اِبْنِ قَیْسَرانی، ابوعبدالله محمدبن نصر (478-21 شعبان 548ق/ 1085-11 نوامبر 1153م)، شاعرِ مدیحهسرا. یاقوت (19/64) نسب وی را به خالد بن ولید رسانده، اما ابن خلکان (4/641) با تکیه بر قول مورخان و نسبشناسان در این باره تردید روا داشته است و روایت مصعب زبیری (ص 328) نیز دربارهٔ انقراض نسل خالد، درستی نظر وی را تأیید میکند. وی در عکّا زاده شد (سمعانی، 10/538)، اما خانوادهٔ او، به دلایلی نامعلوم به قیساریه، در نزدیکی عکا مهاجرت کرد. وی در آن شهر پرورش یافت (همانجا) و به همین جهت به ابن قیسرانی مشهور شد (نک: عمادالدین، 1/96). در 490ق هنگامی که 12 ساله بود، جنگهای صلیبی آغاز شد و صلیبیان بخشی از سواحل فلسطین را اشغال کردند. 4 سال بعد به سبب اشغال قیساریه توسط صلیبیان و خونریزیهای بیشمار آنان (نک: ابراهیم، 27)، ابن قیسرانی مجبور به ترک آن شهر گردید. در این باره که پس از قیساریه به کجا رفته، گزارش مآخذ اندکی مغشوش است. به گفتهٔ ابن جوزی (8(1)/213)، ابن شاکر (12/456) و ابن تغری بردی (5/302) وی از قیساریه به حلب و از آنجا به دمشق رفته است. از سوی دیگر به گزارش ابن عساکر (11/208) که از شاگردان او بوده، وی نخست در دمشق ساکن گردید و سپس به دلایلی (نک: ادامهٔ مقاله) به حلب رفت و به گفتهٔ یاقوت در آنجا نزد خطیب ابوطاهر هاشم ابن احمد حلبی به کسب علم پرداخت (همانجا). گزارش صفدی (5/112-113) نیز که میگوید وی در روزگار حکومت تاجالملوک بوری بن طغتکین (526 ق) وپس از آن در دمشق میزیست و ادارهٔ ساعتهای باب جامع اموی را برعهده داشت و سپس چندی به حلب رفت، گفتهٔ وی را تأیید میکند. ظاهراً ابن عماد (4/150) نیز به همین گزارش اعتماد کرده است. بر پایهٔ دلایلی که ابراهیم (ص 28-31) ارائه داده است، مطلب اخیر درستتر مینماید. وی در دمشق نزد ابن خیاط شاعر و نیز توفیق بن محمد دمشقی به آموختن ادب پرداخت (یاقوت، همانجا؛ قفطی، 1/259) و به زودی در شمار دوستان و نزدیکان ابن خیاط درآمد و به جمعآوری و روایت دیوان وی پرداخت. چندانکه ابن خیاط تنها روایت وی را قابل اعتماد دانسته است (نک: هرفی، 224) و شاگرد جوان خویش را «الشیخ الاجل الادیب» نامیده است (همانجا؛ مردم بک، 18). وی همچنین از توفیق بن محمد دمشقی شعر روایت کرد (قفطی، همانجا) و افزون بر آن در تاریخ نجوم، احکام و هیأت چیرهدست شد (ابن قلانسی، 498) و از حساب و هندسه نیز آگاهی داشت (ذهبی، 3/7). ابوسعد سمعانی، ابن عساکر و ابوالمعالی خطیری از وی دانش آموختند (نک: سمعانی، ابن عساکر، یاقوت، همانجاها). وی نزدیک به 33 سال در دمشق ماند (ابراهیم، 29)، اما به سبب هجو شمسالملوک اسماعیل بن بوری مجبور به ترک دمشق و اقامت در حلب گردید (ابن عساکر، ابن جوزی، همانجاها). سفر وی به حلب مصادف با دوران شکوفایی زندگی او بوده است. وی در حلب به مدح عمادالدین زنگی و دیگر فرمانروایان سلسلهٔ اتابکان زنگی پرداخت (نک: عمادالدین، 1/111، 115، 154) و سرپرستی کتابخانهٔ حلب به او واگذار گردید (صفدی، 5/113) و با ابن منیر طرابلسی، شاعر معاصر خویش، رقابت آغاز کرد (ابن قلانسی، همانجا؛ تدمری، 31) و سرانجام کارشان به مهاجات کشید (یاقوت، همانجا؛ ابن خلکان، 1/159؛ تدمری، 32؛ نیز نک: عمادالدین، 1/92- 95). ظاهراً ابن قیسرانی به سفر دلبستگی فراوان داشته است. چه، گزارشهایی دربارهٔ سفرهای وی به چند شهر در دست است: موصل (عمادالدین، 1/102)، بغداد (صفدی، همانجا)، انبار که خود در یکی از سرودههایش از اقامت در آن شهر یاد کرده است (نک: ابراهیم، 30)، شیزر (رکابی، 21)، معرهٔ که هنگام عبور از آن بر تربت ابوالعلاء معری حضور یافته و 2 بیت