اِبْنِ عَساکِر، نام تنی چند از دودمان بنی عساکر که پس از درگذشت ابوالقاسم علی بن عساکر چهرهٔ نامدار این خاندان به این عنوان خوانده شدند. شهرت و پایگاه علمی و اجتماعی بنی عساکر بیشتر به سبب نفوذ و اقتدار قاضیان و فقیهان بنام شافعی اشعری است که از میان آنان برخاستهاند. اینان نزدیک به 200 سال (470-660ق) با وجود دشمنی و رقابت حنبلیان، در دمشق و خطهٔ شام شوکت و اعتبار فراوان داشتند (ابن جوزی، یوسف، 8(1)/336؛ سبکی، 7/70؛ نعیمی، 1/85). معروفترین افراد این خاندان عبارتند از: 1. ابومحمد حسن بن هبهٔالله بن عبدالله بن حسین دمشقی شافعی (470-519ق/1077- 1125م)، از نصر مقدسی حدیث شنید و با او مصاحبت داشت. وی در صرف و نحو به استادی رسید و در فقه از سران شافعیان دمشق شد. ازدواج وی با دختر قاضی دمشق ابوالفضل یحیی قرشی از خاندان اموی تبار و سرشناس بنی قرشی و نیز ازدواج ابوبکر سلمی محمد بن علی (د 564ق) شافعی، خطیب پرآوازهٔ جامع دمشق با تنها دختر حسن شهرت و اعتبار او را در آن دیار بالا برد (ابن جوزی، یوسف، همانجا؛ سبکی، همانجا؛ نعیمی، 1/101، 181-182؛ ابن عماد، 4/105؛ دانشنامه ). دانشمندان و قاضیان این 3 خاندان (بنی عساکر، بنی قرشی، بنی سلمی) از سدهٔ 5 تا 7ق/11 تا 13م در جریان تحولات فکری و رویدادهای اجتماعی دمشق نقشی فعال داشتهاند. 2. صائنالدین هبهٔالله بن حسن بن هبهٔالله (488-563ق/ 1095- 1168م)، برادر بزرگ ابوالقاسم علی که کنیهاش را ابوالحسن (اسنوی، 2/215) و ابوالحسین (نعیمی، 1/416) نوشتهاند. وی در دمشق زاده شد و در این شهر به دانش اندوزی پرداخت. وجوه قرائات را از ابوالحوش سُبیع بن قیراط و احمد بن محمد بن خلف اندلسی، حدیث را از ابوالقاسم نسیب، ابوطاهر حنائی و ابوالحسن موازینی و فقه را از جمالالاسلام ابوالحسن ابن مسلم و نصرالله مصّیصی فرا گرفت (اسنوی، همانجا؛ نعیمی، 1/416-417). در 510ق (ابن خلکان، 3/311؛ 520ق) به بغداد رفت و از گروهی محدثان آنجا از جمله ابوالقاسم ابن المهتدی بالله، ابوطالب زینبی و جز آنان حدیث شنید و در مدرسهٔ نظامیه از اسعد میهنی، فقه، از ابوالفتح ابن برهان، اصول فقه و از ابوعبدالله ابن کُدَیّه اصول دین و کلام آموخت (ابن خلکان، اسنوی، نعیمی، همانجاها). صائن در 511ق به حج رفت و در مکه و کوفه حدیث شنید و در دانش به پایگاهی بلند دست یافت (یاقوت، ادبا، 13/84). در بازگشت به دمشق (514ق) نخست در مدرسهٔ امینیه، معید درس ابوالحسن جمالالاسلام ابن مسلم شد و پس از آن در مدرسهٔ غزالیه و نیز در مقصورهٔ غربی جامع دمشق به تدریس و افتا پرداخت (ابن خلکان، همانجا؛ ابن کثیر، 12/294؛ اسنوی، همانجا). وی از پذیرش مناصب رسمی همچون نیابت قضا و خطابت جامع دمشق پرهیز داشت و روزگار را به تدریس و افتا و نوشتن حدیث گذراند. وی گذشته از قرائات در نحو و لغت و سرودن شعر نیز دست داشت (اسنوی، 2/216؛ نعیمی، 1/417- 418). از جمله کسانی که از وی حدیث شنیدند و روایت کردند، باید از برادرش ابوالقاسم علی و پسر وی قاسم، قاضی شمسالدین ابونصر ابن شیرازی و عبدالرحیم سمعانی و ابوالقاسم ابن صصری و نیز تاجالامناء احمد و فخرالدین عبدالرحمان پسران برادرش محمد نام برد (نعیمی، همانجا؛ سبکی، 8/106). صائنالدین در پایان عمر مفلوج شد و چون درگذشت، در آرامگاه پدر در بابالصغیر دمشق به خاک سپرده شد. از وی فرزندی به جای نماند. 