اگر زندگی را دوباره از سر می‌گرفتم

آیا شما از آنگونه آدم‌هایی هستید كه برای دست به كار شدن همیشه در انتظار یك معجزه یا نیروی خارجی هستند؟ آیا در زندگی روزمره به سادگی در برابر حوادث تسلیم می‌شوید و از اهداف خود …

آیا شما از آنگونه آدم‌هایی هستید كه برای دست به كار شدن همیشه در انتظار یك معجزه یا نیروی خارجی هستند؟ آیا در زندگی روزمره به سادگی در برابر حوادث تسلیم می‌شوید و از اهداف خود دست برمی‌دارید؟ یا برعكس با وجود موانعی كه زمانه پیش روی شما می‌گذارد محكم و استوار به راه خود ادامه می‌دهید؟ تجربه نشان داده است انسان‌های موفق اكثراً افرادی بوده‌اند كه در سختی‌ها رشد كرده‌اند.
ارما بامبك نمونه‌ای از افرادی است كه آشنایی با سرگذشت او در این زمینه مفید است. ارما در سال ۱۹۹۶ در اثر عارضه ناشی از پیوند كلیه درگذشت در حالی كه سال‌ها از سرطان سینه رنج می‌برد. طی این دوران به نویسندگی روی آورد و مقالات فراوانی درباره مادران، زنان و زندگی‌اش نوشت كه در نوشته‌هایش از بیماری و درد و رنجش با خوانندگانش صحبت می‌كرد و در عین حال به شوخ طبعی و بذله گویی مشهور بود. وی در مدت اشتغال خود، بیش از ۴۰۰۰ مقاله و ۱۵ كتاب پرفروش منتشر كرد و به یكی از روزنامه نگارهای بسیار موفق در سطح جهان تبدیل گشت.
«اگر زندگی‌ام را دوباره از سر می‌گرفتم» از مشهورترین مقالات او است. در دنیایی كه همه صبح تا شب می‌دویم و برای خوشبختی خانواده‌مان از هیچ كوششی فروگذار نمی‌كنیم و اغلب با خطر فراموش كردن خود روبه رو هستیم، خواندن این مقاله خالی از لطف نیست:
اگر می‌توانستم زندگی‌ام را دوباره از سر گیرم
▪ «دوستانم را برای شام دعوت می‌كردم حتی اگر فرش خانه كثیف و كاناپه‌ام رنگ و رو رفته شده بود.
▪ در سالن پذیرایی پاپ كورن می‌خوردم و دیگر نگران كثیف شدن زمین نبودم.
▪ یك بار دیگر پای صحبت‌های پدر بزرگم می‌نشستم تا خاطرات جوانی‌اش را برایم تعریف كند.
▪ دیگر اصرار نداشتم كه شیشه‌های ماشین حتماً بالا باشد تا باد آرایش موهایم را خراب نكند.
▪ شمعی به شكل رز صورتی برای فرزندانم روشن می‌كردم، قبل از آنكه در بوفه هرگز ذوب شود.
▪ با فرزندانم روی چمن می‌نشستم بدون آنكه نگران لكه‌های سبز چمن بر لباسم باشم.
▪ كمتر گریه می‌كردم و با نگاه به زندگی بیشتر می‌خندیدم.
▪ هنگام بیماری در بستر استراحت می‌كردم به جای اینكه آرزو كنم هنگامی كه نیستم زمین از چرخش بازایستد.
▪ هرگز چیزی نمی‌خریدم فقط به خاطر اینكه روزی به درد می‌خورد.
▪ به جای اینكه آرزو كنم دوران بارداری‌ام زودتر به سر آید، از لحظه لحظه آن لذت می‌بردم زیرا می‌دانستم كودكی كه در درون من رشد می‌كند تنها شانس زندگی‌ام است تا بتوانم در خلق یك معجزه وسیله‌ای از طرف خداوند باشم.
▪ هنگامی كه فرزندانم با شور و حرارت خود را در آغوش من می‌انداختند هرگز نمی‌گفتم: «باشد برای بعد.
اول دست‌هایتان را بشویید.»
▪ «دوستت دارم» را بیشتر از «متاسفم» در زندگی به كار می‌بردم.
▪ اما به خصوص، اگر شانس دیگری برای زندگی داشتم، هر لحظه را غنیمت می‌شمردم، به آن نگاه می‌كردم برای حقیقتاً دیدن، حقیقتاً زندگی كردن و هرگز آن را با هیچ چیز عوض نمی‌كردم. ارما بامبك»

محبوب اربابی