگر صحابه‌ و اولویت‌ او در امامت‌ می‌داند و نیز قبول‌ اینکه‌ امام‌ پس‌ از حسین‌ علیهما السلام‌ باید از اولاد آنان‌ باشد، و این‌ نه‌ به‌ وراثت‌ بلکه‌ به‌ فضل‌ و طلب‌ ثابت‌ می‌شود و نیز اینکه‌ بر امام‌ خروج‌ بر امرای‌ جور واجب‌ است‌ (همو، 89). وی‌ با اینکه‌ شیعه‌ بود، اما از شیعهٔ اثناعشریه‌ تحاشی‌ می‌کرد و اختلاف‌ آنان‌ را در تعیین‌ هر امام‌ پس‌ از درگذشت‌ امام‌ سابق‌، با عقیدهٔ آنان‌ دربارهٔ منصوص‌ بودن‌ امامت‌ ناسازگار می‌دانست‌ (همو، 95-96). افزون‌ بر این‌ او مهدویّت‌ خاصه‌ را نمی‌پذیرفت‌ و به‌ مشروعیت‌ خلافت‌ خلفای‌ پیش‌ از حضرت‌ علی‌(ع‌) و لزوم‌ انتخاب‌ امام‌ در هر زمان‌ و انعقاد پیمان‌ امامت‌ باور داشت‌ (نک: سید، «ترجمهٔ الحاکم‌»، 356-357). آثار: شمار تألیفات‌ ابن‌ کرامه‌ به‌ چهل‌ و چند کتاب‌ می‌رسد (ابن‌ ابی‌ الرجال‌، 4/413؛ جنداری‌، همانجا: 42 کتاب‌): 1. شاید مهم‌ترین‌ اثر او تفسیر بر قرآن‌ کریم‌ باشد. بیهقی‌ (ص‌ 367) از تفسیری‌ از او در 20 مجلد سخن‌ می‌گوید و جنداری‌ (همانجا) آن‌ را تفسیری‌ مشهور و شاخص‌ در بین‌ تفاسیر می‌شمارد. نام‌ آن‌ باید التهذیب‌ فی‌ التفسیر یا التهذیب‌ فی‌ تفسیر القرآن‌ باشد که‌ به‌ گفتهٔ ابن‌ ابی‌ الرجال‌ (همانجا) در 9 جزء بزرگ‌ نوشته‌ شده‌ بود. نسخه‌های‌ ناقصی‌ از آن‌ در صنعا، قم‌ و میلان‌ موجود است‌ (عیسوی‌، 10؛ صنعا، 1/132-139؛ مرعشی‌، 5/107؛ آمبروزیانا، .(II/37 تلخیصی‌ از این‌ کتاب‌ نیز موجود است‌ که‌ مؤلف‌ آن‌ دقیقاً معلوم‌ نیست‌ و با عنوان‌ التقریب‌ المختصر من‌ التهذیب‌ در کتابخانهٔ عمومی‌ شرقی‌ بانکیپور ( بانکیپور، موجود است‌؛ 2. رسالهٔ ابلیس‌ الی‌ المجبرهٔ (ابن‌ شهر آشوب‌، همانجا). این‌ کتاب‌ با نامهای‌ گوناگون‌ یاد شده‌ است‌: رسالهٔ الشیخ‌ ابی‌ مرهٔ (ابن‌ ابی‌ الرجال‌، 4/414)، رسالهٔ الشیخ‌ ابلیس‌ الی‌ اخوانه‌ المناحیس‌ (جنداری‌، همانجا)، من‌ ابی‌ مرهٔ الی‌ اخوانه‌ المجبرهٔ (سید، «ترجمهٔ الحاکم‌»، 356؛ زرزور، 73). در فهرست‌ میکروفیلمها (مرکزی‌، 3/201)، این‌ کتاب‌ با نام‌ رسالهٔ ابلیس‌ الی‌ اخوانه‌ من‌ المجبرهٔ و المشبههٔ فی‌ الشکایهٔ عن‌ المعتزلهٔ آمده‌ که‌ در 16 باب‌ است‌. نسخه‌ای‌ از آن‌ را نیز می‌توان‌ در صنعا با نام‌ الدّرهٔ علی‌ لسان‌ الشیخ‌ ابی‌ مرّهٔ الی‌ اخوانه‌ من‌ المجّبرهٔ یافت‌ (عیسوی‌، 162)؛ 3. عیون‌ المسائل‌، در علم‌ کلام‌ و شرح‌ آن‌ (بیهقی‌، ابن‌ ابی‌ الرجال‌، جنداری‌، همانجاها). نسخهٔ خطی‌ آن‌ در کتابخانهٔ دانشگاه‌ لیدن‌ موجود است‌ ( ورهووه‌، )؛ VII/395 شرح‌ العیون‌ هم‌ در همان‌ کتابخانه‌ (همانجا) و نیز صنعا وجود دارد (صنعا، 2/662). آنچه‌ هم‌ در مجموعهٔ فضل‌ الاعتزال‌ و طبقات‌ المعتزلهٔ چاپ‌ شده‌، طبقات‌ 11 و 12 معتزله‌، برگرفته‌ از شرح‌ العیون‌ است‌؛ 4. کتاب‌ تنبیه‌ الغافلین‌ فی‌ (عن‌ / علی‌) فضائل‌ الطالبین‌، که‌ گفته‌اند در آیات‌ وارده‌ در شأن‌ امیرالمؤمنین‌(ع‌) و اولاد اوست‌ و در موضوع‌ خود بی‌نظیر است‌ (جنداری‌، همانجا). به‌ قول‌ خود مؤلف‌، وی‌ آیاتی‌ را که‌ اهل‌ تفسیر در باب‌ اهل‌ بیت‌(ع‌) ذکر کرده‌اند، در آنجا گرد آورده‌ است‌ (زرزور، 96). نسخه‌هایی‌ از آن‌ در صنعا موجود است‌ (عیسوی‌، 66؛ صنعا، 1/324، 2/576)؛ 5. کتاب‌ التأثیر و المؤثر فی‌ علم‌ الکلام‌ (ابن‌ ابی‌ الرجال‌، همانجا؛ سید، «ترجمهٔ الحاکم‌»، 354)، کتابی‌ است‌ در اهم‌ّ موضوعات‌ کلامی‌ و چنانکه‌ مؤلف‌ خود اشاره‌ کرده‌، در آن‌ به‌ بحث‌ از علل‌ اشیاء، حدوث‌ افعال‌، کیفیت‌ خلق‌ و ایجاد، قدیم‌ یا محدث‌ بودن‌ جهان‌، قدرت‌ و علم‌ و حیات‌ خداوند تعالی‌ و نظایر آنها پرداخته‌ است‌. وی‌ ادیان‌ را برپایهٔ شناخت‌ این‌ امور می‌داند: مؤثرات‌، آنچه‌ بی‌تأثیر است‌، کیفیت‌ تأثیر، صفات‌ مؤثر و آنچه‌ بر آن‌ اثر می‌گذارد (زرزور، 99)؛ 6. جلاء الابصار فی‌ متون‌ الاخبار (ابن‌ شهر آشوب‌، همانجا)، که‌ ابن‌ اسفندیار (ص‌ 101) و جنداری‌ (ص‌ 32) فقط آن‌ را جلاء الابصار خوانده‌اند. جنداری‌ (همانجا) این‌ کتاب‌ را مسند می‌خواند و می‌گوید که‌ در حدیث‌ مثل‌ آن‌ کتابی‌ نیست‌، ولیکن‌ کتاب‌ ظاهراً به‌ ترتیبی‌ است‌ که‌ نمی‌توان‌ آن‌ را مسند دانست‌ (زرزور، 107)، زیرا در آن‌ کتاب‌ به‌ بیان‌ فرق‌ و اختلاف‌ در آراء و دیانات‌ پرداخته‌ است‌ (نک: سید، همان‌، 356)؛ 7. نصیحهٔ العامهٔ یا الرسالهٔ فی‌ نصیحهٔ العامهٔ، کتابی‌ است‌ که‌ در بیان‌ مذاهب‌ باطل‌ و مذهب‌ صحیح‌ در عقاید تصنیف‌ شده‌ است‌. نسخی‌ از این‌ کتاب‌ در کتابخانه‌های‌ صنعا، برلین‌ (شم و جاهای‌ دیگر وجود دارد (ابن‌ ابی‌ الرجال‌، همانجا؛ عیسوی‌، 210؛ آلوارت‌، )؛ IX/594 8. کتاب‌ السفینهٔ فی‌ علم‌ التاریخ‌، در 4 مجلد تألیف‌ شده‌ و در سیرهٔ انبیا، حضرت‌ رسول‌ (ص‌) و صحابه‌ و عترت‌ (ع‌) است‌. گفته‌اند که‌ این‌ کتاب‌ در زیدیه‌ اثر بسیاری‌ داشته‌ و از آن‌ بسیار نقل‌ کرده‌اند (ابن‌ ابی‌ الرجال‌، جنداری‌، همانجاها؛ سید، همان‌، 355؛ زرزور، 