3. ابوالقاسم علی بن حسن بن هبهٔالله شافعی دمشقی (اول محرم 499-11 رجب 571ق/13 سپتامبر 1105- 25 ژانویهٔ 1176م)، برجستهترین فرد از خاندان ابن عساکر که در دمشق زاده شد و همانجا درگذشت (ابن جوزی، عبدالرحمان، 10/261؛ یاقوت، همان، 13/74- 75). وی به سبب حفظ و روایت احادیث بسیار، کثرت سفرهای علمی و استفاده از مشایخ بزرگ در شهرهای اسلامی و نیز تألیف اثر چشمگیر تاریخ بزرگ دمشق در شمار یکی از بزرگترین حافظان حدیث و نویسندگان تاریخ در روزگار خویش درآمد (ابن خلکان، 3/309-310). از عنوان ابن عساکر که به صورت شهرت خانوادگی او درآمد، در نسب نامهٔ پدرانش نشانی نیست، بنابراین شاید این نام از خاندان مادرش ام قاسم دختر قاضی ابوالفضل یحیی بن علی قرشی گرفته شده باشد (ابن جوزی، یوسف، همانجا). دوران زندگی ابن عساکر با انقراض سلاجقهٔ شام و روزگار حکمرانی نورالدین زنگی (د 569ق/1174م) و صلاحالدین ایوبی (د 589ق/1193م) بر مناطق شام تقارن داشت. سیاست مذهبی نورالدین زنگی و جانشینان وی و نیز ایوبیان بر مبارزه با تبلیغات فاطمیان شیعی مذهب و حمایت از مذاهب اهل سنت و پیروان حدیث استوار بود، از این رو کار گردآوری و روایت حدیث در روزگار ابن عساکر سخت بالا گرفت و خود وی در این زمینه به چهرهای درخشان بدل گشت. تحصیلات ابتدایی ابن عساکر از 6 سالگی در دمشق آغاز شد. پدرش، برادر بزرگش صائن و نیای مادریش از جمله نخستین استادان او در حدیث و فقه بودند (یاقوت، همان، 13/74). سپس از سُبیع بن قیراط، ابوالقاسم ابن نسیب، ابوطاهر حنائی، جمالالاسلام ابوالحسن علی سلمی، ابوالبرکات ابن عبد حارثی و دیگران قرآن، حدیث، فقه و خلاف و اصول آموخت. ابن عساکر در جامع اموی و مدارس امینیه، عمادیه، غزالیهٔ دمشق به دانش اندوزی پرداخت (ابن جوزی، یوسف، همانجا؛ ذهبی، المختصر، 302؛ ابن قاضی شهبه، 2/5 -6؛ نعیمی، 1/84 - 85، 180-183، 407- 408). وی پس از درگذشت پدر برای ادامهٔ تحصیل بار سفر بست و نخست به بغداد، مرکز بزرگ علوم دینی آن روزگار روی آورد (520ق) و در مدرسهٔ نظامیه و دیگر حوزههای علمیهٔ آن شهر حدیث شنید و فقه و خلاف و نحو آموخت (ذهبی، همان، 301-302، سیر، 20/554 - 555). در 521ق به مکه رفت و حج گزارد. وی در مکه و مدینه از کسان بسیاری حدیث شنید و خود نیز حدیث گفت (ابن جوزی، یوسف، 8(1)/337؛ ذهبی، همانجا). در بازگشت از مکه تا 525ق در بغداد ماند و از استادان نظامیه و دیگربزرگان دارالخلافه ازجمله ابوالقاسم هبهٔاللهبن حصین، ابوالحسن علی بن عبدالواحد دینوری و هبهٔالله شروطی حدیث آموخت. در این هنگام بینش علمی و معلومات و محفوظات او اعجاب بغدادیان را برانگیخت (ذهبی، المختصر، 301، تذکره، 4/1328؛ ابن خلکان، 3/309؛ یاقوت، همان، 13/84). در خلال 5 سالی که در بغداد بود، از شهرهای کوفه، موصل، رحبه، دیار بکر و نیز جزیره دیدار کرد و با محدثان و حافظان حدیث گفت و شنید داشت. آنگاه به دمشق بازگشت و ازدواج کرد و در 527ق پسرش قاسم به دنیا آمد که بعدها کاتب و راوی آثار پدر شد (همان، 13/75-76؛ بستانی، 3/374). دومین سفر ابن عساکر در 529ق به قصد خراسان و از راه آذربایجان آغاز