مهم نیست که مرگ، چه وقت و در کجا به سراغ من می‏آید. مهم این است که وقتی می‏آید، من آنجا نباشم.<br /> آدم‏های نمایش: ‏<br /> کلاینمن<br /> هانک‏<br /> ال‏<br /> سام‏<br /> هکر<br /> جان‏<br /> ویکتور<br /> آنا<br /> دکتر<br /> جینا<br /> یک مرد<br /> پاسبان‏<br /> بیل‏<br /> فرانک‏<br /> دان‏<br /> هیزی‏<br /> دستیار<br /> اسپیرو<br /> ایب‏<br /> دیوانه‏<br /> پرده بالا می‏رود<br /> (کلاینمن در رختخوابش خوابیده است. ساعت 2 بعد از نیمه شب است. ضربه‏هایی به در می‏خورد. بالاخره کلاینمن با تلاش زیاد و به اجبار برمی‏خیزد)<br /> کلاینمن ها؟<br /> صداها بازکن! هی (مکث) یالله، می‏دونیم که اونجا هستی! بازکن! زودباش، بازکن!...<br /> کلاینمن ها؟ چی؟<br /> صداها زود باش، بازکن!<br /> کلاینمن چی؟ صبر کنید! (چراغ را روشن می‏کند) کیه؟<br /> صداها زود باش «کلاینمن» (مکث) عجله کن.<br /> کلاینمن «هکر»، این صدای «هکر». «هکر»؟<br /> صدا کلاینمن. باز می‏کنی یا نه؟!<br /> کلاینمن دارم میام، دارم میام. خواب بودم (مکث) صبرکن!<br /> (تلوتلو خوران و با گیجی و تلاش زیاد به ساعت نگاه می‏کند)<br /> خدای من، ساعت دو و نیمه... دارم میام، یک دقیقه صبر کن! (او در را باز می‏کند و شش مرد وارد می‏شوند)<br /> هانک بخاطر خدا، کلاینمن، مگه کری؟<br /> کلاینمن من خواب بودم. ساعت دو و نیمه، چه خبره؟

فایل(های) الحاقی

مرگ‏ marg.htm 252 KB text/plain