آفتاب
ورود | عضویت
جمعه ۱۴ بهمن ۱۴۰۱ ۱۱:۰۱
  • اخبار
    • اخبار سیاسی
    • اخبار اقتصادی
    • اخبار فرهنگی
    • اخبار ورزشی
    • اخبار اجتماعی
    • اخبار فناوری
    • اخبار سلامت
    • اخبار ایران و جهان
    • پیشخوان روزنامه ها
  • دانش سرا
    • مقالات
    • کتاب الکترونیکی
    • دانستنی ها
    • لینک های مفید
    • فرهنگ فیلم
    • لغت نامه دهخدا
    • دائره المعارف
    • کتابهای منتشر شده
    • بانک های اطلاعاتی
  • چندرسانه ای
    • 60 ثانیه با اخبار
    • کیوسک آفتاب
    • فیلم
    • عکس
    • پادکست
    • اینفوگرافی
    • آفتاب پلاس
  • دیجیتال مارکتینگ
    • خدمات دیجیتال مارکتینگ
    • نیازمندیها
    • بانک مشاغل
    • وبگردی
    • بنر
    • مشاوره کسب و کار
    • رپورتاژ آگهی
    • کمپین
    • خدمات
    • سایتچین
  • گردشگری
    • مجله گردشگری آفتاب
    • گزارش لحظه ای جاده ها
    • نقشه ترافیک تهران
  • تفریح و سرگرمی
    • شبکه های اجتماعی
    • موسیقی
    • فیلم و سریال
    • تئاتر
    • آشپزی
    • کارت تبریک
    • فیلم های سینما
    • بازی های اینترنتی
    • شعر و ادب
    • گل و گیاه
    • ضرب‌المثل
    • فتوبلاگ
    • سخن بزرگان
    • تعبیر خواب
    • داستان سرا
    • فال و طالع بینی
    • چیستان
    • شخصیت‌ها
    • لطیفه

دائره المعارف بزرگ اسلامی

جلد یکم (آب - آل داوود)

جلد دوم (آل رشید - ابن ازرق)

جلد سوم (ابن ازرق - ابن سیرین)

جلد چهارم (ابن سینا - ابن میسر)

جلد پنجم (ابن میمون - ابوالعر قلانسی)

جلد ششم (ابوعزه - احمدبن عبدالملک بن شهید)

جلد هفتم (احمد بن علویه - ازبک خان)

جلد هشتم (ازبکستان - اشبیلیه)

جلد نهم (اشتب - البیره)

جلد دهم (البیری - باباطاهر)

جلد یازدهم (بابافرج تبریزی - برماوی)

جلد دوازدهم (برمکیان - بوسنوی)

