اِبْنِ کَثیر، ابومعبد عبدالله بن کثیر داری یا دارانی (45 یا 48- 120ق/665 یا 668 - 738م)، قاری مکه و از قرّاء سبع. کنیههای دیگری نیز برای او یاد کردهاند (ابن ندیم، 31؛ نووی، 1(1)/283). مردم مکه به عطر فروش داری یا دارانی (منسوب به ناحیهٔ دارین) میگفتند و نسبت «داری» ابن کثیر از آن روست که وی لااقل مدتی این شغل را داشته است (خلیفهٔ بن خیاط، 709؛ ابن ندیم، همانجا). اینکه گفته شده ابن کثیر به بنی عبدالدارِ لَخم (نووی، همانجا؛ مزی، 9/375) یا بنی عبدالدار قریش (ذهبی، تاریخ، 4/269) منسوب بوده، نادرست است، بلکه وی که با عمروبن علقمهٔ کنانی نسبت ولاء داشت و از نسل ایرانیانی بود که به یمن مهاجرت کرده بودند (دانی، 14؛ ابن ندیم، نووی، همانجاها). اهوازی بر اساس منبعی نامعلوم نسبت پدر او را به شکل «کثیر بن عمروبن عبدالله بن زاذان بن فیروزان بن هرمز» ثبت کرده است (ابن جزری، غایهٔ، 1/443؛ قس: فاسی، 5/236). ابن کثیر در مکه تولد یافت و در همانجا درگذشت (ذهبی، سیر، 5/319؛ ابن ندیم، همانجا). برخی از اهل قرائت در سدههای 8 و 9ق به اقامت کوتاه وی در عراق اشاره کردهاند (ابن قاصح، 12؛ قسطلانی، 1/95). شرح حال ابن کثیر قاری توسط برخی از قدما چون ابن ابی حاتم (2(2)/144) با فردی به نام عبدالله بن کثیر بن مطلب قریشی (د 120ق) و نیز با عبدالله ابن کثیر دیگری (زنده در 122ق) که قصهگوی مردم مکه بود، خلط شده و این امر به آثار محقّقان بعدی سرایت کرده است (نک: نووی، مزی، همانجاها؛ بخاری، تاریخ، 3(1)/181؛ ابن منجویه، 1/384؛ ذهبی، سیر، 5/319؛ قس: ابن خلکان، 3/41، که در آن قاصّ الجماعهٔ به قاضی الجماعهٔ تحریف شده است). نظر به اشتراک این 3 تن از حیث زمان و مکان تشخیص هویت عبدالله ابن کثیر در اسنادی که فاقد قرینه باشد، مشکل است (به عنوان نمونه، طبری، 1/77، 2/137؛ ذهبی، سیر، 5/319) و با توجه به اینکه حدیث ابن کثیر قریشی به صراحت در کتب حدیث وارده شده (نک: مسلم، 2/669؛ ذهبی، میزان، 2/473)، اینکه ابن کثیر قاری به روایت حدیث پرداخته باشد، مورد تردید قرار میگیرد، هرچند ابن سعد (5/356) با عبارتی مختصر و مبهم روایت احادیثی را به وی نسبت داده است. بنابراین میتوان احتمال داد که عبدالله بن کثیر، شیخابنابینجیح و راوی ابوالمنهال درسندحدیث «سلف» (بخاری، صحیح، 3/174- 175، 178؛ مسلم، 3/1226-1227) همان ابن کثیر قریشی باشد. از این رو ذهبی (میزان، 2/474) متقاعد شده است که ابن کثیر قاری در کتب حدیث روایتی ندارد. با این ترتیب توثیق وی توسط ابن سعد (همانجا)، ابن مدینی (مزی، 9/376)، ابن معین (ابن حجر، 5/368) و شاید نسائی (ذهبی، تاریخ، 4/270) ثمرهٔ چندانی نخواهد داشت. ابن کثیر قرائت را به طریق عرض از عبدالله بن سائب (از صحابه)، مجاهد و درباس (مولای ابن عبّاس) فرا گرفت (دانی، 8؛ ابن جزری، غایهٔ، 1/443). استفادهٔ ابن کثیر از ابن سائب به رغم اینکه مورد تردید ابوالعلاء همدانی قرار گرفته (ابن جزری، همانجا)، با توجه به وفات ابن سائب در مکه در فاصلهٔ 64 - 68ق (قس: ابن سعد، 5/329؛ ابن عبدالبر، 2/380-381) معقول است. اگرچه گفته شده است ابن کثیر در قرائت تابع نقل و مخالفت رأی بود (اندرابی، 65)، ولی در هر حال برای ترجیح یک قرائت در موارد اختلاف، عاملی بجز روایت نیز دخیل خواهد بود. حتی موارد فراوان مخالفت وی با قرائت مهمترین استادش مجاهد (نک: ابن خالویه، مختصر، جم) نشان میدهد که او در پیروی از روایت افراط نکرده است. ابن کثیر در قرائت برخی از آیات (توبه /9/100؛ کهف /18/95؛ نمل /27/21؛ غافر /40/26) از رسم مصحف مکه که با مصاحف دیگر اختلاف داشته، پیروی کرده است (ابن ابی داوود، 47؛ ابن طاووس، 280؛ دانی، 119، 146، 167، 191)، ولی در مورد آیهای (نساء /4/171) و