ستایشآمیز دربارهٔ وی سروده است (ابن ورودی، 2/85)، عَزاز اشغال شده (عمادالدین، 1/155-156)، انطاکیهٔ اشغالی در 540ق (همو، 1/99)، دمشق در 547ق (ابراهیم، 62)، گرچه برخی از این سفرها نیز ظاهراً به قصد دیدار ممدوحان و تقدیم مدایح خود به آنان بوده است (عمادالدین، 1/102). وی در آخرین سفر خود (548ق) به دعوت مجیرالدین آبق، وارد دمشق شد و در مجلس وی حضور یافت و به قصیدهای او را مدح گفت (ابن قلانسی، همانجا). وی پس از این دیدار بیمار شد و به گفتهٔ ابن عساکر (11/209) که خود از او عیادت کرده است، 10 روز پس از آن درگذشت و در مقبرهٔ باب الفرادیس دمشق مدفون گردید. گفتهاند که آخرین سفر وی به دمشق به سبب به هم خوردن مناسبات او با نورالدین بوده است (رکابی، 24)، اما در این باره دلیل روشنی بجز یکی از ابیات قصیدهای که عمادالدین (1/115-119) نقل کرده و ممکن است چنین گمانی ایجاد کند، در دست نیست. با این حال چون این قصیده در 547ق یعنی یک سال پیش از آخرین سفر وی به دمشق سروده شده، شاید بتوان آن را سرآغاز تیرگی روابط با نورالدین به شمار آورد، اگر چه به گفتهٔ عمادالدین (1/125) خانوادهٔ وی نزد نورالدین سخت محترم بودند و فرزند وی در حکومت او دارای مقام دیوانی بوده است و خود او نیز پس از سرودن قصیدهٔ یاد شده، در دمشق میزیسته است. به نظر میرسد که برقراری رابطه با مجیرالدین فرمانروای دمشق و ستایش او که احتمالاً ناشی از علاقهٔ ابن قیسرانی به بازگشت به این شهر بوده، با اجازهٔ الملک العادل صورت گرفته است، چه این امر پس از دیدار مجیرالدین آبق با نورالدین در حلب و گردن نهادن به اطاعت از وی بوده است (ابراهیم، 62). با اینهمه، الملک العادل، از اینکه میدید شاعر، مجیرالدین را بر وی ترجیح داده، دل چرکین شد و همین امر به تیرگی روابط میان امیر و شاعر انجامید. شعر ابن قیسرانی که بیشتر مدح و غزل است، مورد تحسین و ستایش معاصرانش بوده و چنانکه ویژگی دورهٔ اوست، آکنده از صنایع بدیعی مانند تجنیس و طباق است (نک: ابراهیم، 198-214)، اما از لحاظ سبک، شیوهٔ بیان و حتی تعابیر و تصویرهای شعری او متأثر از متنبی و ابوتمام است و به تعبیر درستتر تقلیدی از این دو شاعر بزرگ سدههای 3 و 4ق است. ابراهیم (ص 172-197) موارد بسیاری از این تقلید را به دست داده است؛ اما شهرت ابن قیسرانی بیش از هر چیز مرهون اشعاری است که بعدها به اشعار جهادی مشهور شده است و در آنجا مدح ممدوحین خویش و به ویژه عمادالدین و نورالدین زنگی را با وصف پیروزیهای آنان در جنگ با صلیبیان درآمیخته است و طبعاً در این اشعار از انگیزههای دینی برای تشویق و تهییج سپاهیان مسلمان سود جسته است (نک: ابراهیم، 140-150). وی در زمینهٔ مدح و نیز تقلید از شاعران پیشین، از ابن خیاط استاد خویش و نیز ابن حیّوس شاعر شامی که بسیار خود را به وی همبسته میدانست (عمادالدین، 1/96)، متأثر گردیده است، اما از هنرمندیها و زیرکیهای ابن حیوس در کار مدیحهسرایی محروم بوده است. در زمینهٔ اشعار تغزلی که به «ثغریّات» مشهور شده است، وی دارای استقلال بیشتری است و با تکیه بر احساسات راستین و شاعرانهٔ خویش (قس: ابراهیم، 226) گاه قطعاتی ظریف و دلنشین سروده است (نک: عمادالدین، 1/99، 101، 119، 120؛ ابراهیم، همانجا). بیشتر این سرودهها دربارهٔ زنان نصرانی است و او که سخت شیفتهٔ زیباییهای ظاهری بود، گاه عنان احساسات خویش را از کف میداد و در نتیجه سیمای آن شاعر ارجمند باوقار را که سودایی جز پیروزی مسلمانان بر صلیبیان ندارد و به برکت قصاید جهادی استوار و کوبندهٔ خود القابی چون شرفالدین، شرفالمعالی، عُدّهٔ الدین و مهذب الدین یافته (نک: یاقوت، 19/64؛ ابن خلکان، 4/458؛ صفدی، 5/112)، مخدوش ساخته است. در سفر به انطاکیه وی چندان شیفتهٔ زیبایی زنان نصرانی شد که بر ساکنان آن شهرِ شکست خورده و حتی بر اسیران که به آن زیبا رخان نزدیک بودند، غبطه میخورد (نک: عمادالدین، 1/100، خاصه بیت آخر). این حالت را در قطعههایی که دربارهٔ غلامی یهودی (همو، 1/140-141)، کنیزکی نصرانیِ آوازهخوان (همو، 1/120) و نیز مجالس عیش و طرب (همو، 1/119، 136-137) سروده است، نیز میتوان دید. در همین موارد خاص است که برخی شعر او را با شعر ابونواس قیاس کردهاند (نک: ابراهیم، 221-232). با اینهمه به نظر میرسد که وی در اشعار جهادی خود که ظاهراً بیشتر به انگیزهٔ ستایش ممدوحان میسروده، گاه از صداقت و اخلاص نیز برخوردار است، چندانکه در برخی موارد میتوان شعر او را ترجمان آرزوهای جامعهٔ مسلمان آن روزگار دانست (نک: ابراهیم، 155-160). با این حال خود در هیچیک از نبردهایی که به وصف آنها پرداخته، حضور نداشته (همو، 137) و مدایح او اغلب در ستایش نورالدین محمد زنگی بوده است (نک: عمادالدین، 1/102، 111، 115، 128، 129، 131، 133، 146، 154؛ صفدی، 5/113؛ ابوشامه، 2/38، 54؛ یاقوت، 19/17). قصاید جهادی او، با توجه به زمان سرودن هر یک، به قرار زیر است: 1. قصیدهای 22 بیتی در مدح تاجالملوک بوری بعد از شکستن محاصرهٔ دمشق در 522ق که ابوشامه (1/54، 55) نقل کرده است؛ 2. قصیدهای 30 بیتی در مدح عمادالدین زنگی بعد از باز پس گرفتن قلعهٔ بعرین (بارین) از صلیبیان در 534ق (همو، 2/34؛ رکابی، 25- 28)؛ 3. قصیدهای 28 بیتی به نقل از ابوشامه (2/37، 38) در مدح عمادالدین هنگام فتح شهر استراتژیک رُها در 539ق؛ 4. قصیدهای 46 بیتی در خریدهٔ عمادالدین کاتب (1/108-111) در تهنیت جمالالدین جواد، وزیر سیفالدین غازی حاکم موصل و برادر نورالدین زنگی، هنگام رفع خطر سقوط مجدد شهر رها به دست صلیبیان در 541ق؛ 5. قصیدهای 20 بیتی به روایت ابوشامه (2/55، 56) در مدح نورالدین زنگی هنگام پیروزی بر صلیبیان در یَغری در 543ق. ابوشامه (همانجا) این قصیده را مربوط به نبرد «بصری» دانسته است، اما احتمالاً در اصل کتاب همان یغری بوده که ناسخان به بصری تغییر دادهاند، زیرا ابن اثیر (11/134) 5 بیت از آن قصیده را در مورد جنگ یغرلی نقل کرده است (نک: ه د، 2/10)؛ 6. قصیدهای 52 بیتی به روایت ابوشامه (2/58 -60) در مدح نورالدین زنگی هنگام پیروزی بر صلیبیان در واقعهٔ انّب (آنب) در 544ق؛ همچنین قصیدهای در مدح نورالدین به دنبال همین نبرد مشتمل بر 19 بیت (همو، 2/56)؛ نیز قصیدهای 12 بیتی (همو، 2/60) در مدح نورالدین و دربارهٔ همین رویداد؛ 7. قصیدهای 51 بیتی به روایت ابوشامه (1/72-74) در مدح نورالدین به هنگام تسلط بر ژوسلین، فرمانده صلیبی، در 545ق. ابن قیسرانی دیوان شعری داشته که ابن عساکر (11/208) آن را نیکو شمرده است. عمادالدین کاتب (1/126) و ابوشامه (2/54) و یاقوت (19/65) آن را دیدهاند. صفدی (همانجا) حتی دست نویس خود شاعر را در اختیار داشته و قطعاتی از آن نیز نقل کرده است؛ اما آنچه اکنون از او در دست است، نسخهای است مشتمل بر 45 برگ که حدود سدهٔ 9ق نوشته شده و در دارالکتب قاهره محفوظ است (نک: سید، 1/435). به گفتهٔ محمود ابراهیم (ص 70، 71) در نسخهٔ یاد شده آنچه ابوشامه در الروضتین آورده و نیز بیشتر اشعاری که عمادالدین کاتب، ابن اثیر، یاقوت و ابن خلکان نقل کردهاند، موجود نیست. همو (ص 72) به اوراقی مشتمل بر اشعار ابن قیسرانی در موزهٔ بریتانیا اشاره کرده است. از میان منابع موجود بیشترین مقدار از شعر او را عمادالدین کاتب (جم) نقل کرده که مشتمل بر 762 بیت است.