شعبان، فرصتی برای مهیا شدن!

«شعبان» هم، ماه دعا و ذكر و یاد و توجه و عبادت و استغفار است. بنده خاضع هر شبانه روز پنج نوبت، چراغ دل قامت به نوری می‏افرازد، تا فارغ از حجابها، جلوه ‏های آشكار یار را در وسعت آفرینش …

«شعبان» هم، ماه دعا و ذكر و یاد و توجه و عبادت و استغفار است. بنده خاضع هر شبانه روز پنج نوبت، چراغ دل قامت به نوری می‏افرازد، تا فارغ از حجابها، جلوه ‏های آشكار یار را در وسعت آفرینش به تماشا برخیزد و سفر معنویت و عرفان را، ره توشه ‏ای بایسته فراهم آورد.
مناجات شعبانیه، سهمی از این ره توشه دارد كه امامان معصوم علیهم السلام بر خواندن آن استمرار داشته ‏اند. خوان رحمت الهی در ماه شعبان گسترده‏ تر است، و مناجات، وسیله حضور در كنار این مائده معنوی است. نمازگزاران و متهجدان و نیایشگران، در محرابی می ‏ایستند كه همه عارفان و سالكان و پیامبران و امامان، مقیم و معتكف آن بوده ‏اند. اهل دعا، پیمانه از بحر بیكران رحمت خدا می ‏كشند و مستانِ سر خوشِ باده ‏های سحرگاهی و شبهای پر ستاره و روشن از تهجد و سجودند.
«مناجات شعبانیه»، درخواست روشنایی دل از خدایی است كه هم نور است، هم فروغ آفرین. شعبانیه، گامی در زدودن حجاب از چهره جان است، تا جلوه ربوبی، در این آینه بهتر انعكاس یابد و نجوای او در ضمیرهای روشن به گوش دل رسد. در مناجات شعبانیه، با امامان معصوم(علیهم السلام) همنوا می‏شویم تا همه ایام عمر را در سایه نیایش مبارك گردانیم.
بركت، خیر و نیكی ماندگار و پایدار در یك چیز است. مبارك بودن یك روز یا یك ماه یا یك مكان و ساعت و لحظه، به سرشاری آن از اینگونه نیكی‏های جاودانه است و شعبان و رمضان از همین رو مبارك است. آنان كه در این ماه‏ها، دست نیكی به سوی دیگران دراز می ‏كنند و گام یاری به سوی منزل محرومان بر می ‏دارند و زبان خیرخواهی به نفع مستمندان می‏گشایند، در همین دنیا بار سفر آخرت خویش را می‏بندند و برای آن روز نیاز، ذخیره سازی می‏كنند.
و ای مولود مبارک این ماه! ای سالار سبزپوش دل! سالهاست كه بر تخته سنگ صبوری نشسته ایم تا صبح پیشانی شما، از پشت غبار غیبت برآید و چشم منتظران، به جاروب مژگان، خاك غریبی از پیراهنتان بروبد و غبار نعلین شما را، به باران اشك بشوید. اما چه كنیم كه غروب جمعه ها، بی حضور نرگس چشم شما از راه می رسد و عطر عبایتان را، در غربت ما كه به درازای غیبت شماست، می پراكند. آقا! حكایت انتظار ما امروزی نیست. این داغ، پیش از آن كه گل وجود شما در دامان نرگس، به ناز بشكفد و باز روزی دیگر، در غنچه راز غائب شود، بر پیشانی ما نشسته بود. ما وارث اندوه كوفه و كربلاییم، ما چشم به راه رقص ذوالفقار و شیهه ذوالجناحیم.
ای سوار صبح ظهور! بیایید كه دیگر دیر است. دیر از آن رو كه جانمان را دیگر تاب تحمل دوری شما نیست. بیایید و نگاه قبیله انتظار را، از سر راه بردارید.