شد. وی در این سفر با ابوسعد عبدالحریم سمعانی صاحب کتاب الانساب در مرو دیدار کرد و همراه او به نیشابور و هرات رفت (ذهبی، المختصر، همانجا؛ یاقوت، همانجا؛ ابن خلکان، 3/309؛ دانشنامه ). ابن عساکر در این سفر 4 ساله در نیشابور، مرو، فزار، سرخس، ابیورد، طوس، بسطام، بیهق، دامغان، زنجان، تبریز، ری، اصفهان، حلوان و همدان حدیث گفت و حدیث شنید (ذهبی، سیر، 20/555 - 556؛ سیوطی، 476) و کتاب الاربعین البلدانیهٔ را مشتمل بر روایت 40 حدیث از 40 محدث در 40 شهر نوشت (یاقوت، همان، 13/78؛ آلوارت، شم .(1466 سفرهای علمی ابن عساکر از 520ق تا 533ق به درازا کشید و سرانجام با ره آوردی بیمانند از شنیدهها و نوشتههایی در باب روایات و احادیث چون مسند احمد بن حنبل و مسند ابویعلی موصلی به دمشق بازگشت (ذهبی، المختصر، همانجا؛ اسنوی، 2/216). شمار مشایخ او را در حدیث بالغ بر 300 ،1مرد و بیش از 80 زن نوشتهاند که بسیاری از آنان از همان دورهٔ خردسالی به او اجازهٔ روایت داده بودند (یاقوت، همان، 13/76؛ ذهبی، سیر، 20/556 - 558). از این پس (533 ق) دورهٔ 40 سالهٔ تألیف و تصنیف و فعالیتهای آموزشی ابن عساکر آغاز میشود و تا واپسین روزهای زندگی او ادامه مییابد. تشکیل و ترتیب مجالس املا، در فضائل خلفا و فنون دیگر که گاه به 408 مجلس در یک فن میرسید، استخراج مشایخ استادان خود از جمله ابوغالب بنائی، ابوالمعالی عبدالله بن احمد حلوانی، ابوعبدالله فراوی، ابوسعد سمعانی، ابوالحسن سلمی و تألیف دیگر آثار از ثمرات علمی او در این دوره است (یاقوت، همان، 13/80 -82؛ ذهبی، همان، 20/562). پایگاه والای ابن عساکر در مذهب شافعی و در حفظ و روایت احادیث، از بزرگان آن زمان چون سلفی، ابن ناصر سلامی، ابوموسی مدینی و ابوالعلاء عطار همدانی فراتر میرفت (سیوطی، همانجا) و طالبان علم را از همهٔ شهرها به سوی او میکشید. شاگردان و راویان ابن عساکر بسیار زیاد و غالب آنان از فقیهان رجال حدیث در روزگار خود بودهاند (در این باره، نک: ذهبی، المختصر، همانجا، تذکره، 4/1328، 1329؛ ابن جوزی، یوسف، 8(1)/337؛ نعیمی، 1/101، 167، 182، 221، 283، 473، 2/154، 302، 441-442). با وجود بیاعتنایی ابن عساکر به حاکمان و صاحبان قدرت، نورالدین زنگی حکمران شام همواره او را بزرگ میداشت و علاوه بر تشویق و حمایتی که از او در تألیف تاریخ دمشق به عمل آورد، دارالحدیث نوریه را که از نخستین مرکز تخصصی در آموزش حدیث بوده است (غنیمه، 147- 148)، برای او تأسیس کرد و ریاست آن را به وی واگذاشت (نعیمی، 1/100). پس از درگذشت نورالدین (569ق)، صلاحالدین ایوبی و بزرگان دستگاه او بر مقام علمی و مرتبهٔ اجتماعی ابن عساکر ارج نهادند و چون درگذشت، قطبالدین نیشابوری قاضی دمشق با حضور صلاحالدین بر جنازهاش نماز خواند (ابن جوزی، یوسف، همانجا؛ ابن خلکان، 3/311؛ ابن کثیر، همانجا). آثار: بیشتر تألیفات ابن عساکر در زمینهٔ حدیث و رجال و تاریخ، و بالغ بر 134 عنوان است (یاقوت، همان، 13/76-83؛ شهابی، 18) که از آن میان دو کتاب تاریخ دمشق و تبیین کذب المفتری... از شهرت و اعتبار بیشتری برخوردار است:الف - چاپی: 1. تاریخ دمشق، با عنوان مفصل تاریخ مدینهٔ دمشق حماها الله و ذکر فضلها و تسمیهٔ من حلّها من الاماثل او اجتاز