111)؛ 9. السفینهٔ الجامعهٔ لانواع‌ العلوم‌، در 4 مجلد و گفته‌اند که‌ در آن‌ بین‌ زهد و فقه‌ جمع‌ کرده‌ است‌. از این‌ کتاب‌ نسخه‌هایی‌ در صنعا و جاهای‌ دیگر موجود است‌ (سید، ایمن‌، 95؛ عیسوی‌، 407؛ صنعا، 3/1349)؛ 10. تنزیه‌ الانبیاء و الائمهٔ (ابن‌ ابی‌ الرجال‌، همانجا) که‌ نسخه‌ای‌ از آن‌ در کتابخانهٔ دانشگاه‌ ییل‌ وجود دارد (نموی‌، .(88 آثار یافت‌ نشده‌: کتاب‌ المؤثرات‌ در حدیث‌ (جنداری‌، همانجا)؛ بستان‌ الشرف‌ (زرزور، 113)؛ الرد علی‌ المجبرهٔ (جنداری‌، همانجا)؛ کتاب‌ الامامهٔ علی‌ مذهب‌ الزیدیهٔ یا ... الزیدیهٔ الهادویهٔ (سید، ایمن‌، همانجا؛ سید، «ترجمهٔ...»، 354)؛ تفسیری‌ مبسوط و تفسیری‌ موجز، هر دو به‌ فارسی‌ (ابن‌ ابی‌ الرجال‌، همانجا)؛ کتاب‌ فی‌ الشروط و المحاضرهٔ (همانجا)، که‌ فؤاد سید («ترجمهٔ الحاکم‌»، 356) آن‌ را با دو عنوان‌ کتاب‌ المحاضرهٔ و کتاب‌ الشروط آورده‌ است‌؛ برخلاف‌ این‌ مورد، ابن‌ ابی‌ الرجال‌ (همانجا) از دو کتاب‌ ترغیب‌ المهتدی‌ و تذکرهٔ المنتهی‌ به‌ طور جداگانه‌ یاد می‌کند که‌ سید (همانجا) دو کتاب‌ را با هم‌ تحت‌ یک‌ عنوان‌ آورده‌ است‌؛ کتاب‌ العقل‌ (ابن‌ ابی‌ الرجال‌، همانجا)؛ کتاب‌ الاسماء و الصفات‌؛ کتاب‌ الحقائق‌ و الوثائق‌؛ المنتخب‌ فی‌ کتاب‌ الزیدیهٔ (ابن‌ ابی‌ الرجال‌، همانجا) که‌ سید (همانجا) آن‌ را با عنوان‌ کتاب‌ المنتخب‌ فی‌ فقه‌ الزیدیهٔ آورده‌ است‌، اما زرزور (ص‌ 112) احتمال‌ می‌دهد که‌ عنوان‌ آن‌ المنتخب‌ یا المنتخب‌ فی‌ الفقه‌ بوده‌ باشد؛ کتاب‌ الانتصار لسادات‌ المهاجرین‌ و الانصار؛ کتاب‌ تحکیم‌ العقول‌ فی‌ الاصول‌ (ابن‌ ابی‌ الرجال‌، همانجا؛ قس‌: بیهقی‌، 367)؛ رسالهٔ الباهرهٔ فی‌ الخاسرهٔ (سید، همانجا) که‌ به‌ گفتهٔ زرزور (ص‌ 99) مقصود از آن‌ فرقهٔ باطنیه‌ است‌؛ الرسالهٔ الغرّاء (ابن‌ ابی‌ الرجال‌، همانجا).

درباره ما

  • درباره آفتاب
  • قوانین و مقررات
  • سیاست حفظ حریم خصوصی
  • راهنمای آفتاب
  • نقشه سایت

تماس با ما

+۹۸ ۲۱ ۸۸۰۰ ۰۵۳۴

تلگرام آفتاب

اینستاگرام آفتاب

+۹۸ ۲۱ ۸۸۰۰ ۷۱ ۳۲

ایران، تهران، امیرآباد شمالی خیابان هفتم کوچه سوم پلاک ۳

پشتیبانی آفتاب

همکاری در کسب و کار

  • آگهی رایگان
  • تبلیغات در آفتاب
  • مشاوره کسب و کار

خبرنامه

برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیک خود را وارد نمایید
عضویت
کلیه حقوق این سایت برای شرکت شبکه ی اینترنتی آفتاب محفوظ است.