از صبح زود ابرها جابجا می‌شدند و باد موذی سردی می‌وزید. پائین درختها پر از برگ مرده بود برگهای نیمه جانی که فاصله به فاصله در هوا چرخ می‌زدند به زمین می‌افتادند. یک دسته کلاغ به همهمه و جنجال به سوی مقصد نامعلومی می‌رفت. خانه‌های دهاتی از دور مثل قوطی کبریت که روی هم چیده باشند با پنجره‌های سیاه و بدون در دمدمی و موقتی به نظر می‌آمدند. خداداد با ریش و سبیل خاکستری، چالاک و زنده‌دل، گامهای محکم بر می‌داشت و نیروی تازه‌ای ... .

فایل(های) الحاقی

لاله laleh.pdf 75 KB application/pdf