صمد بهرنگی
خوانندهٔ عزیز قصهٔ خواب و بیداری را برای این ننوشتم که برای تو سرمشقی باشد، قصدم این است که بچههای هموطن خود را بهتر بشناسی و فکر کنی که چارهٔ درد آنها چیست؟<br /> اگر بخواهم همهٔ آنچه را که در تهران بر سرم آمد بنویسم چند کتاب میشود و شاید هم همه را خسته کند، از این رو فقط بیست و چهار ساعت آخر را شرح میدهم که فکر میکنم خسته کننده هم نباشد، البته مجبورم بگویم که چطور شد که من و پدرم به تهران آمدیم: <br /> چند ماهی بود که پدرم بی کار بود عاقبت مادرم و خواهرم و برادرهایم را در شهر خودمان گذاشت و دست من را گرفت و با هم به تهران آمدیم...
فایل(های) الحاقی
بیست و چهار ساعت در خواب و بیداری | 24 saat dar khab o bidari.zip | 220 KB | application/x-zip-compressed |