بنواحیها من واردیها و اهلها، از جامعترین کتابها در جغرافیای تاریخی و زندگی نامهٔ دانشمندان به ویژه محدثان و حافظان حدیث شهر کهن سال دمشق است که پس از تاریخ نیشابور حاکم نیشابوری (د 412ق)، ذکر اخبار اصبهان ابونعیم اصفهانی (د 430ق) و تاریخ بغداد خطیب بغدادی (د 463ق) در تاریخ شهرهای اسلامی نوشته شده است. شیوهٔ نگارش و تدوین تاریخ دمشق به ترتیب تاریخ بغداد است که ابن عساکر مطالب آن را نزد مشایخ بغداد و دمشق که بعضاً از اصحاب خطیب بودهاند، خوانده و شنیده بود (مارگلیوث، 166؛ شهابی، 20). کتاب را پیش گفتاری است مفصل از پیشینهٔ تاریخی دمشق: پیدایش و بنا و وجه تسمیهٔ آن، اخبار وارده در فضایل دمشق و شام در احادیث نبوی و فتح آن به دست سپاه اسلام، نقشهٔ شهر دمشق، مساجد، کلیساها، دیرها، دروازهها و تاریخ بنای هر کدام، ذکر رودها و کاریزها، و زندگی نامهٔ پیامبران، خلفا، والیان، فقیهان، محدثان، قاضیان، قاریان، ادیبان، شاعران و راویانی که از دمشق و دیگر شهرهای دیار شام چون بیروت، رمله، حلب و بعلبک دیدار کردهاند (منجد، معجم المورخین، 38-39؛ فروخ، 3/357). مؤلف از نوشتههای پیشینیان چون احمد بن معلی (د 286ق) و ابن حمید بن ابی العجائز بهره برده است ( دانشنامه؛ شهابی، 18-20). زندگی نامهٔ رجال را به شیوهٔ ابونعیم در ذکر اخبار اصبهان (1/77) با نام احمد و از پیامبر اسلام آغاز کرده و زنان محدثه و شاعرهٔ دمشق و زنان ناموری را که از دیار شام دیدار کردهاند، به دنبال آورده است. حجم مطالب کتاب که فاصلهٔ زمانی دورهٔ پیش از اسلام تا سدهٔ 6ق را در برگرفته. به 80 مجلد (هر مجلد در 10 جزء 20 برگی) رسیده است ( بستانی، 3/376). این حجم عظیم، از آوردن اساتید بسیار و تکرار یک موضوع از طرق مختلف ناشی شده است (مارگلیوث، همانجا). تألیف کتاب در خلال اقامت در دمشق و پیش از سفر به خراسان آغاز شد و تا 549ق که نورالدین بر دمشق دست یافت، حدود 57 مجلد 10 جزئی از آن آماده شده بود، از آن پس با تشویق نورالدین باقی ماندهٔ کار، با سرعت دنبال شد و در 559 -560ق یعنی در 60 سالگی مؤلف قسمت اعظم کتاب به پایان رسید و عمادالدین کاتب در سفر اول خود به دمشق (562 ق) 700 جزء از این کتاب را دید و بخشهایی از آن را نزد مؤلف خواند. به گفتهٔ پسرش قاسم که پاکنویس و ویرایش آن به کوشش او صورت گرفت، تألیف این کتاب در 565ق به پایان رسیده است (شهابی، 23-24). تاریخ دمشق در همان زمان مؤلف شهرت و اعتبار فراوان یافت و ابن عساکر خود در دارالحدیث نوریه و جامع دمشق به تدریس آن پرداخت و چون درگذشت، قاسم کار پدر را دنبال کرد ( بستانی، همانجا). پس از درگذشت ابن عساکر، تاریخ دمشق همچنان محل مراجعهٔ مورخان و جغرافی نویسان و منبع تدریس حافظان حدیث و دانشمندان شافعی بود. هنوز نیم قرن از تاریخ تألیف آن نگذشته بود که یاقوت در تدوین بزرگترین معجم جغرافیایی خود به ویژه در مطالب مربوط به خطهٔ شام از آن بهرهٔ بسیار برد ( بلدان، 1/178، 388، 2/63، 64، 65، 3/98، جم). عبدالقادر رهاوی (د 612 ق) مدتها در مدرسهٔ ابن حنبلی دمشق ماند و کتاب را از آغاز تا انجام به خط خویش نوشت (نعیمی، 2/87). ابن شداد در کتاب الاعلاق الخطیرهٔ فی ذکر امراء الشام و الجزیرهٔ در بخش مربوط به تاریخ دمشق