در اطاق یکی از مهمانخانه‌های پاریس طبقه سوم، جلو پنجره، فلاندن که به تازگی از ایران برگشته بود جلو میز کوچکی که رویش یک بطری شراب و دو گیلاس گذاشته بودند، روبروی یکی از دوستان قدیمی خودش نشسته بود. در قهوه‌خانه پایین ساز می‌زدند، هوا گرفته و تیره بود، باران نم‌نم می‌آمد. فلاندن سر را از ما بین دو دستش بلند کرد، گیلاس شراب را برداشت و تا ته سر کشید و ... .

فایل(های) الحاقی

آتش پرست Atash-parast.pdf 68 KB application/pdf