آن‌که‌ بلند بود و مویش‌ کمی‌ ریخته‌ بود، گفت‌: «دیگه‌ چه‌ نوشته‌؟»<br /> «هیچی‌، هر چه‌ بود خواندم‌.»<br /> از سه‌ روز پیش‌ چند بار پرسیده‌ بود: «دیگه‌ چه‌ نوشته‌، خداکرم‌؟»<br /> خداکرم‌ هم‌ خوانده‌ بود که‌ زنت‌ ناخوش‌ سخت‌ است‌. اگر پیالهٔ‌ آب‌ توی‌ دستت‌ است‌، بگذارش‌ زمین‌ و زود بیا، مبادا پشت‌ گوش‌ بیندازی‌. دیگر غوره‌بازی‌ درنیاور. آنچه‌ بر سر ما آوردی‌ بس‌ نیست‌؟ از بس‌ چشمت‌ همه‌اش‌ دنبال‌ پول‌ است‌، شاید ناخوشی‌ ماه‌ بگم‌ یا از آن‌ بدتر هم‌ برایت‌ چیزی‌ نباشد. دوباره‌ می‌گویم‌ اگر شیر مادرت‌ را خورده‌ای‌ و پای‌ سفرهٔ پدرت‌ نشسته‌ای‌، هر چه‌ زودتر بیا و برو.<br /> نامه‌ از زبان‌ درویش‌ بود.<br /> «خداکرم‌، پشتش‌ چیزی‌ ننوشتن‌؟»<br /> «اگر باور نمی‌کنی‌، بده‌ یکی‌ دیگه‌ بخونه‌.»<br /> «باور می‌کنم‌، اما. . .»<br /> ...

فایل(های) الحاقی

سنگ سیاه sange siah.htm 63 KB text/plain