امروز با حافظ ـ شنبه ۱۷ تیر ۹۱

خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم به صورت تو نگاری نه دیدم و نه شنیدم اگرچه در طلبت همعنان باد شمالم، به گرد سرو خرامان قامتت نرسیدم امید در شب زلفت، به روز عمر نبستم طمع به دور …

خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم
به صورت تو نگاری نه دیدم و نه شنیدم
اگرچه در طلبت همعنان باد شمالم،
به گرد سرو خرامان قامتت نرسیدم
امید در شب زلفت، به روز عمر نبستم
طمع به دور دهانت، ز کام دل ببریدم
به شوق چشمهٔ‌ نوشت چه قطره‌ها که فشاندم!
ز لعل باده‌فروشت چه عشوه‌ها که خریدم!
ز غمزه بر دل ریشم چه تیرها که گشادی!
ز غصه بر سر کویت چه بارها که کشیدم!
گناه چشم سیاه تو بود و گردن دلخواه
که من چو آهوی وحشی ز آدمی ببریدم
چو غنچه بر سرم از کوی او گذشت نسیمی
که پرده بر دل خونین به بوی او ببریدم
به خاک پای تو سوگند و نور دیدهٔ حافظ
که بی رخ تو، فروغ از چراغ دیده‌ ندیدم