از این کتاب بهره جست (ص 17، 25، 26، 27، 61، 73، 269، جم). قاسم ابن عساکر (د 600 ق)، ابوعمرو ابن حاجب، قاسم بن محمد برزالی هر کدام ذیلی بر تاریخ دمشق نوشتند و نیز قاسم ابن عساکر، کرم بن عبدالواحد صفار، ابوشامهٔ مقدسی، احمد بن عبدالدائم مقدسی، ابن منظور، شمسالدین ذهبی، ابن قاضی شهبه، عبدالرحمان سیوطی، ابوالفتح خطیب و چند تن دیگر آن را خلاصه کردند ( بستانی، همانجا). نسخههای خطی بسیاری از تاریخ دمشق در کتابخانهها موجود است از جمله: نسخهای در کتابخانهٔ الازهر قاهره به شمارهٔ 714 به قرائت و تصحیح و اضافات ابن عساکر و پسرش قاسم که با وجود کاستی از کهنترین نسخ موجود است (منجد، معجم المورخین، 41-42؛ زیدان، 3/79) و نسخهای در ظاهریهٔ دمشق به شمارههای 3367-3383 (منجد، همان، 39؛ زیدان، همانجا) و نیز نسخههایی در کتابخانههای عراق، مغرب، تونس، ترکیه، لندن، دوبلین، کمبریج، لنینگراد، ایالات متحدهٔ آمریکا و هند که هیچ یک کامل نیست (منجد، همان، 44-49). بخشهای چاپ شدهٔ این اثر چنین است: تاریخ مدینهٔ دمشق، السیرهٔ النبویهٔ، تحقیق غزاوی، دمشق، 1404ق/1984م؛ قسم اول از مجلد دوم با دو نقشه از دمشق قدیم، تحقیق صلاحالدین منجد، دمشق، 1954م؛ جلد 10 (حرف باء)، تحقیق دهمان، 1963م؛ (حرف ع) تحقیق نحاس، شهابی و چند تن دیگر، دمشق، 1978م؛ تهذیب 7 بخش با حذب اسانید از 1329ق به بعد توسط بدران و پس از او توسط عبید؛ ولاهٔ دمشق فی العهد السلجوقی، تحقیق صلاحالدین منجد، دمشق، سپس بیروت، 1975م؛ نورالدین محمود بن زنگی، تحقیق الیسیف، دمشق، 1972م؛ علی بن ابی طالب (ع)، تحقیق محمد باقر محمودی، بیروت، 1975م؛ تراجم النساء، تحقیق محمد سکینهٔ شهابی، دمشق، 1402ق/1981م؛ عبادله، دمشق، مجمع اللغهٔ، 1978م؛ زهری، تحقیق قوچانی، دمشق، 1982م؛ معجم بنی امیهٔ، تحقیق صلاحالدین منجد، بیروت، 1970م؛ حسین بن علی (ع) تحقیق محمد باقر محمودی، بیروت، 1979م (منجد، معجم المخطوطات، 1/30، 2/30، 5/34، معجم المورخین، 51 -52؛ شهابی، 18-20). 2. تبیین کذب المفتری فیما نسب الی الامام ابن الحسن الاشعری (بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ سوم، 1404ق/1984م)، در دفاع از عقاید اشعریان و در رد بر کتاب مثالب ابن ابی بشر الاشعری تألیف ابوعلی حسن بن علی بن ابراهیم اهوازی (د 446ق)، از مخالفان عقاید اشعری. در این کتاب علاوه بر بیان مناقب اشعری و رد بر مخالفان او، شرح حال نزدیک به 80 تن از ائمهٔ اشعری تا زمان مؤلف آمده است. این کتاب از زمان تألیف مورد توجه علمای شافعی بوده است و همواره طلاب را به مطالعهٔ آن تشویق کردهاند. یافعی کتاب الشاش المعلم شاؤش کتاب الموهم را با حذب اسانید و افزودن 20 تن دیگر از ائمهٔ اشعری در اختصار بر تبیین نوشت (3/395-396). خلاصهای از تبیین توسط مرن1 در 1878-1879م به فرانسوی ترجمه شده است GAL,) ؛ I/603 سرکیس، 182).3. الاربعون فی الجهاد، تحقیق عبدالله بن یوسف، کویت. 4. کشف المغطّا فی فضل الموطّا، در شرح بر کتاب الموطأ مالک بن انس، تحقیق عزت عطار، دمشق، 1954م. 5. مجلسان من مجالس الحافظ فی مسجد دمشق: مجلس فی ذم من لایعمل بعلمه، مجلس فی ذم قرناء السوء، مجلس چهاردهم و پنجاه و سوم از امالی ابن عساکر، به اهتمام محمد مطیع در دمشق