نویسنده: صادق هدایت
مردی که شبانه سر راه خونسار سوار اتومبیل ما شد خودش را با دقت در پالتو بارانی سورمهای پیچیده و کلاه لبه بلند خود را تا روی پیشانی پائین کشیده بود. مثل اینکه میخواست از جریان دنیای خارجی و تماس با اشخاص محفوظ و جدا بماند. بستهای زیر بغل داشت که در اتومبیل دستش را حایل آن گرفته بود. نیمساعتی که در اتومبیل با هم بودیم. او به هیچوجه در صحبت شوفر و سایر مسافرین شرکت نکرد. از اینرو تاثیر سخت و دشواری از خود گذاشته بود. هر دفعه که چراغ اتومبیل و یا روشنائی خارج و داخل اتومبیل ما را روشن میکرد، من ... .
فایل(های) الحاقی
تاریکخانه | tarik_khaneh.pdf | 81 KB | application/pdf |