دنیای من کنار تو، دنیای دیگری است

۱ من کویری خشکم اما ساحلی بارانیم ظاهری آرام دارد باطن توفانیم مثل شمشیر از هراسم دست و پا گم می‌کنند خود ولی در دست‌های دیگران زندانیم بس‌که دنبال تو گشتم شهره عالم شدم سربلندم …

۱
من کویری خشکم اما ساحلی بارانیم
ظاهری آرام دارد باطن توفانیم
مثل شمشیر از هراسم دست و پا گم می‌کنند
خود ولی در دست‌های دیگران زندانیم
بس‌که دنبال تو گشتم شهره عالم شدم
سربلندم کرده خوشبختانه سرگردانیم
می‌زند لبخند بر چشمان اشک‌آلود شمع
هرکه باشد باخبر از گریه پنهانیم
هیچ دانایی فریب چشم‌هایت را نخورد
عاقبت کاری به دستم می‌دهد نادانیم
۲
چنان طنین صدای تو برده از هوشم
که از صدای خود آزرده می‌شود گوشم
من از هراس شبیخون روزگار خبیث
لباس جنگ به هنگام خواب می‌پوشم
چون آفتاب به هر ذره‌ای نظر دارم
به روی هیچ‌کسی بسته نیست آغوشم
تو در دل منی و دیگران نمی‌دانند
تو آتشی و من آتشفشان خاموشم
غبار آینه چشم‌های مست توام
تو چشم بسته‌ای و کرده‌ای فراموشم

سجاد سامانی

جنگ نفهمید اسمش را
از اول نوشتند یا آخر به اول...
تو حافظه بچه‌هایی که
اشتباه گرفتند
صفرهایشان را با مین
با مین
یک خط در میان
موج انفجار
چشم می‌گذارد این روزها
که فرار می‌کنند
آنقدر
که راه خانه‌شان گم شود میان تانک‌ها
و بیرون بزند
از این نقشه جغرافیایی
این عادلانه نیست
که موج زودتر برسد

روژانو محمدزاده

در خاطره خانه، صدای تو نشسته است
این پنجره عمریست به پای تو نشسته است
بگذار در آیینه ببینم غم خود را
در آینه گیسوی رهای تو نشسته است
ما مثل حبابیم و در اندیشه مرگیم
تا در سر ما عطر هوای تو نشسته است
رفتی و پس از رفتنت ‌ای چشمه خورشید
شب نیست که دنیا به عزای تو نشسته است
گفت که سفر پاک کند خاطره‌ات را
هر جا بروم خاطره‌های تو نشسته است

احسان پورنجاتی

۱
شدم از دوریت مجنون و صحرا گرد و بی‌خانه
به من از بس که عاقل بوده‌ام گفتند دیوانه
نسیم تازه‌ای لرزاند جان شمع غمگین را
چه رنجی می‌کشد از دیدن این رقص، پروانه
چه بغضی کرده‌ای؟ در سر چه داری آب بارانی؟
تو هم دانی مگر فرهاد و شیرین نیست افسانه
لباس اهل دانش دارم و چیزی نمی‌دانم
امان از دست این تقلید‌های کورکورانه
کجا رفتند یارانی که روزی با خدا بودند
بخوان ای عشق با سوز، غزل‌های غریبانه
۲
در حسرت آن لحظه که رفتی تو ز خوابم
دلداده صحرایم و دنبال سرابم
آری، همه گفتند که عاشق شده، اما
عاشق که نه، دیوانه آن ماه در آبم
تقدیر من این بود که دنبال تو باشم
افسوس که در چشم تو کردند خرابم
در قلب من امروز امیدی است پر از غم
امروز که هر قطره اشک است جوابم
بیهوده نمی‌گفت که پایان تو مرگ است
شاید که سر انجام من این است، حبابم

مجید صحراکارها

دنیای من کنار تو، دنیای دیگری است
آبی چشم‌های تو دریای دیگری است
هر شب به شوق دیدن تو خواب می‌روم
کابوس با حضور تو رویای دیگری است
غوغاست چشم آینه از هر نگاه تو
تصویر ماه و آینه غوغای دیگری است
یوسف بدید دست خودش را به یک نگاه
دانسته است با تو زلیخای دیگری است
عشقت شده است در همه دل‌ها نشانه‌ای
در صد هزار سر که به سودای دیگری است
مدهوش‌تر زعشق تو گشتم ولی چه حیف!
دنیای قلب عاشق تو، جای دیگری است

محمد امین عمو هاشمی

کشتی خیال من
باز هم به گل نشست
فکر من
قد نمی‌دهد:
«عشق را
باید از زمین جدا کنیم»
اهل این زمین
اهل عشق نیستند
عشق
احتمال غیرممکنی است در زمین
فقط همین!

سعیده شکرانه

روزی آرزو داشتم
پنجره‌ای نباشد
تا تو را بی‌واسطه ببینم
امروز
آرزو دارم
پنجره‌ای باشد
تا فقط یک‌بار دیگر ببینمت

فاطمه دشتی