به سال 1979م چاپ شده است. 6. المعجم المشتمل علی ذکر اسماء شیوخ الائمهٔ النبل. ذهبی این کتاب را تلخیص کرد و مطالبی بر آن افزود. این اثر به کوشش سکینهٔ شهابی در دمشق (1980م) چاپ شده است. ب - خطی: 1. اخبار لحفظ القرآن؛ 2. الاربعون الابدال العوالی (شهابی، 25)؛ 3. الاشراف علی معرفهٔ الاطراف، 3 جزء در ذکر اسانید سنن ابی داوود، جامع ترمذی و نسائی ( تذکر النوادر، 46-47، کحاله، 134- 135)؛ 4. الاطراف ( الفهرس التمهیدی، 57، 58؛ خدیویه، 1/268)؛ 5. تبیین الامتنان بالامر بالاختتان (همان، 1/278)؛ 6. تجرید السباعیهٔ (شهابی، 26)؛ 7. ترتیب اسماء الصحابهٔ الذین اخرج حدیثهم الامام احمد بن حنبل فی المسند علی ترتیب حروف المعجم GAS,) )؛ I/506 8. الجزء الحادی و الخمسون من الامالی فی الصوم (شهابی، همانجا)؛ 9. حدیث اهل حُرْدان ( فهرس، 182)؛ 10. فضل علی بن ابی طالب (ع)، جزء 221 و 222 از امالی (ظاهریه، عش، 88؛ همان، ریان، 2/672)؛ 11. فضل یوم عرفهٔ (شهابی، همانجا)؛ 12. فضیلهٔ ذکر الله عزوجل ( فهرس، 119)؛ 13. کتاب الاربعین البلدانیهٔ ( آلوارت، شم 1466 )؛ 14. المجلس التاسع عشر من الامالی فی تحریم الابنهٔ (شهابی، همانجا)؛ 15. المجلس الثانی و الثلاثون فی التوبهٔ من الامالی ( فهرس، 33)؛ 16. المجلس السابع و العشرون بعد المائهٔ فی ذم ذی الوجهین واللسانین (همان، 103)؛ 17. المجلس السابع و الثلاثون بعد المائهٔ فی سعهٔ رحمهٔالله عزوجل؛ 18. المجلس الثامن و الثلاثون بعد المائهٔ فی نفی التشبیه؛ 19. المجلس التاسع و الثلاثون بعد المائهٔ فی صفات الله عزوجل؛ 20. المجلس الثامن و الثلاثون بعدالمائتین، فی فضل سعد بن ابی وقاص؛ 21. المجلس الثمانون بعد المائتین فی فضل عبدالله بن مسعود؛ 22. المجلس الخامس بعد الاربعمائهٔ فی فضل شهر رمضان؛ 23. فضل رجب، احتمالاً دو مجلس از امالی ( فهرس، 22، 364، 410، 419، 545)؛ 24. مدح التواضع و ذم الکبر (ظاهریه، (ادب)، 2/202-203)؛ 25. المعجم فی تراجم رجال الکتب الستهٔ ( آربری، شم 2412 )؛ 26. معجم اسماء شیوخ المؤلف ، TS) شم 2821 ؛ مرکزی، 2/140-141). افزون بر آنچه ذکر شد در حدود 100 نوشتهٔ دیگر از آثار ابن عساکر در منابع گوناگون نام برده شده است (نک: یاقوت، ادبا، 13/76-83؛ ذهبی، سیر، 20/558 -562؛ ابن جوزی، یوسف، 8(1)/336؛ سیوطی، 475؛ شهابی، 25-27). 4. ابومحمد بهاءالدین قاسم بن علی ابن عساکر 527 -9 صفر 600ق/1133- 18 اکتبر 1203م)، فقیه، محدث و مورخ بزرگ شافعی که پس از پدرش برجستهترین چهرهٔ علمی این خاندان به شمار میآید و در نگارش و جمع و تدوین بزرگترین اثر پدر خود تاریخ مدینهٔ دمشق سهمی بسزا داشت (منذری، 2/8 -9؛ یاقوت، همان، 13/73؛ ابن خلکان، 3/311؛ ابن کثیر، 13/38؛ ذهبی، دول، 319) و به گفتهٔ پسرش عمادالدین علی بازنویسی و ویرایش این کتاب به سعی و همت او انجام پذیرفت (همو، سیر، 21/410). در خردسالی گذشته از برخی افراد خاندان خود (سبکی، 8/352؛ ذهبی، همانجا). از ابوالفتح نصرالله بن محمد مصّیصی و ابوطالب علی بن عبدالرحمان صوری و نیز بسیاری از کسانی که از پدرش حدیث شنیده بودند، همچون عبدالرحمان بن عبدالله ابن حسن بن ابی الحدید و ابوالدر یاقوت الرومی و ابوسعید عبدالکریم سمعانی حدیث شنید (ذهبی، تذکرهٔ، 