معنی رکن آباد

در کتب جغرافیای تاریخی مرسوم بوده است که نامهای مشابه جغرافیایی را به درستی یا نا درست به اسامی فرمانروایان به عنوان بانیان آن جا منسوب می داشته اند. از این جمله است نام رکن آباد شیراز که به حسن رکن الدوله دیلمی منتسب شده است. در حالی که رکن آباد اساساَ به معنی آبادی قنات بوده و ربطی به حسن رکن الدوله دیلمی از خاندان بویه ندارد.

معنی رُکن آباد

بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلی را
رکن آباد شیراز که توسط اشعار حافظ معروف شده است، بر خلاف گفته فارسنامه ابن بلخی ربطی به رکن الدوله نداشته است و رکن آباد به معنی محل آباد شده توسط قنات بوده است. چه نخست این کلمه را به سادگی می توان بر پایه ریشۀ اوستایی و کُردی آن به صور رو- کان و رو- ک- کان به معنی محل چشمه تراشیده و خراشیده و کنده شده بوده است. دوم اینکه تعداد رکن آباد نام ایران زیاد است و همۀ آنها (به استثناء یکی) اکنون هم دارای قنات ذکر شده اند که معرفی آنها در لغت نامه دهخدا از این قرار است:
رکن آباد. [ رُ] (اِخ ) یا آب رکن آباد، نهر معروفی است از انهار شیراز که به قول صاحب فارسنامۀ ناصری رکن الدولۀ دیلمی در سنۀ ۳۳۸ هَ. ق. احداث نموده منبع این آب در یک فرسخ و نیمی شمال شرقی شیراز است و آب مذکور از تنگ «ا&#۶۵۰۱۰;اکبر» عبور کند و صحرای مصلی و باغ نو و تکیۀ هفت تنان و چهل تنان و تکیۀ خواجه حافظ را مشروب نماید. (از حاشیۀ دیوان حافظ چ قزوینی و دکتر غنی). قنات رکن الدین دیلمی است که در شیراز بنیاد کرده است و آب آن به شهر می رسد و آبی لطیف و خوشگوار بود. (از آنندراج) (از انجمن آرا) (از شرفنامۀ منیری) (از لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتابخانۀ مؤلف): ز رکن آباد ما صد لوحش که عمر خضر می بخشد زلالش. (حافظ). نسیم خاک مصلی و آب رکن آباد غریب را وطن خویش میبرد از یاد. (حافظ). نمی‌دهند اجازت مرا به سیر و سفر نسیم باد مصلا و آب رکن آباد. (حافظ).
رکن آباد. [ رُ ] (اِخ) دهی ازدهستان حومۀ بخش میناب شهرستان بندرعباس. سکنۀ آن ۲۰۰ تن است. آب آن از رودخانه. محصول عمدۀ آنجا خرما و مرکبات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۸).
رکن آباد. [ رُ ] (اِخ ) دهی ازدهستان علا بخش مرکزی شهرستان سمنان. سکنۀ آن ۷۰۰ تن است. آب آن از قنات. محصول عمدۀ آنجا غلات و پنبه و پیاز. صنایع دستی زنان آنجا کرباس بافی است. راه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج۳).
رکن آباد. [ رُ ] (اِخ ) دهی از دهستان میبد بخش اردکان شهرستان یزد. سکنۀ آن ۱۰۲۴ تن است. آب آن از قنات است. محصول عمدۀ آنجا غلات و پنبه. صنایع دستی زنان آنجا کرباس بافی. راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۱۰).
رکن آباد. [ رُ ] (اِخ ) دهی از دهستان آیدغمش بخش فلاورجان شهرستان اصفهان. سکنۀ آن ۱۲۶ تن است. آب آن از قنات. محصول عمدۀ آنجا غلات و برنج و پنبه. راه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج۱).
رکن آباد. [ رُ ] (اِخ ) دهی از دهستان برج اکرم بخش فهرج شهرستان بم. سکنۀ آن ۲۳۸ تن است. آب آن از قنات است. محصول عمدۀ آنجا خرما و حنا. راه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج۸).
رکن آباد. [ رُ ] (اِخ ) دهی از دهستان کوه پنج بخش مرکزی شهرستان کرمان. سکنۀ آن ۲۰۴ تن است. آب آن از قنات. محصول عمدۀ آنجا غلات و حبوب. راه آن شوسه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۸).
رکن آباد. [ رُ ] (اِخ ) دهی از دهستان کنارشهر بخش بردسکن شهرستان کاشمر. سکنۀ آن ۶۷۷ تن است. آب آن از قنات. محصول عمدۀ آنجا غلات و پنبه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۹).
رکن آباد. [ رُ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومۀ بخش سروستان شهرستان شیراز. سکنۀ آن ۱۰۰ تن است. آب آن از قنات. محصول عمدۀ آنجا غلات و تنباکو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۷).
رکن آباد. [ رُ ] (اِخ ) دهی از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. سکنۀ آن ۴۹۶ تن است. آب آن از قنات. محصول عمدۀ آنجا غلات و لبنیات. صنایع دستی زنان آنجا قالی و جاجیم بافی. راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج۶).


علی مفرد