رضا جولایی
اینکه چطور مونس و مردخای به یکدیگر دل بستند از آن بازیهای تقدیر است که کسی از چند و چونش چیزی نخواهد فهمید؛ تنها همه با شگفتی شنیدند که مونس با آن رفتار و حرکات موقر و متشخص و آن بر و رو، که میتوانست دختر یکی از شاهزادههای قجری باشد و نامش فیالمثل مونسالسلطنه، دل به مردخای نکبتی بسته که علیرغم شایعاتی که دربارهی ثروت پنهانش وجود داشت، رفتار و کردار جلنبرش با هزار فرسخ فاصله، جای هیچگونه قرابتی باقی نمیگذاشت.<br /> مردخای آن هنگام سمسار ته بازار عباسآباد بود. لقب سمسار یا احیانا" عتیقهفروش عزت زیادی دارد. دکانش پر بود از خنزر و پنزرهای بدردنخوری که ته هیچ آشغالفروشی پیدا نمیشد: از غربیلهای سوراخ گرفته تا هاون برنجیهای زنگزده، تله موش، چرخ درشکه، سرداریهای بیدزده و قرابینهای شکستهی زمان نایبالسلطنه ...
فایل(های) الحاقی
مونس و مردخای | moones o mard khay.htm | 48 KB | text/plain |