4/1368، سیر، 21/406؛ منذری، 2/9). قاسم گذشته از پدر از عالمان و حافظانی همچون احمد بن سَلامهٔ حدّاد و ابوالغنائم بن عَلاّن اجازهٔ روایت داشته است (منذری، همانجا؛ ذهبی، همان، 21/409). وی در 555ق حج گزارد و در مکه از ابوبکر احمد بن مقرب کرخی و ابومنصور مسعود بن حصین و ابوالنجیب عبدالقاهر سهروردی و قطبالدین ابومحمد انصاری استماع حدیث کرد (منذری، همانجا؛ ابن فوطی، 4(4)/676؛ ذهبی، همان، 21/407، 410) و در مدینه، بیتالمقدس و مصر به استماع و روایت حدیث پرداخت و حدود 100 تن از حافظان حدیث که قاسم تنها راوی بسیاری از آنان بود، از مشایخ او به شمار رفتهاند (ابوشامه، 47؛ منذری، ذهبی، همانجاها). شاگردان قاسم خود از دانشمندان شافعی و عالمان حدیث بودند. ابوشامه شهابالدین مقدسی، ابوالتقی صالح بن شجاع مُدْلِحی، احمد بن سلامه و مسلم بن علان از او حدیث شنیده و اجازهٔ روایت داشتهاند (ابن صابونی، 41؛ ذهبی، تذکرهٔ، 4/1369؛ ابوشامه، همانجا). قاسم را به درستکاری و امانت در روایت، پارسایی و خوش خویی و هوشمندی و شناخت متوسط در حدیث و تمایل شدید به ابوالحسن اشعری وصف کردهاند (ذهبی، سیر، 21/407- 408، تذکرهٔ، 4/1368). قاسم پس از درگذشت پدر به جانشینی وی عهدهدار تدریس در جامع اموی و دارالحدیث نوریهٔ دمشق شد. پرهیز و پارسایی، او را از دریافت حقوق تدریس باز میداشت و از باب احتیاط از آب آنجا ننوشید و وضو نساخت و هر چه او را میرسید، در اختیار دانشجویان و تازه واردان مینهاد (ابن قاضی شهبه، 2/42-43؛ ذهبی، العبر، 4/314- 315). آثار: 1. جزء فی اخبار والده الحافظ ابن عساکر، تنها اثر چاپ شدهٔ او به تحقیق صلاحالدین منجد، بیروت، 1980م؛ 2. الجامع المستقصی فی فضائل المسجد الاقصی (اسنوی، 2/218؛ حاجی خلیفه، 1/574) یا فضائل القدس (ذهبی، سیر، 21/407) یا فضائل بیتالمقدس و یا فضل المسجد الاقصی (سبکی، 8/352؛ سیوطی، 487)، که ابن فرکاح برهانالدین ابراهیم فزاری (د 729ق) آن را با عنوان باعث النفوس الی زیارهٔ القدس المحروس (ازهریه، 5/556؛ نولدکه، 311 ؛ ریو، شم 1250 I/567-568,II/161; ؛ GAL,S, منجد، «المورخون»، 28، معجم المورخین، 71) تلخیص کرده است؛ 3. منتخب من تاریخ دمشق، گزیدهای است از تاریخ بزرگ دمشق در 8 مجلد (ظاهریه، عش، 129؛ همان، ریان، 2/694؛ منجد، معجم المورخین، همانجا)؛ 4. الجهاد (اسنوی، 2/218) یا فضائل الجهاد (زرکلی، 5/178). کتاب در تشویق مسلمانان به جهاد بر ضدّ مهاجمان صلیبی و دفاع از سرزمینهای اسلامی نوشته شده است. مؤلف تمامی کتاب را در 576ق برای صلاحالدین ایوبی خواند و آنگونه که ذهبی از قول وی آورده است ( سیر، 21/411)، دعایی که در آغاز و انجام کتاب برای فتح و استرداد بیتالمقدس کرده بود، سرانجام در 26 رجب 583 در حضور او برآورده شد؛ 5. ذیل تاریخ دمشق، که ناتمام ماند (حاجی خلیفه، 1/294)؛ 6. فضائل الحرم (همو، 2/1275)؛ 7. فضل زیارهٔ الخلیل علیه السلام و موضع قبره و قبور ابنائه الکرام (زرکلی، همانجا)، که گویا بخشهایی از کتاب فضل المسجد الاقصی است؛ 8. فضل المدینهٔ (سبکی، 8/352) یا الانباء المبینهٔ فی فضل المدینهٔ یا فضائل المدینهٔ. این اثر مفقود است، اما رودانی صاحب صلهٔ الخلف آن را روایت کرده است (منجد، معجم المورخین، همانجا؛ سخاوی، 274؛ حاجی خلیفه، 2/1278)؛ 9. مجالس، که همان امالی قاسم است (ذهبی، تذکرهٔ، 4/1368؛ سبکی، همانجا)؛ 10. کتاب فی من حدّث بمدائن الشام و قراها (ذهبی، سیر، 21/407)؛ 11. کتاب المناسک و نیز موافقات و ابدال و سباعیات که از مستخرجات حدیثی او بوده است (همانجا). 