در ستایش و مرگ سینما

سینماگر ساختارشکن فرانسوی عاشق تجربه است. شیفته این که قالب ها را بشکند و در این سینمای عجیب تجربه کند. سینماگری عاشق تجربه و بی‌هراس از آن. همین است که یکی از پیشگامان موج نوی سینمای فرانسه لقب گرفته است.

سینماگر ساختارشکن فرانسوی عاشق تجربه است. شیفته این که قالب ها را بشکند و در این سینمای عجیب تجربه کند. سینماگری عاشق تجربه و بی‌هراس از آن. همین است که یکی از پیشگامان موج نوی سینمای فرانسه لقب گرفته است.

سینما برای ژان لوک گدار جایی برای جنگ و جدل های ایدئولوژیکی است. سینمای او جدی است. او هم کارگردان است، هم روشنفکر چپگرای وفادار به آرمان های مارکس و هم یک فیلسوف.

فیلم های او از لحاظ محتوا با مفاهیمی مانند روزمرگی، کالایی شدن، خودفروشی انسان در نظام سرمایه داری، جنگ ویتنام و آمریکایی شدن فرهنگ سر و کار دارد و حضور کسانی چون سارتر و هانری لوفور، فیلسوفِ مارکسیست فرانسوی و تأثیرشان بر برخی از فیلم ها، کاملا مشهود است.

برای نمونه در فیلم هایی مانند گذران زندگی یا دو سه چیزی که در باره آن زن می دانم خودفروشی همچون استعاره ای برای انسان معاصر در نظام سرمایه داری مطرح می شود؛ عبارتی که گدار بارها در مصاحبه هایش به آن اشاره کرده است.

گدار با ساخت اولین فیلمش «از نفس افتاده» و با شکستن قواعد فرمی معمول اثری گیرا ، زنده و مدرن خلق کرد.

تا قبل از ۱۹۶۸ گدار با در آمیختن ادبیات کلاسیک یونان، فرهنگ و داستان های عامه و فیلم های کلاسیک آثاری همچون «پیرو خله» ، «تحقیر» ، «آلفاویل» و«مذکر، مونث» را خلق کرد.

پس از اتفاقات جنبش دانشجویی می ۶۸ و بویژه تا ۱۹۷۳ فیلم های گدار بشدت سیاسی شدند و حتی از لحاظ فرمی نیز رادیکال و انقلابی بودند.

پس از ۱۹۷۳ گدار تا حدودی به روایت سنتی بازمی گردد. سال ۲۰۰۱، گدار پیر فیلم پیچیده و شاعرانه «در ستایش عشق» را دارد.

فیلم غنی است از مفاهیم پیر شدن، عشق، حافظه، تعهد و جدایی. اما ظاهرا پیرمرد هشتاد و دو ساله که در چند سال اخیر با گفت و گوهای اندک اما بسیار جنجالی اش خبرساز شده، حوصله اش از همه چیز سر رفته و حالا معتقد است که «سینما مرده است!»