در پی راه دوست

عارفان راه عشق، ای خرقه پوشان زمان دست بی جانم بگیرید خانه را گم کرده ام ای دریغ از من، وزین غره، وزین راه دراز در میان روشنی کاشانه را گم کرده ام پر ز غوغایم ولی آشوب بی لا ور چه …

عارفان راه عشق، ای خرقه پوشان زمان
دست بی جانم بگیرید خانه را گم کرده ام
ای دریغ از من، وزین غره، وزین راه دراز
در میان روشنی کاشانه را گم کرده ام
پر ز غوغایم ولی آشوب بی لا ور چه سود
شور مخفی در ضمیر و سینه را گم کرده ام
می بنوشانید مرا تا از خودم بیرون شوم
شمع بی جانم ولی پروانه را گم کرده ام
هرچه آورد در کفم آسان برفت از خاطرم
ای دریغا همدم دیرینه را گم کرده ام
با چه ارزان قیمتی از کف برفت آن هم عنان
آن که فرزانه کند دیوانه را گم کرده ام
گشته آواره وجودم در دیار بی کسی
آشیانم، خانه ام، سامانه را گم کرده ام
مبتلا گشتم به درد و دوزخ آوارگی
راه درمان در دل ویرانه را گم کرده ام
مست و سرگردان را هم خرقه پوشانید مرا
برهمن یاری رسان بت خانه را گم کرده ام
من پی ربان خود تا آسمانها می روم
گرچه گویم همت جانانه را گم کرده ام

نویسنده : هدیه عرفانیان «ساغر»