ابن قریه

اِبْن‌ِ قِرَیّه‌، ابوسلیمان‌ ایوب‌ بن‌ زید (د 84ق‌/703م‌)، خطیب‌ بلیغ‌ که‌ به‌ مادر یا جده‌اش‌ القرّیّه‌ انتساب‌ یافته‌ است‌ (ابن‌ قتیبه‌، المعارف‌، 404؛ ابن‌ خلکان‌، 1/251). زندگی‌ نامهٔ او مانند شرح‌ احوال‌ اکثر خطیبیان‌ و شاعران‌ معاصرش‌ از چند روایت‌ افسانه‌آمیز تشکیل‌ یافته‌ که‌ صحت‌ همهٔ آنها محل‌ّ تردید است‌ و تنها می‌توان‌ به‌ این‌ امید بست‌ که‌ شاید خطوط اصلی‌ آنها، بازتاب‌ مبهمی‌ از زندگی‌ واقعی‌ او باشد. ابوالفرج‌ اصفهانی‌ (2/3، 9) حتی‌ وجود او را قاطعانه‌ طی‌ روایتی‌ که‌ به‌ اصمعی‌ می‌رسد، خیالی‌ و ساختگی‌ دانسته‌ و نامش‌ را با مجنون‌ عامری‌ در یک‌ صف‌ نهاده‌ است‌. همهٔ روایاتی‌ که‌ دربارهٔ او به‌ دست‌ ما رسیده‌، برفصاحت‌ و سخندانی‌ او تکیه‌ دارد. وی‌ مانند اکثر قریب‌ به‌ اتفاق‌ خطیبان‌ و شاعران‌ بدوی‌ از هنر نوشتن‌ و خواندن‌ بی‌بهره‌ بود، اما منابع‌ ما همه‌ به‌ این‌ نکته‌ اصرار ورزیده‌اند و گویی‌ خواسته‌اند از این‌ راه‌، نبوغ‌ او را در سخنوری‌ بهتر متجلی‌ سازند (مثلاً نک: ابن‌ خلکان‌، همانجا). جاحظ، البیان‌، 1/33-34) با لحنی‌ انتقادآمیز اشاره‌ می‌کند که‌ نام‌ وی‌ از نام‌ سحبان‌ بن‌ وائل‌ نزد عامه‌ مشهورتر است‌ (قس‌: همو، الحیوان‌، 2/104) و بدین‌ سان‌ گویی‌ آنچنانکه‌ معمول‌ همگان‌ است‌، مقام‌ او را ارج‌ نمی‌نهد. روایات‌ ما غالباً گرد رابطهٔ او با حجاج‌ بن‌ یوسف‌ دور می‌زند. بخش‌ نخستین‌ این‌ روایات‌ بسیار متأخر است‌ و ما کهن‌تر از ابن‌ خلکان‌ در سدهٔ 7ق‌ چیزی‌ نیافته‌ایم‌ و البته‌ منبع‌ او نیز ناشناخته‌ است‌. مایهٔ اصلی‌ داستان‌، یکی‌ امّی‌ بودن‌ و دیگر فصاحت‌ اوست‌. ابن‌ قریه‌ در یکی‌ از سالها بر اثر خشکسالی‌ به‌ عین‌ التمر آمد و در آنجا برخوانی‌ که‌ والی‌ بر تهی‌دستان‌ می‌گسترد، حاضر شد. روزی‌ حجاج‌ نامه‌ای‌ برای‌ عامل‌ خود نوشت‌ و در آن‌ زبانی‌ بس‌ غریب‌ - که‌ بی‌گمان‌ زبان‌ اهل‌ بادیه‌ بود - به‌ کار بست‌، چنانکه‌ عامل‌ از فهم‌ کلام‌ حجاج‌ فروماند. ابن‌ قریه‌ که‌ از ماجرا آگاه‌ شده‌ بود، خواست‌ تا نامه‌ را برای‌ او بخواند. عامل‌ عین‌ التمر چون‌ از سخندانی‌ او آگاهی‌ یافت‌، خواست‌ که‌ پاسخ‌ نامهٔ حجاج‌ را هم‌ املا کند. پس‌ چون‌ نامه‌ به‌ دست‌ حجاج‌ رسید، دانست‌ که‌ این‌ نثر، نثر کاتبان‌ دیوانی‌ نیست‌. از این‌ رو خواست‌ تا نویسنده‌ را نزد وی‌ فرستند. بدین‌سان‌ سخندان‌ بدوی‌ به‌ دستگاه‌ حجاج‌ راه‌ یافت‌ (ابن‌ خلکان‌، همانجا؛ صفدی‌، 10/39-40؛ ابن‌ شاکر، 3/269-270). این‌ روایت‌ که‌ شاید چندین‌ قرن‌ پس‌ از مرگ‌ ابن‌ قریه‌ ساخته‌ شده‌ باشد، در واقع‌ مقدمه‌ای‌ است‌ برای‌ ماجراهایی‌ که‌ پس‌ از آن‌ با حجاج‌ داشت‌. این‌ دسته‌ از روایات‌ هم‌، با آنکه‌ نسبتاً کهن‌ است‌ و از سدهٔ 3ق‌ آغاز شده‌، اگر سراسر ساختگی‌ نباشد، تردید نیست‌ که‌ جعل‌ بسیار در آنها راه‌ یافته‌ و در قالب‌ زیبا و دلنشین‌ افسانه‌های‌ کهن‌ عرب‌ درآمده‌ است‌. ابن‌ قتیبه‌ یکبار در المعارف‌ (همانجا) اشارهٔ مختصری‌ کرده‌ گوید؟ وی‌ که‌ خطیبی‌ سخندان‌ بود، به‌ حجاج‌ پیوست‌ و حجاج‌ به‌ اتهام‌ گرایش‌ به‌ ابن‌ اشعث‌ به‌ قتلش‌ رسانید، اما دینوری‌ در اخبار الطوال‌ (ص‌ 318-323) این‌ ماجرا را با تفصیل‌ بسیار شرح‌ داده‌ و ظاهراً از همین‌ کتاب‌ است‌ که‌ روایت‌ با شاخ‌ و برگهایی‌ تازه‌ به‌ کتب‌ دیگر، خاصه‌ ابن‌ خلکان‌ (1/251- 254)، راه‌ یافته‌ است‌. حجاج‌ او را به‌ رسالت‌ نزد ابن‌ اشعث‌ فرستاد، اما ابن‌ اشعث‌ وی‌ را به‌ بهانهٔ عدالت‌ خواهی‌ و امید پیروزی‌ به‌ خود جلب‌ کرد و حتی‌ او را بر آن‌ داشت‌ که‌ نامه‌ای‌ به‌ زبانی‌ شیوا برای‌ حجاج‌ املا کند. البته‌ حجاج‌، چنانکه‌ ابن‌ قریه‌ حدس‌ زده‌ بود، بی‌درنگ‌ دانست‌ که‌ نامه‌ را چه‌ کسی‌ املا کرده‌ است‌. پس‌ از چندی‌ قیام‌ ابن‌ اشعث‌ به‌ شکست‌ انجامید و ابن‌ قریه‌ اسیر حجاج‌ شد. اینک‌ صحنه‌ای‌ که‌ حجاج‌ خشمگین‌ در یک‌ سوی‌ آن‌ ایستاده‌ و ابن‌ قریهٔ شیرین‌ زبان‌، اما دست‌ از جان‌ شسته‌ در سوی‌ دیگر آن‌، موقعیت‌ بس‌ مناسب‌ فراهم‌ می‌آورد تا راویان‌، هیجان‌ انگیزترین‌ و حکیمانه‌ترین‌ سخنان‌ را به‌ ابن‌ قریه‌ نسبت‌ دهند و یا اگر اندک‌ مایه‌ای‌ از حقیقت‌ موجود بوده‌ است‌، آن‌ را آب‌ و رنگ‌ فراوان‌ بخشند. همهٔ این‌ گفتارها را دینوری‌ (همانجا) و پس‌ از او ابن‌ خلکان‌ (همانجا) نقل‌ کرده‌اند. زیباترین‌ بخشهای‌ این‌ سخنان‌ را برخی‌ از منابع‌ سدهٔ 4ق‌ نیز آورده‌اند (مثلاً طبری‌، 2/1127- 1128) و از جملهٔ آنهاست‌ این‌ مثل‌ معروف‌ که‌ «لکل‌ّ جواد کَبوهٔ و لکل‌ّ حلیم‌ هَفوهٔ». عاقبت‌ حجاج‌ با همهٔ شیفتگیی‌ که‌ نسبت‌ به‌ سخنان‌ او ابراز می‌داشت‌، دست‌ از قتل‌ وی‌ برنداشت‌. دینوری‌ (ص‌ 323) در صحنهٔ دلخراشی‌ شرح‌ می‌دهد که‌ چگونه‌ حجاج‌ به‌ دست‌ خود خون‌ او را ریخت‌؛ اما روایات‌ در این‌ باب‌ مختلف‌ است‌: طبری‌ (همانجا) گوید که‌ جلاد سر او را زد و مسعودی‌ (3/140) به‌ 3 روایت‌ اشاره‌ دارد. روایت‌ طبری‌ با بخشی‌ از حکایتها تفاوت‌ دارد. وی‌ می‌نویسد که‌ ابن‌ قریه‌ پس‌ از شکست‌ ابن‌ اشعث‌، چندی‌ در خدمت‌ حوشب‌، عامل‌ حجاج‌ بر کوفه‌، بود، تا روزی‌ نامهٔ حجاج‌ که‌ خواسته‌ بود ابن‌ قریه‌ را در بند نزد وی‌ بفرستد، رسید. گویا از زبان‌ ابن‌ قریه‌ سخنان‌ کوتاه‌ مسجع‌ نیمه‌ موزون‌ و سراپا حکمت‌آموز یا نکته‌آمیز و یا گاه‌ به‌ ظاهر عمیق‌ و خردمندانه‌، که‌ ویژهٔ کلمات‌ قصار عربی‌ است‌، در سده‌های‌ 3 و 4ق‌ فراوان‌ نقل‌ می‌شد. زیرا علاوه‌ بر گفت‌وگوی‌ مفصل‌ او با حجاج‌ که‌ حتی‌ شامل‌ اظهار نظرهای‌ بسیار مفصل‌ دربارهٔ قبایل‌ مختلف‌ عرب‌ هم‌ می‌شود (نک: ابن‌ خلکان‌، 1/252-253)، گفتارهای‌ دیگری‌ نیز که‌ گاه‌ سخت‌ گونه‌گون‌ است‌، به‌ وی‌ نسبت‌ داده‌اند. مثلاً حجاج‌ که‌ قصد خواستگاری‌ از زنی‌ شریف‌ داشت‌، از او سخنی‌ سخت‌ موجز و در عین‌ حال‌ بلیغ‌ می‌طلبد و سپس‌ هنگام‌ طلاق‌ دادن‌ زن‌، همین‌ تقاضا را تکرار می‌کند (ابن‌ قتیبه‌، عیون‌، 2/209، 3/69). جای‌دیگروی‌ دربارهٔزنان‌ باحجاج‌ گفت‌وگومی‌کند (مسعودی‌، 3/172)، از جانب‌ حجاج‌ نامه‌ای‌ برای‌ عبدالملک‌ املا می‌کند (ابوهلال‌ عسکری‌، 81) و از انتخاب‌ محل‌ و ساختن‌ شهر واسط توسط حجاج‌ انتقاد می‌کند (بلاذری‌، 288). جاحظ ( المحاسن‌، 9) داستان‌ شیرین‌ سخنی‌ او را به‌ دربار عبدالملک‌ نیز کشانده‌ است‌، اما این‌ سخن‌ به‌ کلی‌ ناممکن‌ می‌نماید، خاصه‌ که‌ در هیچ‌یک‌ از منابع‌ کهن‌ به‌ آن‌ اشاره‌ای‌ نرفته‌ است‌. منابع‌ متأخرتر مانند سمعانی‌ (10/406) و ابن‌ اثیر (3/33) هم‌ آن‌ را نقل‌ کرده‌اند.

درباره ما

  • درباره آفتاب
  • قوانین و مقررات
  • سیاست حفظ حریم خصوصی
  • راهنمای آفتاب
  • نقشه سایت

تماس با ما

+۹۸ ۲۱ ۸۸۰۰ ۰۵۳۴

تلگرام آفتاب

اینستاگرام آفتاب

+۹۸ ۲۱ ۸۸۰۰ ۷۱ ۳۲

ایران، تهران، امیرآباد شمالی خیابان هفتم کوچه سوم پلاک ۳

پشتیبانی آفتاب

همکاری در کسب و کار

  • آگهی رایگان
  • تبلیغات در آفتاب
  • مشاوره کسب و کار

خبرنامه

برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیک خود را وارد نمایید
عضویت
کلیه حقوق این سایت برای شرکت شبکه ی اینترنتی آفتاب محفوظ است.