احتمالاً آیهای دیگر (محمد /47/18) پیروی وی از مصحف مکه ثابت نشده است (نک: ابن ابی داوود، 47، 49؛ ابن طاووس، همانجا). برخی از اصول حاکم بر قرائت ابن کثیر چون تخفیف و تسهیل همزه، البته در حد اعتدال (دانی، 31-41، جم)، اجتناب از اماله (ابن خالویه، اعراب، 97؛ دانی، 48) و برخی تلفظهای او مانند کسر عینالفعل «یَحسِب» نشانهٔ تأثیر لهجهٔ مکی است (دانی، 84؛ قس: حاکم ، 2/231؛ رضیالدین، 3/4، 31؛ سیوطی، 6/393). احتمالاً برخی خصوصیات دیگر چون اظهار دال و ذال در مواضع ادغام متقاربین (دانی، 42-44، 148)، وصل هاءِ کنایه با اشباع ضمه و کسره (همو، 29، 164)، وصل ضمیر «هم» پس از حروف جر به ضم میم و اشباع آن (همو، 19)، تلفظ خاص اسماءِ اشاره (همو، 94، 95، 151، 171) و اختیار لفظ انزال بر تنزیل (همو، 75) و تضعیف بر مضاعفه (همو، 81، 164) نیز ناشی از لهجهٔ مکی ابن کثیر است. اختیار وزنهای ساکن العین در غالب موارد به جای وزنهای متحرک العین (دانی 74، 78، 83، جم )، ترجیح مَیْت و ضَیْق به تخفیف عین بر تشدید آن (همو، 87، 106) و ترجیح وزن فَعْل بر فاعِل در مورد اسماءِ مهموزالعین (همو، 88، 115) بیانگر گرایش وی به تخفیف الفاظ است. ابن کثیر به علوم عربیت آگاهی داشت (ابن جزری، غایهٔ، 1/445)، اما احتیاط وی در حاکم کردن آراءِ نحوی بر روایت، یکی از مهمترین عوامل مقبولیت قرائتش بود، چنانکه حتی در زمان حیاتش بر رقیبان مکی خود چون ابن محیصن (د 123ق) و حمید بن قیس اعراج (د130ق) فایق آمد و از زمان تدوین قرائات سبع توسط ابن مجاهد، قرائت وی به عنوان تنها نمایندهٔ قرائت مکه مورد توجه قرار گرفت (همان، 2/167؛ همو، النشر، 1/24، 120-121). شاطبی (ص 12) حتی آن را اشرف قرائات سبع دانسته است. در میان شاگردان ابن کثیر، شبل بن عباد و معروف بن مشکان عاملان اصلی انتقال قرائت وی به آیندگان بودهاند (حاکم، 2/233؛ دانی، 11). روایت مستقیم اسماعیل ابن عبدالله بن قسطنطین که هم در آثار متقدمان (ابن ندیم، 31) و هم متأخران (ابن جزری، النشر، 2/414) مورد تأکید قرار گرفته، قابل تردید است. کلیهٔ موارد دانسته شده از روایت مستقیم وی از طریق بزّی از عکرمهٔبن سلیمان نقل شده است (خواه روایت خاص: حاکم، 3/304). دانی، 227؛ ابن جزری، النشر، 2/411-414؛ سیوطی، 6/360). به همین سبب ابن خزیمه احتمال داده که بزّی یا عکرمه واسطه بین اسماعیل و ابن کثیر را اسقاط کرده باشد (ابن جزری، همان، 2/414)، در حالی که صرفنظر از روایت بزی در روایت دیگران چون شافعی و قنبل واسطه حفظ شده است (حاکم، 2/230؛ دانی، 11). قرائت ابن کثیر توسط دو راوی به نامهای محمد بن عبدالرحمان معروف به قنبل (د 291ق) و احمد بن محمد بزی (د 250ق) رواج یافته است (دانی، 4- 5، 11-12؛ ابن جزری، همان، 1/115-121). ابن کثیر در قرائت بصره نیز تأثیر ملاحظهای داشته است؛ زیرا ابوعمروبن علاء، قاری بصره و از قراءِ سبع، از وی قرائت آموخته است (دانی، 8؛ ابن جزری، غایهٔ، 1/444) و عمق تأثیر وی بر او از توافقهای فراوان آن دو در موارد اختلاف روشن میگردد (به عنوان نمونه، نک: دانی، 72-76). ابن جزری ( غایهٔ، 1/443-444) فهرستی ازشاگردان ابن کثیر را ارائه کردهاست. همچنیننووی (1(1)/283) ومزی (9/375-376) فهرستی از مشایخ و راویان وی به دست دادهاند که آثار خلط بین ابن کثیر قاری و دیگران در آنها مشهود است. قرائت او در کلیهٔ آثاری که از سدهٔ 2ق دربارهٔ قرائات نوشته شده، انعکاس یافته است. برخی از موارد شاذ قرائت ابن کثیر که از نظر صحت استناد نیز قابل تأمل است، توسط ابن خالویه در مختصر گرد آمده است. در کتب قرائت گاه از ابن کثیر به مکی، همراه ابن عامر به «ابنان» و همراه نافع به «حرمیان» تعبیر میگردد (به عنوان نمونه، نک: ابن خلف، 40؛ صفاقسی، 29).