عباس نعلبندیان
همچنان نسیم نسبتاً خنک بود و غبار بیرنگ مهتاب و سکون پایدار و پیرمرد نگهبان چراغ بهدست در کنار گور، که صدائی از بالا به گوش رسید، آقای ص.ص.م که گرمگرم بود سرش را بلند نکرد! اما احساس کرد که نور چراغی که دست پیرمرد نگهبان است به لرزه افتاد: ”باد تندتر شده“ موجی بلند از هوا، ناگهان به گور آقای ص.ص.م حملهور شده: ”باد تندتر شده“.<br /> ناگهان باران، خیابان دراز ساکت و خلوت است. او دست دختر را میگیرد و هردو دواندوان در زیر رگبار شدید به جست و جوی پناهگاهی برمیخیزند. نیست. در کنار پیادهرو ردیف ممتد درختهای بلند و برگ از کف داده است بر زمین ...
فایل(های) الحاقی
چرا به سلام آقای ص.ص.م پاسخ نمیگویید؟ | nemigoeeid.pdf | 169 KB | application/pdf |