5. ابومنصور فخرالدین عبدالرحمان بن محمد بن حسن (550 - 620ق/1155-1223م)، فقیه و محدث معروف شام که به دیانت و دانش و کثرت عبادت شهرت داشت. از اعمام خود (صائنالدین و ابوالقاسم علی) و حسان زیات و ابوالمعالی ابن صابر حدیث شنید و از شاگردان زبدهٔ درس فقه قطبالدین نیشابوری بود که دختر او را به زنی گرفت و پس از مرگ استاد (578 ق) به جای او در مدرسهٔ جاروخیهٔ دمشق به تدریس پرداخت (نعیمی، 1/84؛ ابن کثیر، 13/101). چندگاهی در مدارس تقویه، عذراویه، عزیزیهٔ دمشق و صلاحیهٔ ناصریه در قدس تدریس کرد و بزرگان علمی شام در حلقهٔ درس او شرکت میکردند. پیشنهاد ملک عادل را مبنی بر قبول قضای دمشق نپذیرفت و به سبب انتقاد از میگساری ملک معظم پسر و جانشین او از تدریس در مدرسهٔ تقویهٔ دمشق بر کنار شد و تنها در جاروخیه و دارالحدیث نوریه تدریس میکرد و آثاری در فقه و حدیث تألیف کرد (اسنوی، 2/219-220؛ قنوجی، 3/104؛ ابن کثیر، 13/101). شیخ عزالدین ابن عبدالسلام، زکی برزالی، ضیاء مقدسی و تاج عبدالوهاب بن زین الامناء از شاگردان فقه و حدیث و راویان او بودهاند (نعیمی، 1/84 - 85؛ ابن عماد، 5/92-93). از دیگر افراد مشهور خاندان ابن عساکر میتوان از ابوعبدالله محمد بن حسن بن هبهٔالله برادر کوچک ابن عساکر معروف که چندی قاضی دمشق بود (ابن طولون، 168)؛ ابوالمظفر عبدالله بن محمد بن حسن بن هبهٔالله (549 -591ق) مدرس مدرسهٔ تقویهٔ دمشق؛ ابوالفضل تاج الامناء احمد بن محمد بن حسن (542 -610ق) مؤلف الانس فی فضل القدس (سبکی، 7/70؛ ابن کثیر، 13/66؛ نعیمی، 2/302؛ ابن عماد، 5/40)؛ ابوالقاسم عمادالدین علی بن قاسم بن علی (581 -616ق) که آخرین فرد از طبقهٔ محدثان شام بود که پیش از حملهٔ مغول به خراسان رفت و اظهار تشیع میکرد (ابن عماد، 5/69، 70)؛ ابوالبرکات زین الامناء حسن بن محمد (544 -627ق) ملقب به سجاد، خزانهدار و ناظر موقوفات دمشق (ابن کثیر، 13/127، 128؛ اسنوی، 2/220؛ نعیمی، 1/104، 105)؛ زین الامناء تاجالدین عبدالوهاب بن ابی البرکات (د 660ق) و پسرش امینالدین ابوالیمن عبدالصمد (د 680ق) از مدرسان مدرسهٔ نوریه (قنوجی، 3/104؛ نعیمی، 1/85)؛ ابوعبدالله العز محمد بن احمد بن محمد معروف به نَسّابه (د 643 ق)؛ ابوالفتح حسن بن علی بن حسن (د 601ق)؛ ابوالحسین هبهٔالله بن احمد بن محمد (د 619ق)؛ ابوبکر محمود بن احمد بن محمد (د 629ق)؛ ابونصر عبدالرحیم بن محمد (د 631ق)؛ ابوالعباس فضل بن احمد بن محمد (631 ق)؛ محمد بن حسن بن علی از نوادگان ابن عساکر و پسر او عمر ابن محمد بن حسن بن علی؛ محمد بن اسماعیل بن عثمان بن مظفر بن هبهٔالله (ابن عماد، 5/331)؛ بدرالدین محمد بن حسین بن علی بن قاسم ابن علی؛ شرفالدین ابوالفضل احمد بن هبهٔالله بن احمد بن محمد؛ شیخ فخرالدین اسماعیل بن نصرالله بن احمد بن محمد؛ مظفر بن محمود بن احمد بن محمد و پسر او قاسم بن مظفر (نک: سبکی، 7/70، 71؛ ابن عماد، 5/40، 226) نام برد.