اِبْنِ قَلاقِس، ابوالفتوح نصرالله بن عبدالله بن مخلوف بن علی بن عبدالقویّ اسکندری ملقّب به قاضی اعزّ (ربیعالا¸خر 532 - شوال 567/ دسامبر 1137 - ژوئن 1172)، ادیب و شاعر اواخر عصر فاطمیان و اوایل عصر ایوبیان در مصر. وی در اسکندریه به دنیا آمد و در همانجا پرورش یافت (یاقوت، 19/226؛ ابوشامه، 1/205)، تحصیلات خود را در اسکندریه و قاهره نزد ابوطاهر سلفی و دیگر علمای عصرخود به پایان برد (یاقوت، همانجا؛ بستانی ) و احتمالاً مدتی نیز در الازهر قاهره، و مدرسهٔ حافظیهٔ اسکندریه درس خواند (قس: زرکلی، 8/25؛ بستانی ). مدایح بسیاری که وی دربارهٔ استاد خود سلفی سروده، حاکی از پیوند عاطفی عمیقی است که شاگرد با استاد خود داشته است (نک: ابن خلکان، 5/385؛ ابن قلاقس، جم). به درستی نمیدانیم که ابن قلاقس از چه زمانی به سرودن شعر پرداخت، اما قدیمترین شعر دیوانش قصیدهای است که در 555ق در مدح ابوالمکارم هبهٔالله مصری سروده است (نک: ابن قلاقس، 383). ابن قلاقس رغبت بسیاری به سیر و سیاحت داشت، چنانکه خود او در یکی از اشعارش (ص 153) بهترین یاران و ندیمان خود را دریانوردان و شتربانان دانسته است. وی در 563ق، شاید به قصد پرهیز از آشوبهایی که در مصر به پا شده بود، به صقلیه (سیسیل) رفت (عمادالدین، 1/152، به نقل از خود او؛ ابن خلکان، 5/388)، اما بیگمان انتخاب صقلیه هم خالی از طمع بهرهوری از صلات حاکمان آن دیار نبود، زیرا اشعاری که در مدح آنان سروده، متعدد است (نک: ابن قلاقس، 145-147، 523 بیت 26 به بعد؛ عمادالدین، 1/147-149، به نقل از الزهر الباسم ) و احتمالاً دوستان او در صقلیه نیز که وی با آنان مکاتبه داشت، او را به این سفر تشویق کرده بودند (فریح، 19، ابن قلاقس، 224، 411). در صقلیه به خدمت امیر ابوالقاسم بن حمود بن حَجَر درآمد و کتاب الزّهر الباسم فی اوصاف ابی القاسم را در ذکر فضایل او نوشت (ابن خلکان، همانجا). برخی (همو، 6/218) گفتهاند که وی مدتی نیز در خدمت گیوم دوم نُرماندی حاکم صقلیه بوده، با آنکه تردیدهایی در این مورد ابراز شده (نک: عباس، 287- 288)، اما مدیحهای که شاعر دربارهٔ او سروده است، این نظر را تقویت میکند (نک: ابن قلاقس، 145-147). مدت اقامت وی در صقلیه به درستی معلوم نیست، اما میدانیم که چندی بعد در اسکندریه بوده است (نک: ابن ظافر، 396؛ ابن خلکان، همانجا؛ قس: ابن قلاقس، 169- 195، اشعاری که در مدح امرای ایوبی سروده است). اقامت او در اسکندریه چند ماهی بیشتر به طول نینجامید و دانسته نیست که آیا ارتباطش با قاضی فاضل عبدالرحیم بن علی بیسانی در همین ایام بوده است یا قبل از رفتن او به صقلیه (نک: ابن خلکان، 5/385؛ ابن قلاقس، 516 - 528). وی در 565ق به یمن رفت و در عدن به مدح وزیر یاسر بن بلال که در آن زمان نیابت حکومت یمن را برعهده داشت، پرداخت و از بخششهای فراوان او بهرهمند شد (ابن قلاقس، 159-161؛ ابن خلکان، 5/386؛ زرکلی، همانجا). از 565ق تا ح 567ق او را در شهرهای مختلفی چون عدن، زَبید و عَیذاب مییابیم (نک: ابن قلاقس، 155، 159؛ زرکلی، همانجا؛ بستانی ). برخی از جمله یاقوت (19/226) سفر او به صقلیه را در 565ق و عزیمتش به یمن را در 563ق دانسته، اما با توجه به تاریخ مدایحی که وی در یمن و صقلیه سروده (نک: ص 153، 155، 162، جم). این نظر درست نمینماید (نک: فریح، 18)، گرچه برخی نیز احتمال دادهاند که وی میان 563 و 565ق یکبار به صقلیه و دوبار به یمن سفر کرده باشد (فروخ، 3/342). وی چندی بعد (565 یا 566ق) از راه دریا و به قصد تجارت به اسکندریه باز میگشت که کشتی او در نزدیکی دَهْلَک درهم شکست و بخش اعظم داراییهای او از جمله بسیاری از کتب و آثارش از میان رفت. شاعر خود را به دهلک رساند و از لطف و یاری ابن ابی السّداد، سلطان آنجا برخوردار شد. مدتی نیز در خدمت وی به کتابت پرداخت، اما چون اقامتش در آن سامان به درازا کشید، دلتنگ شد و عزم سفر کرد و از طریق زبید به عدن بازگشت (زرکلی، همانجا؛ بستانی ). خبری که دربارهٔ نابودی همهٔ داراییهای او در دریا و بدرفتاری حاکم دهلک با او و جز آن در مآخذ آمده است، با توجه به آنچه زرکلی از یکی از نامههای او نقل کرده، نادرست مینماید (زرکلی، همانجا). برخی ( 2 EI) غرق شدن کشتی او را یکبار در بازگشت از صقلیه و بار دیگر در بازگشت از یمن نوشتهاند، وی در مراجعت از یمن در عیذاب درگذشت و همانجا مدفون شد (عمادالدین، 1/145؛ یاقوت، همانجا). ابن قلاقس برخلاف ادعای خود (ابن قلاقس، 371، بیت 23)، همانند بیشتر مدیحه سرایان آن روزگار، شعر را برای تأمین معاش و گذران زندگی خود میسرود، چنانکه مدایح او بیشترین حجم دیوانش را تشکیل میدهد. روشن است که وی وابستگی سیاسی و یا اعتقادی خاصی نیز جز آنچه اهداف مادیش ایجاب میکرده، نداشته است. لذا گاه او را در مصر مداح فاطمیان میبینیم (نک: همو، 269) و اندکی بعد مداح دشمنان آنان، ایوبیان (همو، 169، 195، جم؛ ابن تغری بردی، 6/59)؛ گاه در صقلیه در کنار ابوالقاسم بن حَمّود صقلی فرمانده مسلمانان (ابن قلاقس، 135، 240، جم) و گاه ثناگوی دشمنانِ مسیحی آنان میبینیم (نک: همو، 145-147). وی در کار شعر نیز همین روش را اختیار کرده و پای بند سبک شعری ثابتی نیست. گاه همانند شعرای جاهلی به زاری بر اطلال و دمن و ستایش ممدوح میپردازد (نک: همو، 182، 281-283، 294- 295) و گاه همچون شعرای اندلسی، به وصف مناظر زیبای طبیعت (مثلاً نک: همو، 153-154، 229-230، 311-313، 390، 606) و یا وصف شراب و مجالس لهو و تغزل پرداخته است (مثلاً نک: همو، 199-201، 339-340). دیوان شعر او از هجا هم خالی نیست. هجوهای او گاه به صورت قطعات کوتاه و گاه در ابیاتی ضمن قصاید دیگر آمده و حاکی از گرایش او به طنز و ریشخند است (نک: فریح، 39- 41). از ویژگیهای عمومی شعر او بیان ساده و بیپیرایه، اعتدال در به کارگیری محسّنات بدیعی و البته با بهرهگیری از الفاظ و تعابیر تکراری پیشینیان است. قطعاتی از نثر متصنع او را نیز عمادالدین کاتب (1/146-152) و زرکلی (8/25) نقل کردهاند. آثار: 1. دیوان. نخستین بار گزیدهای از آن به کوشش خلیل بک مطران در قاهره (1323ق/1905م) به چاپ رسید، اما متن کامل آن را سهام فریح با مقدمهای مبسوط در شرح حال و آثار و اسلوب ادبی ابن قلاقس در کویت (1408ق/1988م) منتشر ساخته است؛ 2. الزهر الباسم فی اوصاف ابی القاسم. متن کامل این کتاب که پیشتر از آن یاد کردیم، اکنون در دست نیست، اما قطعههای کوتاهی از نظم و نثر آن ضمن خریدهٔ القصر عمادالدین کاتب (1/146- 165) نقل شده است؛ 3. دیوان ترسل یا ترسل، که مجموعهٔ رسایل اوست و نسخهای از آن در کتابخانهٔ تیموریه موجود است ( 2 EI). زرکلی در شرح حال ابن قلاقس از این کتاب بهرهٔ بسیار برده است (8/24-26). دو کتاب دیگر نیز به وی منسوب است: روضهٔ الازهار فی طبقات الشعراء (صفدی، 1/54) و مواطر الخواطر که ظاهراً برگزیدههایی از اشعار و رسایل او بوده است (زرکلی، 8/25).